داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولين رابطه ی من و عرفان

اسمم سها ست تقريبا ١٦ سالم بود كه اولين رابطمه مو با رفيقم شروع كردم از همون اول به عبارتي من ممه بودم بعد دست و پا دراوردم .رفيقم خيلي خوش استايل بود قد بلند چهارشونه چشماي روشن ك وقتي نگام ميكرد ديوونه ميشدم اون ١٩ سالش بود… يه روز تابستوني بود مامانم نبود ميخواست بره دكتر منم به رفيقم زنگ زدم گفتم بيا پيشم وقتي اومد دم خونمون اس داد بزن درو منم دويدم تو اتاقم تا حاظر شم اخه فكرشم نميكردم انقد زود برسه تا حاظر شدم ديدم جلوي در وروديه اومد تو با يه ولع و عشقي نگام كرد يه دامن كوتاه سفيد با يه تاپ قهوه اي پوشيده بودم داشت همينجوري با شيطنت نگام ميكرد رفتم تو اشپزخونه و براش شربت درست كنم كه يهو داغي لباش و از پشت رو گردنم حس كردم دستاش رو دور كمرم حلقه كرد و يواش يواش ميبرد سمت كسم دلم يهو لرزيد گفتم بابا چند لحظه صبر كن شيطوووون گفت نميتونم برگشتم و يدونه لب محكم ازم گرفت… گفتم بريم تو اتاق خودم يا مامانم اينا گفت اتاق خودت چون تخت ينفره دوسدارم ميخوام نزديك تر باشم بهت لخت شد بعد اومد سراغم يواش يواش لختم كرد جفتمون فقط با شرت بوديم اومد روم گردنم و شروع كرد ب خوردن با يه دستشم سينه هامو ميماليد كارش و خووب بلد بوود كم كم داشت كسم خيس ميشد كه ي لب ازم گرفت و شروع كرد ب زبون كشيدن تا روي دلم بعد شرتم و محكم كشيد پايين و پاهامو باز كرد و شروع كرد به خوردن چنان ميك ميزد ك جيغم ميخواست بره هوا ك انگشتش و كرد تو دهنم ي چند دقيقه اي خورد منم ك بي حس بي حس شده بودم خيلي دلم ميخواست بهش بگم جرم بده ولي سني نداشتم ميترسيدم هولش دادم و افتادم روش شق كرده بود شرتش و در اوردم و گذاشتمش تو دهنم تا زبونم و كشيدم روش گفت داره مياد گفتم ميخورم تعجب كرده بود گفت جدا گفتم اره ولي فهميد بخاطر اون ميخوام اينكارو بكنم بيشترش و پاشيد رو سينم بلند شدم تميزش كردم اومدم و دوباره شروع كردم براش ب خوردن تقريبا آخ و اوخش راه افتاده بود ك بلندم كرد و روم خوابيد و برام لاپايي گذاشت داشتم ديوونه ميشدم ولي عقلم نميذاشت حرف دلم و بزنم اونم ميخواست يكاري كنه ك من ب زبون بيام و بگم بكن توو كسم بلندم كرد دمرم كرد ك بكنه تو كونم اما چون باره اولم بوود خيلي درد داشتم يذره ك كرد تو دلش سوخت و نكرد و گذاشت لاي سينه هام و دوباره ابش و ريخت روم بلند شديم خودمون رو تميز كرديم و برگشتيم كنار هم دراز كشيديم و پاهامون لاي پاهاي همديگه بود اين حركت و خيلي دوس داشتم گفت لجباز من ك يروزي پرده ي تو رو ميزنم تا كي ميخواي خودتو كنترل كني و نگي اين سري مراعاتت رو كردم ولي سري بعدي بهت ثابت ميكنم دست از لجبازي بايد برداري… تو زن مني بفهم… الانم ٤ ساله ك باهمميم اما بابام نميذاره به هم برسيم برامون دعا كنين… ببخشيد اگه بد بوود sorry…

نوشته:‌ Khanoomiii

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها