داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

از دید زدن پنجره همسایه تا mfm

سلام من ایلیا هستم از اصفهان.قدم ۱۹۴ هست و بدن پری دارم.الان که دارم مینویسم ۳۳ سالم هست.این داستان واقعی هست ولی برای اینکه برای شما جذابیت بیشتری داشته باشه یه کم پر و بالش دادم.
این داستان مربوط میشه به حدود ۸ سال پیش تقریبا ۲۵ سالم بود.اون زمان زیاد ورزش میکردم هم بدنسازی و هم دو و … برای اینکه حوصلتون سر نره جزئیات را کم میکنم.
یه هفته ای بود خونمونا عوض کرده بودیم و ما تو اون محل تازه وارد بودیم.
شب اول که اثاثو چیدیم من رفتم پشتبوم تا بشقاب ماهواره را تنظیم کنم که چشمم افتاد به خونه روبرویی.دقیق روبروی پشتبوم ما یه طبقه دوم بود که یه پنجره ۱*۲ داشت و تو اون اتاق یه دختر تقریبا ۱۶ ساله بود که لباس خیلی آزاد و راحت میپوشید.دیگه کار هر شب من دید دزدن اون دختره شده بود.
مامانم برای اینکه با همسایه ها بیشتر آشنا بشه آش رشته پخت و همسایه ها را دعوت کرد که چندتاشون اومدن خونمون برای کمک مثل پاک کردن سبزی و .‌. یه همسایه داشتیم که خونشون تقریبا روبروی خونه ما میشد خونه سومی از سمت چپ.(بعدا فهمیدم همه بهش میگن آقا جمشید)یه سبیل پر داشت و یه کم ۴ شونه قدش حدود ۱۷۵.سنش تقریبا ۴۰
روزی که قرار بود آش بپزن من تمرین داشتم ساکمو برداشتم رفتم باشگاه. وقتی رسیدم دیدم تغذیه (سیب و تخم مرغ آبپز.باید بین تمرین میخوردم)جا گذاشتم.سریع برگشتم خونه (نیم ساعتی طول کشید) اومدن برم آشپزخونه دیدم یه خانم قد بلند (تقریبا ۱۷۳)با یه تاپ سفید و ساپورت گلبهی داره ظرفارو میشوره.عجب بدنی انگار ۳۰ ساله ورزش میکنه.شکمش چسبیده بود به کمرش سینه هاشم ۷۵ به نظر میرسید البته من از پشت نگاش میکردم (حدود ۲۷ ساله)عجب باسن ورزیده ای داشت.مات و مبهوت بدن بودم که یهویی مامان اومد از پشت صدام زد ایلیا مگه تو نرفتی باشگاه من یه متر پریدن تو هوا اون خانمه هم متوجه من شد.اونم پرید پشت یخچال و یه لبخندی زد انگار از ترسیدن من خندش گرفته بود.من زود خودمو جمع کردم انگار هیچی نشده به مامانم گفتم میشه ظرف تغذیه منو تو یخچال بدی.گرفتمو رفتم ولی تمام هوش و حواسم دیگه به اون بدن بود تا برگشتم خونه. وقتی رسیدم خونه آش رشته را پخته بودن و خورده بودنا و رفته بودن و من هنوز تو فکر اون خانمه بودم که اصن کی بود و اونجا چیکار میکرد.چشمم که به مامانم خورد بی مقدمه پرسیدم راستی اون خانمه کی بود تو آشپزخونه.گفت همونی که ترسوندیش؟!!فاطی زن آقا جمشید همسایه روبرویی بود.جونم واستون بگه ما دیگه خواب راحت نداشتیم از دست این فاطی زن آقا جمشید.شب و روز فکرش بودیم که یه روز عصر دیدم با کیف ورزشی از خونه اومد بیرون و رفت.پیش خودم گفتم بیخود نیست بدن به اون میزونی داره.ورزشکاره… دیگه هر روز طبق همون ساعت دم در میموندم تا بیاد بره زیر چشمی نگاه میکرد و منم خجالت میکشیدم چیزی بگم.بعد از چند روز تابلو شده بودم.دیگه منو میدید اخم میکرد و رد می شد.بعد از تابلو شدنم یکی دوبارم آقا جمشیدو دیدم اونم یه اخمی بهم میکردو می رفت.پیش خودم گفتم بیخیال شو پسر تا آبرو ریزی نکردی و کلا بیخیالش شدم.و به همون کار دید زدنم رو پشتبوم ادامه دادم.تا اینکه یه شب که داشتم دید میزدم وقتی خواستم برم پایین دیدم آقا جمشید داره منو نگاه میکنه از تو بالکنشون.من که دیدمش در بالکنو بست و رفت داخل.آبروم رفته بود.فردا ظهر که داشتم میرفتم خونه انگار منتظر بود من بیام یه خنده تمسخرآمیزی بهم کرد و رفت تو خونه…
فرداش دوباره دیدم ایستاده دم در سرشو تکون میده به (علامت خاک تو سرت گفتن) دوباره رفت تو…
چند روز کارش همین بود رفته بود رو عصابم.یه روز دیگه قاطی کرده بودم کفرم درومده بود رفتم جلو به نیت دعوا بهش گفتم چیه رفته بودم آنتن درست کنم حالا با صدای لرزان.‌‌…
بهم گفت آروم باش بچه جون اگه نمیخوای آبروتا ببرم تو محله هر کاری میگم گوش میدی.من فقط سکوت کردم.گفت با تواما گفتم چی؟؟گفت حالا شد.هنگ بودم اون لحظه
گفت پسفردا شب ساعت ۸ به بهونه ورزش کردن و دویدن و این مسخره بازیا که میکنی یه لباس ورزشی میپوشی که شک نکنن و میای از خونه بیرون با هم یه جایی بریم.دیر کنی کارت تمومه.
دوباره بیخوابی و فکر و خیال افتاد به جونم.ترس و دلهره و مث اون قاتلا شده بودم که میخواستم از ترس برم خودما معرفی کنم.این دوروز مث دوسال گذشت و تصمیم گرفتم برم با خودم گفتم من ورزشکارم کاری نمیتونه بکنه یه چاقو ضامن دارم گذاشتم تو جییم.کار هیچ وقت نکرده… منو چاقو؟؟خلاصه ساعت ۸ دم در بودم دیدم اونم دروباز کردو اومد جلو پیشم.سلام کردم یه لبخند دلنشین زد و گفت چطور پهلوون.پیش خودم گفتم چقدر مهربون شد یهویی.‌…
گفت جایه خاصی نمیخوایم بریم.فقط میخواستم یکم درباره کارات باهات صحبت کنم بهتره بریم خونمون وسط کوچه که نمیشه دوباره ترس داشت میوفتاد به جونم که یه دفعه فاطی اومد دم در گفت آقا جمشید موبایلت زنگ میزنه.یه کم خیالم راحت شد که خانمش خونس.گفت بریم تو خونه دیگه. گفتم باشه…
رفتیم تو خونشون خودش جلو رفت.منم پشت سرش رفتم داخل.گفت بشین تا بگم چایی بیاره.نشستمو گفت فاطی جون برا مهمون چایی بیار.یه کم برام عجیب بود همه چیز مدام از رفتارای عجیبش دلهره میگرفتم.بهم گفت خب بگو ببینم چیکارا میکینی ار خودت بگو.تا اومدم بگم طراحی میخونم دیدم فاطی چایی را آورد یه چادر گلدار نازک انداخته بود رو شونش و موهاشم دم اسبی بسته بود چایی را که گرفت جلوم چادر باز شد دیدم یه ساپورت نازک پوشیده و یه تاپ نگین کاری شده یقه باز که نصف بیشتر ممه هاش بیرونه اصن زبونم دیگه بند اومد به زور چایی را برداشتم و فاطی هم نشست رو مبل روبرویی.پاشم انداخت رو اون پاشو دست به سینه به ما نگاه میرد.
کیرم راست شده بود منم پامو انداختم رو اون پام که مثلا مشخص نشه.
گرم حرف زدن شده بودیم زیر چشمی مدام بدن فاطی را برانداز میکردم اونم مدام تو چشمام نگاه میکرد.چقدر چشمای درشتش سگ داشت با یه جفت ابروی کشیده و لپای گل انداخته دل هرکسیو میبرد.کیر منم مث سنگ شده بود دیگه.
آقا جمشید یه دفعه گفت خانم منم ورزش میکنه میتونی چندتا حرکت ورزشی نشونش بدی.حالا کیر منم راست…‌.
گفتم اینجا نمیشه که…گفت خجالت نکش…
من ایستادم و یه کیرمو جمع و جور کردم کمتر مشخص باشه…‌
به فاطی گفت چادرتا بردار ایلیا از خودمونه بیا تا عملی نشونت بده.فاطی هم اومد جلو دیگه من قرمز شدم و عرق کرده بودم.با اون ساپورت انگار هیچی نپوشیده بود .ساپورت قالب کون و بدنش شده بود.گفت ببین این حرکت که میرم درسته؟روبروم ایستاد و دولا شد و نوک انگشتا دستشو رسوند به نوک پاهاش سینه هاش از تاپ افتادن بیرون گفتم بله بله درسته و صورتمو برگردوندم یعنی حیا کردم.یه دفعه دیدم شلوارم کشیده شد پایین تا اومدم خودمو جمع کنم آقا جمشید دستامو گرفت گفت چیزی نیست آروم باش و فاطی شروع کرد به خوردن کیرم با حرص طمع میخورد هی میگفت عجب کیریه.‌‌.
به سه دقیقه نشد آبریخت تو دهنش و همشو خورد…من تازه فهمیده بودم کجا چه خبره.‌‌…
آقا جمشید که رفت رو مبل آخری لخت شد و نشست و فاطی هم کفت حالا نوبت توئه کص منو بخوری اومدم ساپورتشو دربیارم گفت نه از رو بخور.ساپورتش خیس بود شروع کردم مکیدن کص از زیر ساپورت تمام آب کصش رفت تو دهنم.یه طعم ترش مزه ای گرفته بود دهنم .همینطور که میخوردم سعی میکردم مث فیلما با دندونم ساپورتا پاره کنم بعد از ۵ دقیقه کلنجار رفتن گفت بی ارزنه نتونستی پاره کنی.ساپورتا دربیار …
منم از خدا خواسته ساپورتا که درآوردم اون کص صورتیو که دیدم دیگه دیوونه شدم شروع کردم خوردن و مکیدن آقا جمشیدم اومد جلو کیرشو گذاشت دهن فاطی تا ته میکرد تو حلقش فاطی هم با حرص کیرشو میخورد.اشک از چشماش راه افتاده بود منم سرم رو کصش بود دستام رو سینه هاشو چنگ میزدم.انقدر شهوتی شده بودم دوباره آب کیرم را افتاد.رفتم سراغ سوراخ کونش شروع کردم لیسیدن سوراخ کونش.زبونم به زور تا نصفه میرفت تو کونش ولی خیلی داشت حال میکرد چون میگفت بیشتر بخور …خودش با دستش کصشو میمالید.یه دفعه داگی شد و گفت کیرتو بکن تو کصم زود باش زود باش… منم تا ته فرو کردم تو یه آه از ته دل کشید و فقط میگفت بکن بکن بکن…‌
آقا جمشیدم ایستاده بود بالا سرم کیرشو میمالید.بعد از ۱۰ دقیقه دوباره آبم اومد سریع دراوردم ریختم روکمرش.اونم ول شد رو زمین دراز کشید.بهم گفت من هنوز ارضا نشدم نامرد.منم گفتم من هنوز نرفتم عزیزم.لبخند زد.شروع کرد کیرم خوردن.کیرم دیگه راست نمیشد.بهش گفتم یه کم صبر ۱۰ دقیقه کنارش خوابیدم و با سینه هاش بازی کردم.سینه هاش سفت بود سایزش بین ۷۰ تا ۷۵ بود.نوکش صورتی تیره بود.بعد ۱۰ دقیقه لاس زدن شروع کرد کیرمو خوردن راست شد دوباره بهم گفت دراز بکش من دراز کشیدم نشست رو کیرم آقا جمشیدم از عقب کردن تو کونش.کیر جمشید زیاد کلفت دراز نبود نصبت به کیر من کوچیکتر بود.جمشید از عقب تلمبه میزد من از زیر دو دقیقه که تلبمه زدم کمرم درد گرفت من دیگ نزدم جمشید از عقب ۳ دقیقه تلمبه زد آبش اومد و رفت عقب فاطی شروع کرد رو کیرم بالا و پایین شدن حدود ۵ دقیقه طول کشید صداش رسید به ستاره های آسمون ارضا شد.حالا من موندم یه کیر دوباره مث سنگ گفتم من از عقب میخوام ارضا بشم.به زور دیگه قبول کرد ولی وقتی گذاشتم رو سوراخش کونش انگار دنیا را بهم دادن تا ته با یه فشار جا کردم گفت آخخخخخ.چیکار میکنی پارم کردی وحشی منم تازه حشری شده بودم انگار دلم نمیخواست زود تمومش کنم ولی دیدم دیگه اون حال نمیکنه دو دقیقه ای تمومش کردم…
بعد از اون روز دوبار دیگه هم رفتم خونشون مهمونی .یه ماه بعد هم یه روز جمعه بیخبر از اون محل رفتن.تا الان هم خبری ازشون ندارم.
این بهترین خاطره سکسم بود چون دلم برا فاطی تنگ شده بود به عنوان دردودل یا اینکه اگه میخونه بدونه هنوز به یادشم نوشتم.امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: Hot110110

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها