داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستی با کسی که تحقیرم کرد

سلام دوستان قبل از هر چیزی باید تشکر کنم بابت ابراز لطف و محبتتون در مورد داستانهای قبلی که نوشته بودم
سکس و سوزاک
کردن کون بابای دوستم

ای جریانیو که میخوام براتون بگم بر میگرده به زمان سربازیم یعنی حدود سالهای 75 تا 77 یه روز داشتم از پادگان بر میگشتم خونه و کنار خیابون منتظر اتوبوس بودم قبلا گفته بودم که بابام کلا پول بهم نمیداد و خودم باید از پس اندازم خرج میکردم اون روز صبح تو پادگان رژه کار کرده بودیم اونائی که تو ارتش خدمت کردن میدونن چه سرطانیه این رژه کلی تنبیه شده بودیم سینه خیز و پا مرغی و کلی بدبختیه دیگه خورده بودیم به پست یه استوار از اینهائی که رو لباسشون پر از آرمهای مختلفه کسکش از این تکاور های کلاه سبز نیرو مخصوص ارتش بود خلاصه تمام لباسامو گند گرفته بود پوتینهام پر از خاک بود اصلا یه وضعی بو گند عرق هم میدادم
دیدم یه خانمی جلو پام با یه میتسوبیشی سوپر سالون اون موقع جزو ماشینهای با کلاس بود جلوم ترمز کرد اولش فکر کردم آدرسی چیزی میخواد نگاهش کردم حدودا سی بهش میخورد البته در معلوم بود که اندازه خرج یه سال من پول لوازم آرایششه صرام کرد گفت ببخشید اودم جاو شیشه ماشینش گفتم بله امری داشتین گفت میتونم ازتون یه خواهشی بکنم منم که کلا زبونم تو کونم رفته بود گفتم بفرمائید گفت من یه پسر دارم که درس نمیخونه و منو خیلی اذیت میکنه شما هم معلومه تو پادگان خیلی اذیت میشین یه نگاه سر تا پا هم به لباسام کرد منظورشو که کثیفیشون بود فهمیدم گفتم خوب ؟؟؟ گفت ممکنه خواهش کنم بیاین منزل من و کمی از سختیهای سربازی بگین و نصیحتش کنید که درسشو بخونه شاید تاثیر بزاره تو دلم گفتم کسکش من دیپلم وظیفه ام و گروهبانم حالا بعد یه سال رژه کار کردیم و کثیف شدیم تو باید میخوردی به پستم؟؟؟؟
از طرفی خیلی خوشگل بود و دلم نمیخواست ردش کنم گفتم شاید برای تشکر گذاشت یه کامی ازش بگیریم
خلاصه خر شدم و قبول کردم نمیدونستم چی در انتظارمه سوار ماشینش شدیم و رفتیم سمت خونشون که تو یوسف آباد بود
یه خونه قدیمی بود در رو باز کرد و با ماشین رفتیم تو حیاط خدائی از بو گند عرقم خودم سر گیجه گرفته بودم از ماشین پیاده شدم و رفتیم داخل آهان یادم رفت بگم وقتی میخواستم باهاش بیایم خونه بهم گفت اگه بتونی با حرفات رو پسرم تاثیر بذاری یه مشتلق خوب پیشم داری منم گفتم جوووووووووووووون کسو افتادم
خلاصه رفتیم تو خونه وقتی پوتینو از پام درآوردم بو گند پام خونشو برداشته بود گفتم بذار پامو بشورم بیام خیلی بو میده گفت نمیخواد میخوام خوب درک کنه اگه درس نخونه چی در انتظارشه دیگه طاقت نیاوردم و گفتم خانم محترم من دیپلم وظیفه هستم و درجه دارم سرباز صفر نیستم ولی دیوث دوباره بهم رکب زد و گفت چه بهتر با تو که دیپلم وظیفه ای اینطوری برخورد میکنن وای بحال سربازهای معمولی خدائی اینو راست میگفت از خونشون بگم یه خونه ویلائی قشنگ تو یوسف آباد بود که یه حیاط با جای پارک دوتا ماشین و یه باغچه خیلی قشنگ کنار حیاط و یه ایوان که روش یه میز و چهارتا صندلی راحتی بود و معلوم بود برای هواخوری و خوردن چای و عصرانه اونجا بود داخل که رفتیم یه آشپزخونه اوپن و یه حال و پذیرائیه بزرگ و خیلی شیک بود با مبلمان خیلی شیک و هارمونیه جالبی که باهم پیدا کرده بودن تنها چیزی که هارمونیشو به هم زده بود من با اون لباسای کثیف و بوی گندم بودم کنار حال و پذیرائی یه پله بود که به طبقه دوم راه داشت زنیکه جلو میرفت و من پشت سرش بودم دیگه خلاصش میکنم بالا چند تا اطاق خواب و یه حال کوچیک بود و یه بهار خواب که مثل حیاط بزرگ بود از جلو اطاق اول که رد شدیم درش بسته بود اطاق وسط مال پسرش بود و آخری اطاق خواب مستر بود که یه حموم توشبود با یه تخت دو نفره البته اینو بعدا دیدم
رفتیم تو اطاق پسرش تا وارد شدیم پسرش گفت مامان این چه بو گندیه میاد مامان عویضیشم نه گذاشت نه برداشت گفت این بوی آیندته پسره تا منو دید از جاش پاشد و سلام کرد منم جواب دادم ننه جندش دیگه نذاشت من حرف بزنم گفت این آقارو آوردم که ببینی اگه درس نخونی عاقبتت اینه باید بری سربازی و بدبختی و فلاکت بکشی و همه بزنن تو سرت و یدونه گذاشت پس کله من گفت مثل این بدبخت یه لحظه دنیا رو سرم خراب شد انقدر حالم بد شد که ناخودآگاه گریم گرفت و از اطاق بدون هیچ حرفی اومدم بیرون و اومدم به سمت درب خروجی که بیام بیرون که زنه اومد دنبالم و با همون حالت عصبانیت که از پسره داشت گفت آقا یه لحظه صبر کن گفتم به مرادت که رسیدی دیگه چی میخوای گفت بیا اینم اون مشتلقی که بهت قولشو داده بودم و دست کرد تو کیفش و یه تعدادی اسکناس هزار تومنی در آورد بهم داد نمیدونم چقدر بود شاید 15یا 20هزار تومن بود پولارو پاشیدم روصورتش و بدون هیچ حرفی اومدم بیرون تو راه یه لحظه هم اشکم بند نمیومد
از این ماجرا حدود یه هفته گذشت و ما تو پادگان بخاطر روز ارتش مونده بودیم آماده باش بودیم اولین روز که از پادگام بعد چند روز اومدم بیرون و رفتم تو ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس بودم که دیدم دوباره اومد جلو وایساد تمام صحنه های اون روز اومد جلو چشمم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم آخه من یه سرباز بودم و اون یه خانم شیک پوش هر اتفاقی می افتاد آخرش شرش گردن منو میگرفت میدونین که مردم کس لیسی داریم همینطور قانون کس لیسانه بهش محل نذاشتم حتی نگاهشم نمیکردم
دیدم ماشینشو پارک کرد و اومد تو ایستگاه اتوبوس و کنارم ایستاد و پرسید از دستم ناراحتی بازم محلش نذاشتم گفت حق داری و من خیلی تند رفتم ازت معذرت میخوام ولی من سرتاپا خشم بودم دلم میخواست همچین بزنمش که ناله کنه ولی حیف که نمیشد بازم جواب ندادم بغض گلومو فشار میداد بد جوری تحقیر شده بودم انقدر که بخاطر پول دادنش ناراحت بودم و احساس حقارت میکردم بخاطر پس کله ای خوردنش ناراحت نبودم بعر شروع کرد به درد دل کردن و من کسمشنگم وایساده بودم به حرفاش گوش میکردم حتی اتوبوس اومد و میخواستم برم که ازم خواهش کرد بمونم و به حرفاش گوش بدم منم موندم از زندگیش گفت و اینکه شوهرش تو تصادف مرده ماشین بهش زده بود و اونا هیچکسیو تو ایران ندارن فقط پدر و مادر زنه بودن که اوناهم کرج زندگی میکردن و.خیلی تنها بود و این خانم هم چون از نظر مالی مشکلی نداشت مونده بود و ازدواج نکرده بود و خودشو وقف پسرش کرده بود میدونین تو اون لحظات احساسات زیادی اومد سراغم خشم،نفرت ، دلسوزی،همدردی یه جورائی ولی قویترینش اگه گفتین چیبود ؟بله شهوت اونم من حشری دیدم بهترین فرصته برای بخشیدنش
ولی خودمو ناراحت نشون دادم و گفتم خوب اینائی که میگی به من چه ربطی داره گفت میخواستم بدونی من تو چه فشاریم و رفتار اون روزم واقعا از کنترلم خارج بود وسط حرفمون بود که دیدم یکی داره صدام میکنه دیدم فرماندمونه فکر کرده بود من مزاحم این خانم شدم البته باز اونم به دلیل موجه کس لیسی میخواست منو خراب کنه تا کامی از اون خانم بگیره و لاسی زده باشه گفت چی شده چرا مزاحم خانم شدی داشتم دیوونه میدم یه لحطه گفتم قید خدمتو بزنم و هر چی عقده از این زنه دارم سر فرماندمون خالی کنم که اینبار خانمه نجاتم داد گفت ایشون مزاحم نیستن خواهر زاده من هستن و داریم با هم گپ میزنیم اون مرتیکه هم خداحافظی کرد ورفت من موندم و یه کس ناب
اون خانم که تا اون روز حتی اسم همو نمیدونستیم بهم گفت آقا مهران اگه دیگه ازم دلخور نیستی بیا تا یه جائی برسونمت و تو ماشین صحبت کنیم من گفتم اسممو از کجا میدونید گفت رو اتیکت سینت نوشته دیدم راست میگه باهام دست داد و گفت اسمش شهلاست سوار ماشین شدیم دیدم بازم داره میره سمت خونش یه لحظه یاد یه جک افتادم که معلمه با مادر شاگردش میریزه رو هم و هر بار که میره خونه شاگرده که مادره رو بکنه یه بلائی سرش میاد و خندم گرفت گفت به چی میخندی منم جکه رو براش گفتم وکلی خندید اونروز رفتیم و نهار باهم بیرون خوردیم و اون منو تا رسالت رسوند قبلا گفته بودم خونمون نارمکه این شد باب آشنائیمون برای پنجشنبه همون هفته قرار گذاشتیم که بیاد پادگان دنبالم و منم لباس شخصی با خودم بردم و به خونه هم گفتم که شای پنجشنبه جمعه خونه نیام و برم شمال خلاصه پنجشنبه من تا 4 پادگان موندم و وقتی اومدم بیرون دیدم اونم تازه رسیده آخه قرار بود پسرشو ببره خونه باباش کرج و بیاد دنبالم منم تو پادگان یه دوش گرفتم ولباس عوض کردم وبالباس شخصی اومدم بیرون جالب اینجا بود که منو نشناخت وقتی سلام کردم تازه شناخت سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه از در که وارد شدیم پرید بغلم کرد وکلی منو بوسید وازم عذر خواهی کرد دوباره منم که بیجنبه بغلش کردم چسبونم بهش دیدم چشماش گرد شد توقع نداشت بی مقدمه برم سر اصل مطلب کلی لباشو خوردم و شروع کردم به سینه خوری یادش بخیر چه حالی داد اونوقتا از کس لیسی بدم میومد عین وحشیها لباساشو در آوردم و گذاشتم دم کسش و بایه فشار دادم تو چه حالی داد خیلی تنگ بود اصلا نمیدونستم زنها هم ارضا میشن تو دو یا سه تا مدل کردمش کلا یه ربع طول کشید و آبم اومد و ریختم رو کمرش موقع کردن هم لذت بود و هم حس انتقام ولی منه کسخل نمیدونستم اون بیشتر لذت میبره از خشونت تو سکس چون خانمها دوست دارن قدرت مرد رو تو سکس حس کنن
خلاصه من ارضا شده بودم و رو مبل نشسته بودم و سیگار دود میکردم که دیدم داره یه جورائی نگام میکنه حالت التماس پرسیدم چیزی شده؟ گفت یعنی نمیخوای منو ارضا کنی گفتم مگه زنها هم ارضا میشن ؟زد زیر خنده گفت یعنی تو نمیدونی هر چی گفتم باورش نشد خلاصه پرسیدم چه جوری باید ارضات کنم من که الان راست نمیکنم (ن گفت با انگشت خوابید ومن دو انگشتی کردم توش و همشجلو عقب میکردم دستم خسته شده بود و اون میگفت فقط با کیر ارضا میشه حدود نیم ساعت تلاش کردیم نشد ولی کیر من دوباره راست شده بود به پهلو خوابوندمش و کردم تو کسش شاید باور نکنید دهن سرویس تو سه یا چهار دقیقه ارضا شد منم گفتم میشه من ادامه بدم ؟گفت مظلوم شدی؟ گفتم آخه کون میخوام شدیدا مخالفت کرد و من نقطه ظعفشو فهمیدم برشگردوندم حالت سگس و گذاشتم جلو یه کم تکون دادم وقتی اعتماد کرد گذاشتم عقب و یه ضرب کردم توش از شدت درد نفسش بالا نمیومدو محکم گرفتمش که فرار نکنه خلاصه من میکردم و اون درد میکشید حدود ده دقیقه طول کشید تا ارضا شدم و بیحال افتادم روش توقع داشتم بزنه تو گوشم یا حداقل فحش بده ولی ازم تشکر هم کرد و گفت خیلی بهش حال داده شاید باورتون نشه تا جمعه بعد از ظهر با هم نزدیک 12بار سکس کردیم و کلی حال کردیم
ممنون که با حوصله داستان آبکیه منو خوندین اگه ببینم نظراتتون مساعد باشه بازم مینویسم
ببخشید طولانی شد همتونو دوست دارم
نتیجه اخلاقی یادتون نره

نوشته: مرد تنها

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها