داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

رضا و سکس با مامان

سلام اول از همه بگم من داستان نویس خوبی نیستم اگه تو تعریف این خاطرم یه کم مشکل داشتم ببخشید اسم های توی این داستان واقعی نیست ولی این اتفاقیه که برام افتاده و کاملا راسته
اسمم رضا و یه پسر 15 ساله معمولی ام
از مامانم بگم که اسمش فاطمه ست یه زن جا افتاده با چهره معمولی وزن 68 و سینه 75 و کون گنده
اولین باری که تو یه سایتی داستان سکس مادر و پسر و خوندم خیلی واسم جالب بود که یه پسر مامان خودشو می کنه ولی هیچ وقت به مامان خودم فکر نمی کردم ولی این جور داستانا یا فیلما سکس با محارم مخصوصا با مادر برام جالب بود
گذشت و چند وقتی بود عاشق این نوع فیلما شده بودم ولی همیشه فکر می کردم که دروغه تا اینکه یه روز تو اینستا می چرخیدم که یه چنل بیغیرتی دیدم رفتم تو دیدم که چند نفر عکس مادر و خواهر و … شونو گذاشته بودن و اونجا بود که فهمیدم واقعا کسایی هستن که دوست دارن ناموسشونو بکنند یا بدن کسای دیگه بکنن
از خانوادم بگم که ما یه خانواده ی 3 نفری هستیم بابام هم تو کار خرید و فروش ملک و ماشین و غیر… است و چون ما شهرستان دماوند زندگی می کنیم همیشه برای خرید و فروش در رفت آمد در جاده تهران و شمال است
ما خانواده ی صمیمی هستیم و مامانم خیلی راحت میگرده شاید باورتون نشه ولی چون مامانم تو خونه زیاد کار می کنه و گرمایه بعضی وقتا شلوارشو جلو من در میاره با شورت به کارش ادامه میده من از بچگی با مامانم حموم می رفتم و حتی بعضی وقتا تو سن 10.12 سالگی هم با هم می رفتیم حموم و مامانم اعتقاد داشت با این کار چشم و دل منو سیر میکنه تا برای مردم هیز بازی در نیارم
یه روز رو مبل نشسته بودم وداشتم تو اینستا ،چنل های بیغیرتی رو نگاه میکردم که مامانم از تو آشپز خونه گفت من دارم میرم حموم اگه کسی زنگ زد بگو مامانم حمومه منم گفتم باشه و اون لباساش رو یکی یکی در آورد و انداخت لباسشویی من اون روز خیلی حشری بودم و داشتم همین جوری نگاش می کردم نمی دونم چرا ؟آخه من همون طور که گفتم هیچ وقت به مامانم نظر نداشتم ولی مستقیم داشتم به سینه هاش نگاه می کردم
تا اینکه رفت حموم اون روز اصلا کارایی که می کردم دست خودم نبود ، رفتم تو آشپزخونه و دیدم لباسشویی رو روشن نکرده یواش در لباسشویی رو باز کردم و شرتش رو برداشتم و تا تونستم لیس زدم و بو کردم نمی دونم چطور می شد که یه زن 40 ساله اینقدر شورتش خوش بو باشه اصلا باورم نمی شد
سریع شورت رو گذاشتم تو لباش شویی و رفت تو دستشویی و به یادش یه جق حسابی زدم و بعد اینکه ارزا شدم مثل سگ از این کارم پشیمون بودم و خیلی ناراحت بودم که چرا این کار رو کردم هیچ پیش خودم می گفتم تو از او سینه ها شیر خوردی حالا داری به یادشون جق میزنی هیچی دیگه تا چوق پشیمون بودم تا این که دوباره حشری شدم دلم خواست و این ادامه داشت من همش به یاد مامانم جق می زدم وبعد پشیمون می شدم تا روزی رسید که دیگه پشیمون نبودم و به کارم ادامه میدام اوایل بیغیرت نبودم حتی زمانی که به یاد مامانم جق می زدم و فقط دل می خواست خودم بکنمش ولی به جایی رسیدم که دوست داشتم کسای دیگه هم بکننش ولی به هیچکس نگفتم رو مامانم غیرت ندارم و فقط می خواستم یه جوری کوس مامانم رو ببینم چون من تو عمرم فقط سینه و کونش دیده بودم و کوس و سوراخ کونشو ندیده بودم فقط و فکر کردنش بودم و نقشه براش می کشیدم ولی می دونستم نمیشه چون مامانم خیلی عصبی و مومن بود برا همین یواش یواش داشتم دست از این کار می کشیدم که یه روز تو مدرسه مدیر گفت فردا جلسه معلمانه زود تر تعطیل میشید و به خانوادهاتون اطلاع بدین رفیق بهم گفت به خانواده این نگو که فردا تا ساعت 2 کوس چرخ بزنیم بعد بریم خونه منم گفتم باشه فردا که اومدم مدرسه دیدم رفیق نیومد برا همین بعد تعطیل شدن راه افتادم سمت خونه رسیدم سر کوچه که دیدم ماشین شوهر خالم ((در ضمن بگم این خالم هم مثل مامانم و بیشتر از مامانم سکسی من همیشه تو خیالم میگفتم کاشکی لز مامان و خالم رو ببینم)) اون سر کوچه پارکه .
تعجب کردم کلید انداختم رفت تو حیاط و در راه رو ، رو باز کردم دیدم بعله کفش یه مرد جلو در فهمیدم شوهرخالم تو خونه ی ماست گفتم شاید با خالم اینا اومده
اومدم جلو در دیدم صدای آه و ناله میاد و میگه : تو رو خدا دیگه بسه الان دیگه رضا میاد بسه دیگه.
یواش درو باز کردم ((خونه ی ما طوریه که وقتی وارد میشین سمت چب به اندازه یا ستو دیوار وبقلش وارد آشپزخونه می شید ))
اومدم تو دیدم شوهر خالم داره مامانمو می کنه داشتم شاخ در می آوردم آخه چرا ؟ مامان من خیلی مومن بود چطور داره به شوهر خواهرش میده داشتم دیونه می شدم که تمام سوالی ذهنمو کنار گذاشتم و از منظره لذت بردم ولی از شانس بدم شوهر خالم که اسمش محسنه تا خایه کرده بود تو و کوس مامانم معلوم نبود مامانم داشت التماس می کرد که دیگه بسه و الان پسرم میاد که محسن می گفت خفه شو جنده تا ارزا نشم ولت نمی کنم . همین جوری که داشت می کرد به فکرم رسید ازشون فیلم بگیرم و چون اون روز قرار بود با رفیقم برم بیرون گوشیمو با خودم برده بودم و همرام بود
سریع شروع کردم به فیلم برداری.
محسن کیرشو از کوس مامانم کشید بیرون و به مامانم گفت زانو بزن مامانم هم نشست و محسن کیرشو گذاشت تو دهن مامانم و تا ته فرو می کرد مامانم عوق می زد و یه دفعه محسن یه آه کشید و همی آبشو تو دهن و صورت مامانم خالی کرد بعد شورت مامانم رو از رو زمین برداشت و کرد تو دهن مامانم نمی دونم چرا این کار رو کرد .
دیدم داره لباساشو بر میداره فهمیدم باید در برم سریع فیلم رو قطع کردم و بی سر و صدا رفتم بیرون بعد از 20 دقیقه برگشتم خونه دیدم مامانم هم جا و خودشو تمیز کرده بود بهش سلام کردم اون هم خیلی مهربون جواب سلامم رو داد او اومد بوسم کرد که داشت حالم به هم می خورد چون با اون دهنی بوسم کرد که محسن آبشو ریخته بود توش پن سریع رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم اومدم نشستم رو مبل که مامانم از مدرسه و اینا پرسی انگار نه انگار اتفاقی افتاده برا همین اعصابم خورد شد چون به رو خودش نمی آورد و برگشتم بهش گفتم امروز دیدم داشتی به شوهر خاله محسن می دادی یه دفع رنگش مثل گچ سفید شد بعد خواست انکار کنه که فیلم رو بهش نشون دادم و گفتم می خواد اینو به بابا نشون بدم ،بابا بیچاره میره این شهر و اون شهر کار می کنه به تو به محسن میدی ؟ مامانم شروع کرد به گیره که تو رو خدا نگو تو اصلا نمیدونی موضوع چیه تو نمی دونم چرا مزارم محسن راحت با من این کار ها رو بکنه . که گفتم نمی خوام بدونم و اگه می خواهی به بابا نگم دیگه بستگی به خود داره …
که سریع گفت هر کاری که بخوای برات انجام می دم هر چی بخوای برات میخرم
که گفتم بروبابا خرید چیه ، تو اگه میخوای چیزی به بابا نگم باید باری هر کاری که محسن باهات کرد رو باهات بکنم .
مامانم تا اینو شنید محکم خوابوند زیر گوشم
منم سریع گوشیمو گرفتم و گفتم خیلی خب الان فیلمو برای بابا می فرستم که با گریه گفت من مجبور بودم به محسن بدم که حرفش تموم نشده گفتم میزاری بکنمت یا به بابا بگم؟؟
که به زور قبول کرد .خیلی خوشحال شدم دستش رو گرفتم و بردمش تو اتاق خودش و بهش گفتم لباس هاتو در بیار که دیدم هم کاری نمیکنه پیش خودم گفتم عیب نداره خودم در میارم لباس و شلوارشو در آوردم بعد خودم کامل لخت شدم و مامانم رو خوابوندم رو تخت می خواستم به سینه هاش دست بزنم ولی استرس داشتم چون اون سینه های مامانم بود و اولین بارم بود برام عجیب و جالب بود دستم رو بردم رو سینه هاش و کلی مالیدم و بعد سوتینشو در اوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش و مامانم آروم گریه می کرد
رفتم پایین و شورتش رو در آوردم ولی از ترس نمی تونستم به کوسش نگاه کنم خیلی استرس داشتم یواش به کوسش نگاه کردم واااااااای خیلی خوب بود یا شاید برای من خیلی خوب و جالب بود دستم رو یواش گذاشتم رو کوس مامانم داشتم دیونه می شدم شروع کردم به خوردن کوس مامانم و مامانم هم ناله می کرد بعد از رو کوسش بلند شدم و دوست داشتم همه جاشو بخورم از پاهاش و شروع کردم به خوردن و انگشتای پاشو می خوردم و بعد رون پاش و تا کونش لیس زدم بعد بلند شدم و کیرم که سیخ سیخ شده بود گذاشتم کنار لبش و گفتم بخورش ، مامانم هم دهنشو باز کرد و شروع کرد به ساک زدن خیلی حس خوبی بود با دستم داشتم کوسشو می مالیدم که آبم اومد و رختم تو دهنش، اومد تف کنه که دهنش رو بستم و گفتم قورتش بده ، مامان هم به زور قورتش داد
بعد من هم کنارش خوابیدم و مامانم بهم گفت بزار برم لباسم رو بپوشم که گفتم نه منتظرم کیرم بخوابه تا دوباره بکنمت بعد 5 دقیقه کیرم خوابید و بلند شدم و کیرم رو گذاشتم تو دهنش تا شق شه بعد که کیرم شق شد یه توف انداختم دم کوس مامانم و کیرم رو فرو کردم تو کیرم به راحتی رفت تو انگار داشتم تو لوله پولیکا می کردم برا همین در آوردن و کردم تو کون مامانم خداروشکر کونش نسبتا تنگ بود بعد 5 قیقه تلمبه زدن آبم اومد ازش پرسیدم محسن چند دفعه کردتت ؟ ولی چیزی نگفت بهش گفتم جواب بده وگرنه…
گفت خیلی ، بعد گفتم فقط محسن می کردت ؟ گفت نه بدو تا از دوستاش هم می آورد
گفتم چرا بهش می دادی اونم وقتی دوستاشو می آورد؟؟ مگه تو جنده ای من از وقتی یادمه تو بیرون می رفتی چادر از سرت نمی اوفتاد چرا این کار رو کردی؟؟
گفت مجبور بودم
گفتم یعنی چی مجبور بودم ؟؟
گفت بابات همیشه دنبال کار بود و وقت نمی کرد به من برسه و چون کسی من ارزا نمی کرد داشتم دیونه می شدم که محسن به من پیشنهاد سکس داد قبول کردم به شرط این که فقط یک با باشه ولی محسن ازم عکس و فیل گرفته بود و منو تهدید می کرد و برا همین من سکوت می کردم بعد من گقتم مامان نگران نباش انتقامتو از محسن می گیرم به شرط این که بزاری همیشه بکنمت مامانم هم برای اینکه از شر محسن خلاص شه قبول کرد.

نوشته: رضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها