داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

رابطه با بست فرندم

هایی گایز خب من زالو ام(لقبم پیش بیشتر دوستام) 17 سالمه و تهران زندگی میکنم و این داستان مال 1 سال پیشه.
ی دوست دارم ک از 8 سالگی دوست بودیم با هم اسمش نازیه و همیشه مامان بابا هامون با هم در حال رفت و آمد بودن و الان همکلاسیمه
یروز ک رفته بودم خونشون بعد کلاس انلاین گفتیم بشینیم فیلم ببینیم خب من لزبین بودم و بیشتر دوستام می‌دونستن اینو با نازی ک اصلا این حرفارو نداشتیم گفتم بشینیم بلو ایز ده وارمست کالر رو ببینیم (ی فیلم لزبین توری) داشتیم میدیم ک صحنه دار شد من عین خیالم نبود ولی احساس می‌کردم ک اون خجالت میکشه
فیلم ک تموم شد نشستیم سر درسامون من خیلی درس داشتم و اونم همینطور وسط درس یهو گفت زالو
+جونم (عادتمه کلا ب همه اینجوری جواب میدم)
-تو واقعا از سکس با ی دختر لذت میبری
+الان این چی بود یهو؟
-ن اخه اولین بارم بود یچیزی مثل پورن لزبین میبینم سوال شد برام
+اره خب ولی سوالت مثل اینه ک من بپرسم از سکس با پسر لذت میبری؟
-اها باش
یکم گذشت و رفتیم بیرون تو پارک پیش بقیه اکیپ همه گفتن بیاین جرعت حقیقت کارتی
ما ی جور جرعت حقیقت داریم ک درواقع حقیقتی توش وجود نداره فقط جرعته ب تعداد افراد ورق پاسور برمی‌داریم اخری رو برمی‌داریم جاش سرباز میزاریم
کارت هارو بر میزنیم ب هرکی ی کارت میدیم هیچکی حق نداره کارت اون‌یکی رو ببینه هرکی سرباز بهش افتاده بود دستشو میبره بالا بعد مثلا میگه 1 رو 3 شیک بره یا یچیزی تو این فازا چ دختر چ پسر هرکی باشه باید انجام بده
اکس پسر من هم تو جمع بود و سرباز ب اون افتاد شانسی عدد منو نازی رو گفت باید 30 ثانیه کیس داشته باشیم(این اکسم مال موقعیه ک ب عنوان لزبین کام اوت نکرده بودم) من و اون چون بست فرند بودیم زیاد مهم نبود برامون ولی بقیه هی میگفتن وای زالو لزبینه الان عاشق نازی میشه و ازین چرت و پرتا من دیدم نازی خجالت میکشه سریع تمومش کردم
شب خونه نازی موندم چون دوتا تخت نداشت اون رو تخت خوابید من رو زمین صبح که بیدار شدم رفتم دستشویی و بهه عالی شد پریود شده بودم اصلا یادم نبود. از تو کشوی لباس زیرای نازی ی پد برداشتم و یکم ک دقت کردم فهمیدم چ سایز خوبیه کونش شورتاش همه سکسی بود من در حالت عادی اون مدل شورت نمیپوشم فقط برای شب خاص یا مهمونی ازینا میپوشم
خب پد رو گذاشتم و کلاسامونو با نازی رفتیم بعدش من رفتم خونه
ی هفته بعد ک اون اومد خونمون من با همون اکسم قرار داشتم ک ی بسته سیگار بخره برام چون من بیبی فییس بودم و اکسم 4 سال بزرگ تر بود ازم ب اون میگفتم برام بخره اینبار با نازی رفتم گرفتم ازش و رفتم ی گوشه کار خودمو میکردم ک نازی گفت ب منم بده ی نخ بهش دادم گفت ن زیاد نمیخوام بده از مال خودت ی پک بکشم دادم بهش
من رفتم یچیزی بخرم ک بوشو ببره مامانم نفهمه نازی همونجا موند و من وقتی برگشتم دیدم داره گریه میکنه
پرسیدم ازش چی شده گفت نمیتونم بهت بگم
گفتم بگو چی شده خب
نازی: قول میدی بازم باهام دوست بمونی؟
من: زر نزن بابا معلومه
نازی: من فک کنم دیگه استریت نیستم
من: خب این چیش بده حالا دختره کی هست
نازی خیلی با مکس وسط گریه هاش گفت تو
شوک شده بودم واقعا چون تنها دختری ک تا ب حال ب رل زدن باهاش فک نکرده بودم اون بود اون دختر استریت ترین دختری بود ک می‌شناختم امکان نداشت بخواد عاشق دختر یا بدتر عاشق من بشه
یهو هق هقاش بیشتر شد و خودشو کرد تو بقلم منم نمیدونستم چ واکنشی نشون بدم فقط بقلش کردم و سرشو گذاشتم رو پام
در همون هین از بدبختی ما اکیپمون اومدن شوک شده بودن فک کردن ما رلیم منم ک بهشون گفتم نخیر و اینا نازی ناراحت شد فک کرد نمیخوام باهاش باشم همونجور ک با اونا کلنجار میرفتم اونا هم جوک می‌ساختن از منو نازی داشت میرفت ک من دیدمش رفتم سراغش گفتم چی شده گفت تو واقعا منو نمیخوای پس نه؟
خیلی شک و تردید داشتم اخه نمیخواستم دوستی 9 سالمون ب فنا بره گفتم نمیدونم خیلی یهویی شد اخه چجوری
گفت اون شب تو جرعت حقیقت ب روی خودم نیوردم ولی واقعا حال داد اما دیگه مهم نیست بای بیا فراموش کنیم امروزو
بقیه داشتن نگامون میکردن ک پچ پچ میکنیم با هم اونور تر
من گفتم بهش الان جاش نیست بعدا حرف میزنیم
ولی اون داشت واقعا میزد زیر گریه میشناختمش دختر خیلی احساسیه برعکس من ک هیچوقت صورتم احساسمو نشون نمیده
میدونستم بچه ها قراره بعدا خیلی مسخرمون کنن ولی چاره ای نداشتم یکم نازی رو خم کردم و بوسش کردم… خودم هم از کارم شوکه شدم خیلی کوتاه بود ولی یکی از دخترای اکیپ رو دیدم ک جیق زد
نازی شوکه شد ولی لبخند اومد رو لباش من بچه هارو ول کردم اونو بردم دم خونمون رفتیم تو مامانم درو باز کرد تو چشمامون نگاه کرد و تعجب کرد ک من برا اولین بار گریه کرده بودم. دست نازی رو هم که محکم گرفته بودم با چشمای یزره گریون جفتمون رفتیم تو اتاق من
آبرومون رفته بود جلو بچه ها البته ابن فقط نگرانی اون بود چون همه فک میکردن نازی استریته
من نگران این بودم ک الان چ فکری راجع بهم میکنه؟ نکنه دیگه نخواد باهام دوست باشه
ولی این اتفاق باعث شد من جرعتم در این مورد بیشتر بشه و برم سمتش
دستشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش خودشو میخواست بکشه عقب ولی وقتی فهمید نمیتونه در بره همراهی کرد باهام انداختمش رو تخت سریع رفتم در اتاقو قفل کردم و نشستم رو پاش
آروم دستمو گذاشتم رو کصش و فشار دادم میخواست ناله کنه ولی دستمو گذاشتم رو دهنش چون مامانم خونه بود بهش گفتم آروم باش بیب
دستمو از رو کصش برداشتم و تیشرتش در اوردم اونم همراهی کرد خوشش اومده بود
من اولین بارم نبود ولی اون تا الان فقط یبار رابطه داشته بود و میدونم راحت نبود. آروم زیپ ‌شلوار جین گشادشو باز کردم و تا نصفه کشیدم پایین اره دقیقا خودش بود این همون سایزیه ک شرتاش نشون میداد
-بیب همیشه این شرتای تنگ و سکسیتو میپوشی؟
همونطوری ک ب خاطر ور رفتن من با کصش آه و ناله های ریز می‌کرد سعی می‌کرد لباسای منو هم در بیاره کمکش کردم و حالا جفتمون فقط با شرت و سوتین جلو هم بودیم
از شر اونم خلاص شدم و خم شدم سمت کصش
زبونمو کشیدم روش قشنگ تحریک شده بود خوب داشتم براش میخوردم و اونم داشت کام می‌کرد ک جدا شدم ازش ناله اعتراضی بیرون داد و گفت اذیتم نکن دیگه زالو
بلابلا بلا دیگه حوصله اسمات نوشتن ندارم میدونم خورد تو زوقتون:-)
خب بعد اون همونجا کنار هم خوابیدیم تا ی ساعت بعد ک مامانم در اتاقمو زد و حالمونو پرسید چون جفتمون گریون اومده بودیم خونه منم سریع لباسامو پو‌شیدم نازی رو هم بیدار کردم ک لباس بپوشه سریع لباسامونو پوشیدیم رفتیم بیرون از اون روز ب بعد خیلی صمیمی تر ‌شدیم با هم دیگه هم برامون مهم نیست بچه های اکیپ چی فکر میکنن راجع بهمون رابطمونو قایم نمیکنیم از کسی
میدونم اسمات نداشت و دنبال اسمات بودین ولی حوصله نوشتن اسمات نداشتم الان همین دیگه مرسی بای

نوشته: زالو

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها