داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهر زن محجبه من (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

… و ساک بزنه.چشاش گیج میرفت.نگاه که میکرد و میخورد خودم تعجب میکردم تا همین نیم ساعت پیش چه سنگین و با وقار و الان لخت و عور در حال کیر خوری ، موهاشو کشیدم کیرو از دهنش بیرون آوردم و با دستم کوسش را چنگ زدم که ناله اش درومد بهش گفتم تو دیگه کی هستی،نه به اون مقنعه و روسری نه به این جنده بودنت.
حالیش نبود فک کنم اصلا نفهمید یا نشنید چی گفتم
دوباره سر کیرو کردم تو دهنش و دوباره با ولع ساک میزد، منهم تسلیم شدم ، دیگه از دهنش درنیاوردم تا تمام آبمو خالی کردم تو دهنش ، خواست بالا بیاره ،کیرو تو دهنش چپوندم مجبورش همشو بخوره.
بیحال افتادم نمیدونم 20 دقیقه یا نیم ساعت خوابم برد…
چش باز ردم دیدم راحله لباس پوشیده و مقنعه اشم محکم بسته یه گوشه نشسته و گریه میکنه.
انگار نه انگار چند دقیقه پیش داشت کیر منو از بیخ میکند.
منو دید گفت:احمد آقا این چکاری بود ، تقصیر تو بود ، فریبم دادی ، خرت شدم ، این همه سال جلو خودمو گرفتم …
و زد زیر گریه و میگفت : نامردی ، خدایا ببخش، به شیوا میگم که فریبم دادی و تو نامرد و بشناسه
گفتم :نه خیلیم خر نبودی ، تشنه بودی و من سیرابت کردم
خودتو گول نزن در حسرت یه کیر بودی و من بهت رسوندم
گفت:با نقشه من ساده رو به اینجا کشوندی گولم زدی…

رفتم حموم اونم با آب یخ ، حقیقتش میترسیدم خریت کنه و بگه،ازین آدمایی که عذاب وجدان میگیرن باید ترسید…
خودشونو طرف رو بگند میکشن…
برگشتم دیدم نیست ، رفته بود و توی دلم غوغا ، نکنه خر بشه بگه …
به گوشیش زنگ زدم رد تماس میداد ، من … خیلی دلشوره داشتم
برگشتم خونه خبری نبود هنوز نگفته بود…
5 روز گذشت چیزی نگفته بود ولی خونه ما هم نمیومد حتی زنگ هم نمیزد اینو از خانمم فهمیدم که باهاش تماس گرفته بود و ازش پرسید چرا زنگ نمیزنی…
روز ششم شد.صبح لباس کار پوشیده بودم برم به شوفاژخونه سر بزنم و سرویس کنم که زنگ تلفن بصدا درومد خانم برداشت راحله بود کنجکاو موندم ببینم چی میگه
خانومم کم صحبت میکرد و فقط گوش میداد و بینش نگاهی به من مینداخت و شک نکردم که راحله داره جریان رو تعریف میکنه.
نمیشد دیگه گوش وایسم رفتم بسمت در که صدای شیوا رو شنیدم که میگفت چند دقیقه دبگه زنگ میزنم
و بلند رو به من کرد و گفت وایسا نامرد کجا میری؟
کم پیش اومده بود که منو با این لحن صدا کنه،ترسیدم،مثل سگ پشیمون شده بودم،شیوا رو دوست داشتم به هزار کوس و کون بهتر از راحله هم نمیدادمش،تو سکس چیزی کم نمیزاست تسلیم بود و با احساس اما خلاق هم بود همیشه غافلگیرم میکرد همین پریشب بود که خواب بودم که راحله با مکیدن انگشت پام بیدارم کرد ، چشامو باز کردم دیدم لخت شده و باسنش رو به صورت من و تمام پام رو زبون میزنه تازه از حموم اومده بود عطر صابون و رطوبت را حس میکردم میدونست عاشق سکس با تن و موی مرطوبم.
گفتم اینکار و نکن بدنم و پام تمیز نیست ، گفت تو چه میدونی چه خوشمزه است ، و باسنش رو زد به صورتم ، چه عطری ، همیشه تمیز و خوشبو بود.
گفت با یه هلوی پوست کنده چطوری، یادم اومد اینو تو یه فیلم شنیده بودم … گفتم بشرط خشونت ، کلاس گذاشته بودم و شرط میزاشتم،میدونست من از خشونت سکسی خوشم میاد ، جواب نداد چشمکی زد باسنش چسبوند به صورتم منم دندونش گرفتم ، دوباره تکرار کرد ، دیگه خواب از سرم پرید بلند شدم رو شکم خوابوندنش و با کف دست شروع کردم به زدن رو باسنش اول صورتی و بعد سرخ شد.
باسنش از راحله یه سایز بزرگتر بود و کمی سبزه تر ولی صاف و یکدست بود ، فقط شورت پام بود سر کیر و دم کوسش گذاشتم و موهاشو کشیدم گفتم الان کوست را جر میدم
گفت ببینم حریف این کوس میشی
من بی معطلی و تعارف از همون اول شروع کردم تلمبه زدن اونم سنگین و بی وقفه وقتی میخواست آبم بیاد درش میاوردم و میزاشتم تو دهنش اونم میدونست باید چکار کنه فقط تو دهنش نگهش میداشت بدون ساک زدن ، منم تو این بین با سه انگشت کوسشو صفا میدادم. وقتی کیرم آرومتر میشد دوباره میکردم تو کوسش.
زیر پا مثل سیب زمینی داغ بالا و پایین میرفت، خیلی با احساس کوس میده ولی حیف از یک ایراد بزرگ ، بسیار بزرگ…
حیف و صد حیف که من عاشق کردن از کون و گاییدن از عقب بودم،
باسنش را که میدیدم نعشه کردن کونش بودم عاشق سکس ترکیبی کوس دهان کون و خشونت بودم ولی شیوا بهیچوجه زیر بار کون دادن نمیرفت و هنوز در حسرت جر دادن کونش هستم …

ای بابا داشتم میگفتم که شیوا تلفن و قطع کرد و گفت خیلی نامردی،تابحال نمیدونستم با یه بی غیرت زندگی میکنم،تو میدونستی خواهرم چقدر رو نجابتش حساسه،نمیدونستی!!!؟
چطور غیرتت قبول کرد ، بتو هم میگن مرد!؟
دیدم گند کار در آومده نباید به اینجا میکشید با حالتی حق بجانب گفتم :ببین خانوم بزار برات توضیح بدم اونجوریا هم که خواهرت میگه نیست ، یکطرفه قضاوت نکن،اونم بی تقصیر نبود…
حرفم را قطع کرد و گفت :یعنی تو نبودی که …

بقیه داستان رو در ،، خواهر زن محجبه من3،، بزودی تعریف میکنم
جالبه ،
میگین قصه است و خیالپردازی و …
اما چی بگم تا باور کنین … مهم نیست بخونید و باور نکنین …
دوستون دارم .

ادامه…

احمد45 ساله از شیراز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها