داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستم سینه های خواهرمو دید

سلام دوستان انجمن کیر تو کس عزیز امیدوارم
اول جیبتون پرپول سوم تنتون سالم و سوم سکستون به راه باشه ⁦♥️⁩

دوستان این داستان واقعی هستش و دروغی ندارم که بگم و اولین داستانی هستش که می‌نویسم پس لطفاً به بزرگی کیرتون اشتباهاتش ببخشید

خودم مانی ۱۸ کرج هستم
و خواهرم رویا ۲۸
خواهرم ۱۰ ساله ک ازدواج کرده و وقتی سال آخر دبیرستان بود ازدواج کرد .
از خواهرم بگم
یه پوست سفید داره و یه چهره معمولی‌ دل‌نشین
سینه هاش ۸۰ سفید نوک صورتی که من عاشقشم
و یه کص نسبتا تپل
اما کونش بزرگ نیست و معمولیه
و آدم هاتی هستش تا جایی که میدونم

بریم سراغ داستان

بیغیرت شدن من از کلاس سوم شروع شد
وقتی که به طور اتفاقی سکس خواهرم با دامادمون دیدم ( اگه دوست داشتید توی داستان بعدی مینویسم )
و بعد اون اتفاق دیدم نسبت به خواهرم تغییر کرد و دوست داشتم که سکسش رو با این و اون ببینم

وقتی کلاس چهارم شدم یه دوستی داشتم که دوستا از من بزرگ تر بود به اسم محمد . محمد پسر خوبی بود . هم چهره قشنگی داشت هم حرف زدنش خوب بود و همیشه با ادب بود واسه همین مامان بابای من زیاد ازش خوششون میومد و رفت و آمد اون به خونه ما آغاز شد و همیشه بعد مدرسه میومد خونه ما و توی اتاقم مشغول بازی میشدیم و دوستی ما شدید تر و عمیق تر میشد تا جایی ک ما دیگه هیچ رازی از هم پنهون نمی‌کردیم .
وقتی تابستون شد رفت و آمد خواهرم به خونه ما بیشتر شد
چون خواهرم دیگه دانشگاهش تعطیل بود و وقتش آزاد بود و بیشتر به ما سر میزد . و توی خونه هم با لباس راحتی میگشت و با دوست منم مثل خودم راحت بود شاید چون تعریفش شنیده بود و اونم مثل داداش خودش میدید .
و خب همین باعث شد که من بیشتر تحریک بشم
و بالاخره با محمد صحبت کردم و بهش گفتم که سکس خواهرم دیدم و یه حسس روش دارم و اونم اولش جا و یکم دعوام کرد و باهام سرد شد و نمیزاشت خونشون بیام و وقتی براش توضیح دادم این حس فقط رو خواهرم دارم قانع شد . تا این که یکسال ازین ماجرا گذشت دیگه سعی میکرد هی حرف از خواهرم باز کنه و جلو من از خواهرم تعریف کنه و دیدش بزنه اوایل لباس زیر های خواهرم یواشکی براش میبردم و هم اون هم من حسابی لذت می‌بردیم و من هنوز بچه بودن ولی اون به بلوغ رسیده بود. و من مجبور کرد براش ساک بزنم و وقتی براش ساک میزدم می‌گفت جااان فک میکنم الان خواهرت دارم برام ساک میزنه.
و همه چیز همین جوری ادامه‌ داشت تا که تولد من شد
و دوستم هم اومد خونه ما واسه تولدم .
آخر های جشن بود قرار شد دوستم امشب خونه ما بمونه و خواهرم هم چون خسته بود موندش و دامادمون رفت خونه خودش .
داشتیم من و مامانم و خواهرم و دوستم فیلم نگاه میکردیم که سحر گریش گرفت ( دختر خواهرم اون موقع شش یا هفت ماهش بود )
و خواهرم هم که دید کسی نیستش تیشرتش زد بالا و سوتینش که از جلو باز میشد ( چون زیاد شیر میداد ازین سوتین ها گرفته بود و نکته ای که هست اینه ک من قبلا شیر دادن خواهرم دیدم) سوتینش باز کرد و شروع کرد به شیر دادن و دوستم همون جور مات و مبهوت مونده بود و منم حسابی خوشحال بودم و نسبتا شهوتی شیر دادنش که تموم شد یه دستمال برداشت و سینه هاش تمیز کرد و و اون دوتا طالبی نوک صورتی دوباره گذاشت سر جاش .

و من و دوستم حسابی حشری شدیم رفتیم اتاق و من یه ساک برای دوستم زدم و اونم همش از سینه های خواهرم تعریف میکرد . و من دل تو دلم نبود ⁦♥️⁩

ممنون که گوش دادید شاید مثل همه ی داستان ها بکن بکن نداشت اما راستکی بودش و امیدوارم اگه وقتتون گرفتم ببخشید منو.

همه ی نظرات قابل احترامن حتی فحش چون برای من وقت گذاشتید ممنونم که داستان من خونید فقط بگید که داستان سکس خواهرم و دامادمون بگم یا نگم ؟
ممنون از همگی ⁦♥️⁩

نوشته: سایکو

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها