داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

آقا رضا وانتی 25

مسئولین کارخانه ایران خودرو و تویوتا ژاپن; در یک جلسه حضور داشتند. خبرنگار از رئیس کارخانه تویوتا سوال می کند: شما چگونه ماشینهای ساخت خودتون رو در مقابل نفوذ گرد و خاک و دود تست میکنید; ایشون جواب می دهند: خیلی راحت. یک گربه را داخل خودرو گذاشته و در را قفل میکنیم. اگر بعد از شش ساعت گربه مرده بود; معلوم است که آب بندی به صورت کامل و بی نقص انجام شده و اگر هنوز زنده بود بایستی رفع نقص شود.
خبرنگار همین سوال را از همتای ایرانیش میپرسد و رئیس ایران خودرو پاسخ میدهد: اتفاقا ما هم از همین روش استفاده میکنیم; یک گربه را داخل ماشین میگذاریم. اگر بعد از شش ساعت گربه درون خودرو مانده بود; مشخص است که آب بندی کامل است.

بعد از چند روز تعطیلات; ترافیک جاده; بیداد می کرد. هر از گاهی که پشت ماشینهای سنگین می افتادیم; دود گازوئیل میومد داخل. فرزانه سابقه میگرن داشت. بوی وایتکس و حشره کش; دود; و خیلی چیزهای دیگر;باعث سردرد شدیدش می شد. دو تا قرص کدئین خورد و جای خودش را با سحر عوض کرد. روی صندلی عقب دراز کشید و خوابید. صدای پخش ماشین رو کم کردم. هوا مه آلود بود و فضای غم انگیزی داخل ماشین حاکم بود. سحر هیچ حرفی نمی زد. به یک نقطه خیره شده بود و رفته بود تو فکر. بعد از جریان بیمارستان هیچ صحبتی بین ما رد و بدل نشده بود. شیشه هارو کمی دادم پایین. دو تا نخ سیگار روشن کردم و یکی رو تعارف کردم. در سکوت سیگارمون رو کشیدیم. هوا تاریک شده بود و تقریبا هیچ حرکتی نمی کردیم. جاده بسته بود.
سحر بدون مقدمه گفت: یعنی فردا چی میشه;
-قراره چی بشه;
سحر: بابامو میگم. میگفت فردا صبح میاد دنبالم; میخواد منو برگردونه شهرستان.
دلم هری ریخت پایین. از فردا دیگه سحرو نمی دیدم.
-دوست نداری; بری;
سحر: نه; محیط شهرستان رو دوست ندارم. میترسم برم اونجا; بابا مجبورم کنه دوباره با سعید زندگی کنم.
-تصمیمت رو گرفتی; دیگه نمی خوای با اون زندگی کنی;
سحر:از سعید نفرت دارم. ایندفعه خودمو می کشم.
دوباره گریه اش گرفته بود. دستشو گرفتم داخل دستم و نوازش کردم. معذب بود از این حرکت من. سعی میکرد; بدون اینکه واکنش تندی نشون بده و باعث ناراحتیم شه; دستشو به آرومی از دستم بکشه بیرون. نیم نگاهی هم به فرزانه داشت; مبادا بیدار باشه. دستشو ول نکردم. بعد از یکدقیقه بیخیال شد و دیگه فشاری نیاورد که دستشو آزاد کنه. این موفقیت بزرگی بود برای من.
-با پدرت صحبت کن. ازش اجازه بگیر برای یکی دو ماهی; تهران بمونی. بعد از این مدت; سعید خودبخود خسته میشه و تکلیفت رو یکسره میکنه.
سحر:نمیدونم چه کاری درسته. از فردا خیلی میترسم. پدرم اخلاقهای خاصی داره; خیلی دهان بینه. اصلا نمیشه روی حرفهایش حساب کرد.
راه باز شده بود. وقتی می خواستم دستش رو رها کنم; یک بوسه از پشت دستش گرفتم. به من نگاه کرد و لبخند زد. شاید فکر میکرد اثرات مشروبی که بعد از ظهر به همراه غذا خوردیم; هنوز باقیه. ولی اشتباه می کرد.هیچ وقت قبل از رانندگی الکل مصرف نمی کردم. فقط سحر بود که از اون مشروب خورده بود. این مرد بی پروا که بدون ترس; دستان یک زن شوهردار را می بوسید; خوده من بودم. همان رضای محجوب که همه به سرش قسم می خوردند.

ساعت هفت صبح بود; که رسیدیم خونه. برای فرزانه وقتی نمونده بود که بخواد استراحت کنه.لباس عوض کرد و چادرش رو سر کرد. دوباره صورت گرد و خوشگلش رو در چادر عربی دیدم. این چادر خیلی بهش میومد. برای اولین بار جلوی سحر بوسیدمش.اونم منو بوسید و گفت: خیلی دوستت دارم. سحر خندید و گفت: یخورده حیا هم بد نیستا. زن نامحرم اینجا ایستاده. فرزانه خندید و گفت: چیه حسودیت شد; میخوای بگم رضا بیاد و تو رو هم بوس کنه.
سحر تا دم در دنبالش کرد ولی به فرزانه نرسید.دم در خروجی با دیدن آژانس برگشت به سمت اطاق خواب.
پدر فرزانه به اتفاق سعید و خان عمو و زن عمو رسیدند. فرزانه و علی آقا با همون آژانسی که مهمونارو آورده بود; رفتند.
خان عمو و سعید نشستند روی مبل زن عمو رفت داخل اطاق; پیش سحر. در سکوت سردی که بین ما حاکم بود; صدای گریه های سحر و مادرش به گوش می رسید…. ادامه دارد … نویسنده ..looti-khoor نقل از سایت انجمن سکسی کیر تو کس

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها