داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستی خانوادگی و انحراف به سکس ناخواسته (۱)

من الهام و همسرم مسعود چند سالی میشه که ازدواج کردیم اما هنوز بچه نداریم. مسعود توی یه شرکت بازرگانی مشغوله و من خودم شاغل نیستم. از نظر ظاهری ،تیپ و اندام نرمال هستیم هردو اما من از نظر سکسی یه مقدار از مسعود هات تر هستم و عاشق سکس اروتیک و با حوصله هستم. مسعود اینو رعایت میکنه و حواسش هست که توی سکس خوب بهم حال بده. اغلب اوقات وقتی توی خونه بیکار میشدم ،یه سر به سایت های سکسی و پورن میزدم و فیلم میدیدم. یه بار یه فیلم دیدم که یه نفر یه دختره رو موقعی که خوابه آروم لخت می‌کنه و با کوسش بازی می‌کنه و دختره از خواب بیدار نمیشه اما خب فیلمه و قطعا هر کسی توی این موقعیت از خواب بیدار میشه. خلاصه با دیدن این فیلم خیلی شهوتی شدم. شب مسعود که اومد بعد از شام رفتیم بخوابیم. هنوز توی فکر فیلم بودم. با شورت و سوتین رفتم تو تخت و کونمو چسبوندم به کیرش و شروع کردم به تکون دادن. مسعودم شروع کرد مالوندن من و ور رفتن با کونم، به مسعود گفتم عزیزم میشه فکر کنی من خوابم و بیای مثلاً بخوای منو توی خواب بکنی ؟ مسعودم با یه تعجب لبخندی زد و گفت باشه عزیزم و تو فقط بخواب. چشامو بستم و مسعود کارشو به نحو احسن انجام داد ،طوریکه انگار تجربه داره.گرچه مثل فیلمه نبود ولی خب خیلی بهم چسبید. یه چند ماهی گذشت ازین قضیه و منم کم کم از فکر این مدل سکس بیرون اومدم . یه شب مسعود سر شام بهم گفت یه همکار جدید اومده ادارشون ، خیلی ازش تعریف کرد. اسمش مهران بود. هر چند وقت یه بار مسعود از مهران حرف میزد ،انگاری با هم خیلی صمیمی شده بودن. یه روز بهم گفت با مهران قرار گذاشتیم خانوما رو با هم آشنا کنیم و با هم بریم بیرون و مهمونی و ازین حرفا. منم مخالفتی نکردم چون مهمونی دوست داشتم. آخر هفته رو قرار گذاشته بودن آقایون و قرار بود اونها بیان خونه ما. طی هفته کارهام رو انجام دادم و برای مهمونی آماده شدیم. شب قبلش از مسعود پرسیدم اینا چه مدلی هستن و من چی بپوشم ؟مسعود گفت من پیج اینستا مهران رو دارم و عکساشونو دیدم مثل خودمونن.تو راحت و شیک بپوش. اینم بگم من واسه هر مهمونی متناسب با آدمای همون مهمونی لباس میپوشیدم ولی علاقه خودمون پوشش راحت بود. شب شد و مهران و الهام اومدن خونمون همون اول موقع احوال پرسی یه آنالیز سریع کردمشون. اسم خانومش آتنا بود. مهران قد بلند و خوش پوش و خوش قیافه بود ، آتنا هم خوشگل و خوش اندام بود. همون اول دست دادیم با هم و نشستن روی مبل. من یه شلوار جین چسب کوتاه پوشیده بودم با یه بلوز یقه باز. موهام رو هم دم اسبی بسته بودم و به آرایش ملایم هم داشتم. آتنا که مانتو و شالشو درآورد یه لگ براق شیک پوشیده بود با یه تونیک کوتاه چسب. موهاش اما کوتاه بود و نسکافه ای رنگ. خوشگل بود انصافا. اولش یه ذره یخ بود مهمونی ولی آقایون مهمونی رو دست گرفتن و با شوخی هاشون یخ رو آب کردن.بگو بخند شروع شد.زوج خوبی بودن و از نظر شخصیتی و رفتار شبیه ما بودن. همین باعث شد به هممون خوش بگذره اون شب. بعد ازون ما رو دعوت کردن خونشون. خلاصه رفت و آمد کم کم بیشتر شد به طوری که هر هفته آخر هفته ها معمولا خونه هم بودیم حتی بعضی شب ها رو میموندیم خونه هم. منو آتنا با هم صمیمی شده بودیم و چتی با هم در ارتباط بودیم. از همه چی حرف می‌زدیم حتی از سکسامون.دیگه سایز شوهر همو میدونستیم و از جزییات سکسمون حرف می‌زدیم و برای هم تعریف میکردیم. توی این رفت و آمد ها گه گداری احساس میکردم مهران سینه هام و باسنمو دید میزنه البته خیلی حرفه ای این کارو انجام میداد ولی خب حس خانوما قوی تره. اوایل یه ذره ناراحت میشدم ولی خب خودمو قانع میکردم که بالاخره با پوشش راحت من و آتنا احتمالا آقایون یه مقدار دید بزنن ،طبیعیم بود. شاید مسعودم آتنا رو دید میزد. دیگه اهمیتی نمی‌دادم که مهران دیدم میزنه چون زوج باحال و خوبی بودن و از بودن باهم لذت می‌بردیم. تا اینکه یه باغ استخر دار اجاره کردیم. مسعود و مهران بساط مشروب و کباب رو فراهم کرده بودند. یادم رفت بگم توی دورهمی ها مون پیش میومد مشروب بزنیم و برقصیم. اون روز هم سر میز بعد از ناهار شروع کردیم مشروب خوردن. نفری چند شات زدیم ، گرم شدیم و مثل همیشه با هم رقصیدیم. مسعود و مهران یهو گفتن ما میریم استخر. رفتن توی خونه و لباساشون رو درآوردن و مایو پوشیدن. من خبر نداشتم مسعود مایو برداشته و یه ذره تعجب کردم آخه مهرانم مایو آورده بود انگار پیش بینی کرده بودن ولی به ما چیزی نگفته بودن منو آتنا شاکی شدیم و اونا با خنده جوری که حرص ما رو در بیارن پریدن توی آب. ما فقط نگاه. منم به آتنا گفتم بیا ماهم بریم توی استخر آتنا گفت مایو نداریم که. منم گفتم ایراد نداره با همین لباس بریم. هردومون تاپ و لگ پوشیده بودیم. با گفتن یک دو سه هردومون پریدیم توی آب البته با جیغ. مسعود و مهران تعجب کردن. من رفتم سمت مسعود اتنام رفت پیش شوهرش. مسعود بهم گفت دیوونه الان بیای بیرون همه جات معلومه منم گفتم ایراد نداره اتنام همینجوریه پس غر نزن. تازه شانس آوردی منو آتنا خبر نداشتیم که استخر داره اینجا وگرنه مایو می‌آوردیم. اینو بلند گفتم. اتنام ازون ور گفت اتفاقا من یه بیکینی دوتکه خیلی شیک داشتم حیف شد. مهران خنده ای کرد و گفت پس شانس آوردیم. همه خندیدیم و آب بازی کردیم. سینه های و اندام منو آتنا خیلی مشخص تر شده بود. مسعود و مهرانم احتمالا از هر فرصتی برای دید زدن ما دوتا استفاده میکردند. مهران بعد از ده دقیقه از آب دراومد و گفت میره دستشویی یه جوری از آب درآمد که جلوش دیده نشه اما من یه لحظه جلوی مایوشو دیدم که حسابی شق کرده بود.مسعود با صدای بلند بهش گفت : چه زود جیشت گرفت. مسعودم با یه لبخندگفت مگه تو جیشت نگرفت و سریع رفت سمت توالت. چه ربطی داشت حرفاشون ؟ اهمیتی ندادم چون افکار دیگه ای توی مغزم بود.
یعنی از دیدن اندام من که خیلی مشخص و تابلو زده بود بیرون شق کرده بود ؟ توی همین فکرها بودم که مهران برگشت. نا محسوس دقت کردم دیگه شق نبود ،یعتی توی توالت جق زده بود ! به فکرای مسموم من اضافه تر شد. بعد استخر مهران و مسعود اون ور باغ با هم حرف میزدن و می‌خندیدن. خلاصه اون روز با همه‌ی داستان هاش تموم شد و رفتیم خونه شب موقع خواب مسعود چسبید بهم که منو بکنه. حشری تر از همیشه، منم با کمال میل همراهیش کردم. مسعود با این که خسته بود برخلاف همیشه خیلی محکم و تند تر توی من تلم میزد ،یه کم برام عجیب بود چون توی حرفهای سکسی که قبلاً با آتنا می‌زدیم ،اتنا می‌گفت بر عکس من سکس خشن دوست داره ، ولی خب شایدم ربطی نداشت و فکر من الکی بود. مسعود همون‌طور مشغول تلم زدن بود ،نمیدونم چرا شق بودن کیر مهران یادم اومد. حس عجیبی بود ،با فکر اینکه واسه من شق کرده بود و جق زده بود شهوتی تر شدم و ارضا شدم ،مسعودم همزمان از صدای ناله من ارضا شد. خودمونو تمیز کردیم و خوابیدیم. مسعود فورا خوابش برد و من توی بغلش به فکر تمام اتفاقات امروز بودم و دایم مرور میکردم.ازین که با یاد کیر مهران ارضا شده بودم احساس خجالت میکردم. فرداش که تعطیلی بود کلا به استراحت گذشت. شنبه صبح مطابق معمول مسعود رفت اداره و منم مشغول کارهای روزانه شدم. بعد چند ساعت آتنا زنگ زد. گوشی رو برداشتم و بعد چاق سلامتی کلی از باغ حرف زدیم. حرفمون به سکس کشید. من به آتناگفتم مسعود دیوونه با اینکه می‌دونه من سکس رمانتیک دوست دارم اون شب منو خشن گاییده. اتنام گفت چه جالب گفتم کجاش جالبه ؟ گفت چون اتفاقا مهران خیلی رمانتیک ترتیب منو داد جوری که حوصلم سر رفت. دختر تو چجوری این مدلی دوست داری ؟ من اصلا تا محکم‌تلم نزد ارضا نشدم. یهو فکرای اون شب دوباره اومد تو مخم. میخواستم به اتنا بگم ولی یه لحظه با خودم گفتم شاید ناراحت شه. خداحافظی کردیم و قطع کردم. اعصابم بهم ریخته بود چون پازل فکرام هی کامل تر میشد مخصوصا با حرفهای آتنا. یعنی مسعود و مهران مثل منو آتنا از سکسامون با هم حرف میزدن. چرا مسعود منو خشن گاییده بود و مهران آتنا رو اروتیک گاییده بود ؟!اونم همون شب! معنی حرفهای توی باغ و خنده هاشون چی بود! روزها که مسعود سر کار بود اغلب فکرم همین چیزا بود. بدجور تو مخم رفته بود. خیلی دلم میخواست همه ی اینها رو به آتنا بگم ولی باز پشیمون میشدم‌چون میترسیدم آتنا به مهران بگه و داستان بشه. چند روزی گذشت و من یه کم آروم تر شدم. مسعود سر شام بهم گفت عزیزم امشب بیا مثل چند ماه پیش که مثلاً تو خواب بودی و من توی خواب کردمت،سکس کنیم. از اون فیلمه یادم اومد و از خدا خواسته قبول کردم. پیشنهاد خوبی داده بود شوهرم. مسعود گفت فقط یه شرط داره با کنجکاوی گفتم چه شرطی ؟ مسعود گفت : باید مثل واقعی انجامش بدیم. خندیدم و گفتم دیوونه شدی مسعود ؟منو تو از کجا بدونیم واقعیش چجوریه ؟مسعود گفت : چون همون چند ماه پیش که اینجوری سکس کردیم احساس کردم دوست داشتی،به فکرش افتادم که برات کامل ترشو انجام بدم ،با اجازت یه چند تایی فیلمم دیدم. با خنده گفتم عجب شوهررررری. بدون من فیلم پورن دیدی ؟جقم زدی حتما ؟مسعود گفت خب دوستت دارم عزیزم که خواسته تو رو انجام میدم. با اخم گفتم کی گفته اصلا من دوست دارم توی خواب بهم تجاوز بشه ! من اون شب همینجوری گفتم. وانمود کردم دوست ندارم چون سوتی داده بودم. که مسعود گفت بی خیالش حالا اصلا من دوست دارم ،ایندفه من گفتم عجب شوهر من دوست داره توی خواب تجاوز کنه ؟به کی؟مسعود گفت عجب داستانی شد ،اصلا بیا همون معمولی سکس کنیم. دیدم زدم توی ذوقش ،دستمو کردم توی شلوارش،کیرشو گرفتم و گفتم قهر نکن ،باشه قبوله. بگو چجوری حالا ؟ مسعود که خوشحال شده بود گفت پاشو تا برات بگم.

ادامه…

نوشته: بهارجون

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها