داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سینه های رویایی زن همسایمون

سلام رفقا . ناموسا خیلی دوست دارم این اول بنویسم :
” همه چی واقعیه ، باور نکنید هم مهم نیست”
ولی احمقانه ترین داستانایی که خوندم با همین جمله ی مسخره شروع میشد

ولی این یکی جمله ی مسخره رو مینویسم :
“تا اخر بخونید جان امواتتون”

بگذریم … اسم و اینا که فکر نکنم زیاد مهم باشه . قدم صد و هشتاد و هفت 187 سانته ( دلیلی نداره همه کوتاه باشن بخدا ، اینقدر فحش ندین ، وزنمم هشتاد و سه . البته اینا مال الانه . داستان برمیگرده به سه سال پیش .

خونه ی ما یه آپارتمان سه طبقست که وقتی من راهنمایی بودم بابابزرگم ساختش . طبقه پایین خودشون نشستن . طبقه دوم ما و طبقه سوم خالم اینا نشسته بودن . اما خب بعد دو سال خالم اینا به خاطر اینکه شوهر خالم خلبانه رفتن همدان و بابابزرگم هم خونه رو فروخت به یه زن و شوهر و پولشو داد به داییم برای کار . همونجوری که احتمالا حدس میزنین ماجرای من با خانمِ همین همسایه جدیدمون رقم میخوره . اما بگم ازش براتون … اسمش مهسا بود . حدودا 35.36 ساله . وضعیت مالی نسبتا خوب و رِوالی داشتن . پرستار بود و شوهرش هم تو تهران کارمند راه و شهرسازی بود که از جمعه غروب میرفت تهران ، پنجشنبه غروب هفته بعد میومد . پوست مهسا کاملا سفیده . قدش متوسط . یه سر و گردن از من کوتاه تر [ من نمیدونم بعضیا چطور مینویسن مثلا قد منشی ای که کردن 172 بود . لامذهبا متر دارین تو جیبتون ؟ ]

وزنشم نرماله و اکثرا موهاشو بلوند میکرد ولیییییی اما و ولی سینه هایی داره که نگم براتون ! از رو مانتو هم میدیدم شق میکردم . لامذهب خار چشم دشمنان اسلام بود

یه چند سالی همینجوری گذشت و ما دیگه خیلی با مهسا اینا برو بیا داشتیم . میرفتیم خونشون . میومد خونمون . کلا درِ خونمون رو تو اپارتمان قفل نمیکردیم ، چون همه به هم کاملا اعتماد داشتیم . منم اون سالها دبیرستانی بودم و حشر به سَر . اکثر روز های زوج که شیفتش جوری بود که هم خونه ما و هم خونه خودش تو یه تایمی خالی بود ، حوالی ظهر قبل از اینکه پدر مادرم از سر کار بیان میرفتم سر وقت شورت ها و سوتین هاش … اینقدر دیگه تو اون سالها جق زده بودم که دیگه جق زدن لذتشو برام از دست داده بود . دیگه ول کن شدم و سال چهارم دبیرستان رو نشستم کلا پای درس و مشق . من ازون سال اخریایی ن
بودم که همش بشینم خونه بگم مدرسه رو بکی ، خونه میخونم . همه ی روزا رو کم و بیش میرفتم مدرسه . حداقل سعی میکردم درسای اختصاصی رو برم . چون واقعا هم همیشه معدلم بالای نوزده بود دوست نداشتم به خاطر کنکور امتحانا رو تِر بزنم .

بگذریم …
یه روز دوشنبه ، حدودا دو هفته بعد امتحانات ترمِ یک ، طبق معمول تو شهرمون داشت بارون میبارید . صبح زود پاشدم که زنگ اول رو که شیمی داشتیم برم کلاس و سه زنگ بعدی که درسا عمومی بودن رو برگردم خونه . قبل از اینکه پدر و مادرم برن سر کار از خونه زدم بیرون . رفتم مدرسه و تا ساعت نه و نیم سر کلاس بودم . بعدِ اون کیف و کتابو جمع کردم و حدودا ساعت ده و ربع رسیدم خونه . خیس آب بودم . پاهام تا ساق خیس و شِنی بود . به خونه که رسیدم ، سریع رفتم تو حموم . حموم من همیشه یه رِوال خاصی داشت ، پنج دقیقه اولو مثل ادم تنمو میشستم ، ده دقیقه بعد تیغ ورمیداشتم پشمامو میزدم ، یا صورتمو
اصلاح میکردم ، و در اخر همیشه سعی میکردم جق بزنم که به خاطر اب اهکی لامذهب ، هر چی تف میزدم نمیشد اون روزم همین ماجرا … رفتم حموم . خودمو شستم و رفتم که پشمامو بزنم . شروع کردم تیغ زدن تا اینکه بالای کیرمو بریدم . خونش بند نمیومد . خونمون که خالی بود . گفتم پاشم برم هم روغن بردارم برا جق ، هم از تو اطاقم حوله رو وردارم بزارم رو در . شق درد عجیبی داشتم . همیشه وقتی شروع میکردم دور و برِ کیرمو اصلاح کنم شق درد میگرفتم . از حموم رفتم بیرون ، رفتم سمت آشپزخونه و روغن رو ورداشتم . برگشتم رفتم سمت اتاقم . اومدم حوله رو از روی آویز بردارم که دیدم یهو مهسا از تو بالک
ن اومد تو اطاقم !!! هم خایه کرده بودم ، هم تعجب . انتظار نداشتم اون وقت روز خونه باشه . بعد اصلا تو بالکن ما چی میکرد ؟ سریع دستمو گرفتم جلو کیرم . ولی لعنتی شق اندر شق بود . نمیتونستم با دست همشو بپوشونم . با تعجب گفتم : “تو بالکن چیکار میکنی ؟”
اونم انگار تعجب کرده بود ولی خونسرد نشون میداد . همونجوری سر جاش مونده بود . البته شاید من چون جلوی در بودم کاری هم نمیتونست بکنه . گفت :“اومده بودم از رو بالکنتون سیب زمینی بردارم . تو چطو لخت از حموم پریدی بیرون ؟”
گفتم :” اومده بودم حوله بردارم .”
گفت :” پس روغن چیه تو دستت ؟”
چیزی نگفتم . قلبم داشت میومد تو دهنم . از یه طرفم شق دردم نمیخوابید . نمیدونستم چی بگم که خودش یهو گفت :“چرا از زیر شیکمت خون میاد ؟”
چیزی نگفتم اول . بعد دیدم که چیزی نگفت ، گفتم که داشتم اصلاح میکردم .
یهو اومد جلو گفت” اون روغنو بزار زمین بیا من بتادین بزنم ببندمش . بچه ای مگه تو و …” همینجوری سعی میکرد مثلا عادی جلوه بده . رفتیم تو اشپرخونه که بتادین و پنبه برداره . من حوله رو گرفته بودم جلوی کیرم . گفت ورش دار . من یجورایی هم خجالت میکشیدم ، هم حس دیوث بازیم میگفت ورش دارم . ادامه داد که : درش بیار ؛ من پرستارم خیر سرم ؛ ندید بدید نیستم ، ورش دار ” حوله رو انداختم . زل زد به کیرم و یه نگاهی به صورتم کرد . دیگه خجالت نمیکشیدم . یکم بتادین زد به پنبه ، ردیف کرد و بعدش پنبه رو انداخت دور و با یه پنبه جدید همینجوری فشار میداد تا خونش بند بیاد . تو همین بین من داشتم سینه های سفید خوش استایلشو از لای تاپش دید میزدم که کیرم نخوابه یهو مسخره بشه . یه لبخندی زد گفت :” اخر نگفتی روغنو برای چی میخواستی ؟”

دوباره کرکام ریخت
اومدم یچیز بگم ولی ترسیدم بدتر شه . چیزی نگفتم .
خودش گفتش که : ” کم بزنی برات خوبه ، ولی زیاد نزن ”

اصلا دیگه دلم ریخت . گفتم :” نگی به کسی چیزی !”
گفت :“نه راحت باش”
منم پر رو ، با لبخند گفتم :” الان دیگه کم میزنم ”
منتظر بودم مثلا بگه “خیلی پرروییو این حرفا ”
ولی گفت “میدونم ”
باز اینجا پشمام ریخت .
گفتم :” از کجا میدونی ؟”
با خنده گفت :“اخه دیگه سوتین هام از کشو اول نمیرن کشو دوم یا سوم”
اونجا دیگه تو دلم گفتم “فاک ، ریدم”
ولی خودش ادامه داد که ” اشکال نداره ، از من که چیزی کم نشد ، نوش جونت”
آروم شدم . همینجوری داشتم پاهاش و سینشو دید میزدم .
دیگه پنبه رو ورداشت انداخت سطل اشغال و منم همچنان کیر در هوا …
بهم گفت : “تو این کیرت اروم نمیگیره ؟ نه ؟”
تعجب کردم
گفت “چیه ؟ چرا قیافتو اینجوری کردی؟”
گفتم :“خب انتظار نداشتم بگین بلانسبت کیر”
+“انتظار داری چی بگم ؟ چرا آلت تناسلی ات از نعوظ خارج نمیشود؟”
خندیدم . دیگه به خودم گفتم مهسا وا داده .
برگشتم بهش گفتم :” دیگه با این ماجرا ها حقم داره نخوابه”
با خنده گفت : ” بعله ، حقم داره . پچه پر رو … میخوای برم دوباره شرت و سوتین بیارم جلو چشمام جق بزنی ؟”
وای من دیگه شق کرده بودم . میخواستم کیرمو بزارم تو صورتش. گفتم :” نه چرا زحمت بکشی ، همین سوتینتو بده بزنم”
فکر کردم که بازم شوخیو ادامه میده ، ولی یهو تاپشو دراورد . واااااای چقدر سینه هاش سفید بود . سوتینشم که مشکی … هیچوقت اون لحظه رو یادم نمیره . گفت “بیا سوتینو ببر” رفتم پشتش سوتینو در بیارم که کیرم مالیده شد به کونش … داشتم از شق درد میمردم . دیدم خندید . دیگه اونجا شل کردم با خنده گفتم : “مهسا تو رسما میخوای به ما بدیا”
گفت :” ولله من که از شوهر شانس نیاوردم ، یا نیست ، یا حال این کارا رو نداره ، تو اگه دوست داری ، من پایم”
برگشتم گفتم “من دوس دارم ؟سواله میپرسی ، من عاشق سینه هاتم . عاشق بدنتم . چند ساله من دارم با سوتینت جق میزنم ، تو تازه الان میگی اگه دوس داری ؟”

خندید گفت ” حالا ما بدهکاریم ؟”
منم گفتم ” بدهکار که نه . ولی بده کار مثل اینکه هستیا :)”
خندید گفت “حرف نزن دیگه . مگه تو کف من نبودی . شروع کن”

من اصلا انتظار نداشتم اینقدر راحت بخواد بهم بده . از پشت همینجوری کیرمو به کونش میمالوندم و سینه هاش تو دستم بود . وااااای چقدر نرم ؟ چقدر بزرگ ؟ میدونستم سینه هاش هشتاده ، اینو از روی سوتیناش خونده بودم . دوست نداشتم شلوارشو بکشم پایین ، از روی شلوارک برمودای پارچه ایش لمس کردن کونش خیلی بهم حال میداد . ولی خلاصه شلوارشو کشیدم پایین . برگشت سمتم . شرتش با سوتینش ست بود . مشکی و خوشگل . وااای چه رون طلایی داشت !!! شروع کردم با دست کصشو مالوندم . اهش دیگه داشت در میومد . شرتش خیس شد . همینجوری ادامه میدادم که گفت بس کن ، بس کن . دستمو ورداشتم . گفت میخوام بخورم !
گفتم ولی من دوس ندارم بخورمشا . گفت باشه . نشست رو دو زانو ، منم رو مبل نشسته بودم . کیرمو گذاشت دهنش ، اولش خیلی حس عجیبی بود ، چون تا اون لحظه تجربش نکرده بودم ، ولی خب بعدش دیگه دیدم زیاد ساک زدنش بهم حال نمیده . گفتم میخوام بزارم لای سینه هات . گفت بزار . روغن ورداشتم ریختم لای سینه هاش ، ولی نه زیاد . شروع کردم لای سینه هاش کیرمو چرخوندن . این اون حسی بود که واقعا تکراری نمیشد . هر ده ثانیه ، پنج شیش ثانیه کیرمو در میاوردم که ابم نیاد . بدن سفیدش داشت حالمو بد میکرد . یه حس عجیب شهوت داشت تنمو میخورد . بار اولم بود . از طرفی من عاشق زنای میانسال بودم ، حالا ا
ولین سکسم با زن رویاهام بود . بهش گفتم یکم وایستا نیاد . گفت باشه ، پس تو سینه هامو بخور . شروع کردم سینه چپشو گذاشتم دهنم . دوباره اه و اوهش در اومد . گفتم اروم تر ،صداتو یه دفع مامانبزرگم میشنوه . یکم اروم شد . همینطور سینه هاش تو دستمو و صورتم بود . تا اینکه گفت” بسه . شروع کنیم ؟” دیگه جواب ندادم . شورتشو کشیدم پایین . واای چه کص صورتی ای داشت . یه کص کشیده و صورتی . تمام موهاشو زده بود . بهش گفتم برگرد . واااای کونشم داشت منو دیوونه میکرد . کیرمو که همونطوری روغنی بود انداختم بین رون هاش ولی داخل کص ننداختم . روی کمرش خوابیده بودم . تلمبه میزدم ولی توش نبود
. اه و اوهش دوباره بلند شد. دیگه یه فشار به زیر کیرم دادم ؛ انداختم توی کصش ، گفت از کونم بکن . گفتم” حالا امروز نه ، الان کاندوم نیست ، حالم بهم میخوره . ” همونطوری توی کصش تلمبه میزدم . روی زمین بودیم . اون زیر ،منم رو کمرش دراز کشیده بودم . تا اینکه دیدم داره ابم میاد . کشیدم بیرون . دوست نداشتم تموم شه . پاشدیم یه لب ازش گرفتم ، نمیدونم چی شد ولی بهش گفتم “واقعا عاشقتم” . خندید ، گفت ” باشه . تو راست میگی ” دوباره نشست رو زمین ، رفت رو پُزیشن داگی استایل ، گفتم : “دیگه نمیتونم ، میخوام بریزم توش ، تو روزای تخمک گذاری نیستی که ؟” “گفت نه راحت باش . ”
سینه های بزرگش همینطوری رو هوا اویزون بود . کیرمو از پشت کردم تو کصشو دست انداختم سینه راستشو گرفتم . یکم اروم مالوندم و تلمبه زدم تا اینکه دیگه سینه رو ول کردم و شروع کردم محکم تلمبه زدن . سی چهل ثانیه بعد حس کردم کل بدنمو تو کصش خالی کردم … خیلی حس خوبی بود . اصلا پشیمون نبودم. میدونستم اگه لذت نبره دیگه ممکنه وسوسه نشه که بده . شروع کردم با دست براش مالوندم . اینقدر سریع کصشو میمالوندم که دیگه واقعا داشت حال میکرد . همینطور اه و اوه میکشید تا اینکه حدودا دو دقیقه بعد آبش پاشید رو سرامیک . هر دو یه چند دقیقه ای همونجا تو بقل هم خوابیده بودیم تا اینکه پا شد
یم اشپزخونه و مبلو تمیز کردیم و سریع لباس پوشید و منم رفتم سمت حموم که تنمو یه اب بزنم که دیدم اب حموم همونطوری باز مونده بود [که از همینجا از وزیر نیرو و رییس کل اب و فاضلاب عذر میخوام :)] . یه دقیقه نشد . برگشتم بیرون . یکم شوخی کردیم و خداحافظی کرد که بره پایین . ولی من بازم شهوتم برگشته بود . ایندفعه یه بار دیگه دو دیقه ای کردمش که توضیح دادن اون دیگه از حوصله من و شما خارجه . خلاصه تموم شد و رفت پایین و منم رفتم یکم پای کامپیوتر نشستم که حال و هوام عوض شه . این شد که من تا الانم وقتی میرم شهرمون تعطیلات دانشگاه ، هر قدر که بشه با هم رابطه داریم . هم اون راضی
ه که یه پارتنر گیر اورده ، هم من. دیگه خرج ازدواج ندارم

امیدورام فحش ندید . اگه فکر میکنید کصشعره ، فقط بنویسید کصشعره :)) اگه هم که نه ، نظر لطفتونه

نوشته: U1300

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها