داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

عادت به سینه های مادرم

سلام
اگر دنبال این هستین که تهش بگم مادرم رو کردم و از اون به بعد سکس داریم برین یه داستان خیالی بخونین که توی انجمن کیر تو کس پره چیزی که من میخام بگم تهش جز خجالتی که باهام هنوزم مونده هیچی نیست،اسم خودم یا مادرم یا مشخصات مادرم هم نمیگم چون نیازی نیست و فقط میخام از این فانتزی های دروغین سکس با محارم دورتون کنم
من این طور که مادرم برام تعریف میکنه از زمان بچگی هم زودتر به دنیا اومدم و هم به شدت ضعیف بودم پدر و مادرم هم چون تک فرزندم به شدت من رو دوس دارن و از اول زندگیم تا جایی که در توانشون بوده برام کم نزاشتن و محبت مادری که جای خود من همین جوری با ضعف بزرگ میشم و به خاطر همین مشکل مادرم بیشتر از زمان نورمال از شیر خودش بهم میداد و تا جایی که میتونست با خوردنی های مختلف یا دارو سعی میکرد شیرش خشک نشه.بچه ی عادی رو که از سینه مادر دور میکنن به طور عادی سخت هست هم برای مادر و هم برای فرزند حالا این سختی برای من چندین برابر شده بود به طوری که گریه میکردم که مادرم بزاره سینه هاش رو بخورم حتی با وجود این که دیگه شیر نداشت ولی این عادت روی من موند و انقدر بزرگ شده بودم که یادم هست یک بار بچه بودم و رفتم از مادرم خاستم با سینه هاش بازی کنم و مادرم هم مثل همیشه اجازه داد و سینه هاش رو در اختیارم گذاشت من تا اول دبستان هرموقع میخاستم میتونسم با سینه های مادرم بازی کنم لمسشون کنم و دهن بزارم و دیگه این عادت رو از من گرفتن کار هر کسی نبود ولی اول دبستان دیگه به خاطر دور بودن از خونه حتی برای ساعت های کمی و کار کردن مادرم روم و به مرور زمان کم کردن این عادت کم کم داشت از سرم میوفتاد ولی همچنان ماهی یک بار شاید من میخاستم و مادرم اجازه میداد از همین رو به خاطر عادت کردن من به دیدن سینه اای مادرم مادرم دلیلی نداشت توی خونه خودش رو از من بپوشونه و من بار ها و بار ها مادرم رو توی خونه با لباس های باز دیدم ولی همیشه فقط سینه هاش رو و همیشه توی خونه شلوار عادیه تو خونگی پاش بود و خودش هم مشکلی نداشت چون میگفت تو مامانی رو بار ها دیدی و برات عادی شده زمان گذشت و گذشت تا من به سن بلوغ رسیدم و کم کم یاد گرفتم و حس های تحریک آمیز اومدن سراغم و چون نه دختری توی فامیل بود و نه دوست دختری داشتم مدام فکر هایی که از زمان بچگی از سینه های مادرم داشتم توی ذهنم تکرار میشد و طی یک سال من به شدت روی سینه های مادرم حوس پیدا کرده بودم و دوست داشتم مثل گذشته میتونسم سینه هاش رو لمس کنم یا بخورم این حس توی من یک شبه اون هم شبی که فهمیدم پدر و مادرم دارن باهم سکس میکنن حتی با وجود این که هیچی ندیدم و فقط یک لحظه صدای مادرم رو شنیدم این حس هوس هزار برابر شد و از اون شب به بعد همیشه سعی میکردم سینه های مادرم رو ببینم یا جوری که حواسش نیست ازش عکس بگیرم و خودارضایی کنم،کار به جایی رسیده بود که من هر روز مادرم رو با لباس های باز میدیدم و به شدت تحریک میشدم یک روز جرات به خودم دادم و از قصد رفتم سر کشوی لباس هاش و سوتینش رو جوری نامرتب گذاشتم که بفهمه کسی به سوتینش دست زده این کار رو کردم ولی جیزی به روش نیاورد شاید حتی متوجه نشد و من دنبال راه دیگه ای گشتم و پدر من به خاطر کارش صبح های زود میرفت بیرون حتی قبل از مدرسه من و من یک روز زود تر بیدار شدم پدرم که رفت بیرون به بهونه این که از خواب مریدم و گرسنمه رفتم تو اتاق مادرم دیدم مادرم زیر پتو هست ولی پتو رو تا سر نکشیده بود و تقریبا تا کمرش بود و چشمم خورد به سینه هاش که فقط با یه سوتین خابیده بود اون جا به پدرم حسودیم شد بدون این که در رو ببندم سریع رفتم گوشیم رو اوردم و شروع کردم عکس گرفتن ولی عکس گرفت ارومم نکرد با خودم گفتم میرم کنارش میخابم اگر بیدار شد عصبی شد میگم بابا که رفت بیرون من بیدار شدم اومدم کنار تو بخابم و خلاصه رفتم کنارش اروم خابیدم بر عکس این داستان تخیلی ها بلافاصله بیدار شد و تا من رو دید دست گذاشت رو سینه هاش و عصبی شد گفت چرا اومدی تو اتاق منم گفتم مگه کار بدی کردم اومدم کنارت بخابم بابا رفت بیدار شدم گفت باشه و بعد با اون یکی دستش پتو رو تا بالای سینش کشید و گفت بخاب من به بالا ترین حد شهوتم رسیده بودم هیچی برام مهم نبود بهش گفتم مامان میشه مثل قدیما سرمو بزارم رو سینت بخابم؟سرم رو گرفت بوس کرد و گذاشت روی سینش ولی از روی پتو ینی سرم روی پتو بود از این که انقد دوباره به سینه هاش نزدیک بودم خوش حال بودم یه کم که گذشت گفت سرت رو بردار من هم با پرویی تمام از زیر پتو دسم رو گذاشتم رو سینش گفتم سینت درد گرفت؟دیدم نه عصبی شد و نه دعوام کرد گفت اره نفسم تنگ میشه بد نفس میکشم منم همون جوری که دستم رو سینش بود سرم رو گذاشتم رو بالش گفت دست رو بر نمیداری؟گفتم خیلی وقت بود دستم به سینه هات نخورده میشه دستم رو بزارم؟که یهو دیدم انگار شده کوه آتش فشان و زد رو مچ دستم و گفت میگم دستت رو بردار بزرگ شدی دیگه بچه نیستی بهت می می بدم من با خودم گفتم دیگه کارم تمومه پس حالا که ته خطم چرا ادامه ندم؟از طرفی به شدت تحریک شده بودم بهش گفتم مامان من خیلی دوس دارم باز سینه هاتو ببینم و بخورم اینو که گفتم یکی زد تو گوشم بهم گفت بی حیا لال شو ولی من خیلی حالم بد بود و میدونستم این دیگه آخر خطه دوباره سینشو فشار دادم و محکم سینشو گرفتمو سرمو بردم زیر پتو همون طوری که مامانم سعی میکرد موهام رو بکشه تا سرمو بیارم بالا و تقلا میکرد از زیر سوتین خوده سینشو گرفتم و نوکش رو گذاشتم دهنم و ارضا شدم ارضا که شدم بی حال شدم و دیگه زور نداشتم مادرم رو کنترل کنم از روی تخت بلند شد و فهمید که این بی حالیه من به خاطر ارضا شدنمه من رو از اتاق کرد بیرون و تا ساعت ها پشت در گریه میکرد خدا خدا میکرد که برم به کی بگم پسرم تنها پسرم باهام چی کار کرده از اون به بعد دیگه هیج وقت کلمه پسرم رو از زبانش نشنیدم و هیچ مهر و محبت مادرانه ای ندیدم و فقط سردی توی رابطمونه
اره دوستای من این جیزا که تو این سایت میخونید همه فانتزی های یه سری آدمن که خودشونم میدونن واقعی نیستن و هییییچ مادری توی هییییچ جای دنیا حاظر نیست حتی یک ثانیه به پسرش به عنوان پارتنر سکس نگاه کنه حاضره بمیره ولی این اتفاق ها توی سرشم نیاد چه برسه توی واقعیت با پسرش سکس کنه سر این افکار الکی رابطتون رو با مادرتون مثل من خراب نکنید

نوشته: فرشید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها