داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دختر عمه محجبه شوهردارمو گاییدم

سلام من مهراد هستم (اسم مستعار) 22 سالمه از شهرای جنوبی کشور
از خودم بگم 172 قدمه و 60 وزنمه لاغرم تقریبا با یکم ته ریش
این خاطره ای که میخام براتون بگم برمیگرده به همین چن وقت پیش که اتفاقی رخ داد
من یه دخترعمه دارم اسم مستعار(سمانه) که الان حوالی 32-33 سالشه
کلا خانواده ی این عمه م زیاد محجبه و اعتقادین به حدی که از بچگی یادمه همین سمانه همیشه چادر سرش بود و نقاب میزد
سال 90 با اقوام دورشون ازدواج کرد و چندسالی هست که باهم به مشکل خوردن چون شوهره یه نفر دیگه رو دوست داشته و کل فامیل هم خبر دارن از این موضوع ولی نمیدونم چرا سمانه با دونستن این موضوع باهاش ازدواج کرد
تقریبا اواخر ابان همین امسال بود که خبر رسید مادر بزرگ سمانه ( مادر باباش ) حالش بده و همه فامیل ها جمع شدن برن خونه شو ماهم رفتیم
همه مون جمع شده بودیم و دیدم سمانه هم تنها با پسرش اومد (5 سالشه تقریبا) منم هروقت سمانه رو میبینم چه تو مراسمات چه میاد خونمون هی دوست دارم باهاش حرف بزنم از بس که خوشگل و ماهه ولی همیشه یه خجالتی بین من با اون بود نمیدونم چرا اصلا باهاش راحت نبودم ولی دوست داشتم فقط حرف بزنم باهاش اصلا به سکس باهاش فکر نکرده بودم
خونه مادربزرگش جمع شده بودیم که دیدم به مامانش (عمه بزرگم) میگه من برم خونتون بخابم خسته ام فردا صبح دوباره میام
عمه م گفت باشه کلید و داد بهش دیدم داره اسنپ میگیره(خونه شون 2 تا چهاراه اونورتر بود) گفتم سمانه خانم کجا میرید
گفت میرم خونه خسته ام بخابم صبح میام
گفتم ماشین هست میرسونم دیگه گفت نه بابا زحمت میشه خسته اید تازه رسیدید و این کصشرا
عمه م گفت اگه زحمتی نیست برسونش نصف شبه امن نیست تو ببرش بزارش بیا
منم تا این لحظه هم به سکس باهاش فکر نکرده بودم ولی میدونستم خیلی وقته با شوهرش مشکل داره تو فامیل پیچیده
نشستیم تو ماشین یکم رفتیم اصلا حرف نمیزد بچه شم بغلش خواب بود
که سکوت و شکستم و گفتم که خدا بد نده چرا مادربزرگتون حالش بد شده
گفت والله کهولت سنه دیگه خدابیامرز بابا بزرگم اگه بود که این همه فشار عصبی روش نبود که بخاد اینطوری باشه و مرد همیشه تکیه گاه زنشه و اصلا پراکنده حرف میزد منم چیزی نگفتم ، دوباره یکم سکوت کردیم و نزدیک خونه که میشدیم گفت خودت چیکارا میکنی پسردایی اوضاعت خوبه فلان گفتم منم خوبم کار میکنیم زندگی جمع میکنیم خدابخاد یه نفرو دوسش دارم برم خواستگاری که برگشت گفت اصلا اذیتش نکنیا زن بعد ازدواجش همه امید و زندگیش میشه شوهرش اگه شوهرشم بهش خیانت کنه کمرش میشکنه کلا فلان ، گفتم ببخشید فضولیه مشکلتون با شوهرتون چیه
که اصلا انتظار این حرف و نداشتم برگشت گفت هیچی خونه ی مادرم بودم برگشتم دیدم رو تخت 2 نفرمون یه جنده خابیده
یهو رنگم پرید با خودم گفتم اوه اوه چه دلش پره بامن تو کل این سالا 2 دیقه سرجمع حرف نزده بود یهویی اینجوری گفت
گفتم چی بگم والله به نظرم خودتو خرجش نکن تو خیلی سر تر از اونی ( و واقعا هم هست) تو میتونی بازم ازدواج کنی یا نکنی تنها زندگی کنی تو ارامش باشی و اینا
گفت نه منم باید جبران میکردم کارشو حال منو میفهمید
من نگرفتم منظورشو رسیدیم دم در تازه فهمیدم یعنی چی که جبران میکردم کارشو،رسوندمش پیاده شد گفت بیا داخل بیا چایی بخور فلان خسته ای نصف شبه اونجا شلوغه نمیتونی استراحت کنی اینجا خلوته صبح پاشو برو هی اصرار کردم که نه من میرم ، گفت باشه پس مراقب خودت باش و رفت تو
یکم که دور شدم یاد حرفش افتادم که گفت کاش جبران میکردم ، سیخ کرده بودم عقلمو از دست دادم
به بابام زنگ زدم من میرم خونه پسر عموم که خیلی باهم رفیقیم و ماشینو سر صبح میارم گفت باشه
زنگ زدم پسر عموم گفتم من میرم پیش رفیقم بابام امار گرفت پیش تو م بگو اره گفت حله
برگشتم رفتم سمت خونه عمه م
پارک کردم رفتم زنگ و درو زدم(خونه شون ی طبقه ویلاییه) دیدم کسی جواب نمیده گفتم کصکش چقد خوابش سنگینه
یه 2 مینی واسادم یه سیگاری کشیدم و گفتم برم دیگه حتما فهمیده منم نمیخاد باز کنه
دوباره ی زنگ زدم 30 ثانیه واسادم اومدم برم سمت ماشین دیدم جواب داد گفت بله
گفتم ببخشید خواب بودی گفت عه تویی بیا داخل
خواستم چسی بیام بگم مزاحم نمیشم دیدم درو زد
رفتم تو دیدم هول کرده انگار پریشونه با خودم گفتم نکنه لخت کرده بود جق میزد
یکم نشستم گفت برا چی برگشتید گفتم والا خیلی بد خابم میاد میترسم تو راه مشکلی پیش بیاد ی چایی بزنم برم
گفت 2 تا خیابون بیشتر نیست که ، گفتم ببخشید مزاحمم پا شم برم
گفت نه مزاحم نیستید به دل نگیرید خواستم بگم چقدر خوابت میاد که 2 تا خیابونو نرفتی که مشکل پیش نیاد
دیدم این هی داره میرینه بهم
گفتم مزاحم نمیشم با اجازت گفت هرجور راحتی بفرمایید
کرمم گرفت گفتم نکنه کسی اینجاس این داره منو بیرون میکنه فلان
شکم زیاد شد ، رفتم حیاط گفت دیگه درم ببندید دیگه من نمیام تا دم در گفتم باشه
چراغ حیاط خاموش بود میرفتم سمت در رفت داخل در و بست
الکی در و باز کردم و بستم ک فکر کنه رفتم
از گوشه حیاط ک درخت بود معلوم نبود رفتم میخورد به پنجره اتاق ولی پرده داشت زیاد چیزی معلوم نبود
گفتم بابا شاید بیچاره خسته س میخاد سریع بخابه
اومدم برگردم درو اهسته ببندم ک برم یهو دیدم صدای اه و اوه فیلم پورن میاد
شاخ در اوردم برگشتم سمت پنجره دیدم صدا قشنگ معلومه سوپر میبینه
دوباره کیرم فرماندهی رو به عهده گرفت عقلم از کار افتاد گفتم چیکار کنم چیکار نکنم
گفتم همینطوریم برم بالا سرش مقاومتی چیزی میکنه یا سکته میکنه حالا بیا درستش کن
تصمیم گرفتم کیف پولمو بندازم حیاط برم الکی در بزنم بیام بگم کیف پولم اینجا افتاده؟
رفتم پشت در در زد دوباره با تاخیر و حرص جواب داد کیه گفتم یه دیقه باز کنید اومد دم در گفت بله اقا مهراد مشکلی هست؟
گفتم کیف پولم افتاده حیاط گفت صبر کنید برم بگردم درو بست 😐 گفتم الان میگیره میاره میده منم میرم مجبور میشم کلا برنگردم
که برگشت گفت بیاید ببینید خودتون من پیدا نکردم
رفتم تو الکی گشتم گوشه حیاط دیدم با خودم گفتم برم دگ راه ندارم برگردم من باید بکنم این کص و
پیداش کردم گفتم سمانه خانم میشه یه سوال بپرسم
گفت بله؟ گفتم میشه ی لیوان اب بدی که بکشونمش خونه حداقل حیاط نباشیم
گفت بله برم بیارم
رفت تو منم رفتم الکی مثلا خونه رو میگردم سریع رفتم سمت اتاق درو اومدم باز کنم بلند گفت نه نه
مثلا هواسم نبود باز کردم دیدم بهههه بههههه
دیلدو و سوپر تو لب تاب و شورت کرست و بساط جوووووووره
یه ان دیدم از پشت هولم داد محکم داد زد مگه نگفتم باز نکن زد زیر گریه
به کسی نگو من ابرو دارم و این کصشرا نشست لبه تخت گریه
رفتم نشستم بغلش سرشو گذاشتم رو زانو گفتم گریه نداره که تو نیاز داری شوهرت چند وقته پیشت نیست خب منم از اینکارا میکنم(مثلا لخت میکنم میجقم) چیز بدی نیست که و اینا
گفت نه همه منو به چشم یه دختر محجبه دل پاک نگاه میکنن من اونطوری که تو فکر میکنی نیستم
منم لاشی بازیم گل کرد گفتم گلم من چیز بدی درمورد تو فکر نمیکنم تو دختر جوونی نیاز جنسی داری این حق تو نیست حق تو یه ادم با احساس واقعیه نه دیلدو و فیلم پورن
دیدم چیزی نمیگه گریه نمیکنه بی مقدمه سرشو از زانوم برداشتم چادرشو از سرش برداشتم دیدم زیر هیچی نپوشیده پرچام ریخت
بی برو برگرد لنگاشو دادم بالا شروع کردم کصشو زبون زدن و خوردن
کم کم اه و ناله ش شروع شد و سوراخ کونشو لیس میزدم کصشو میخوردم زبون میکردم تو سوراخاش
هی موهامو چنگ میزد سرمو فشار میداد به کصش
اندامشو بخام توصیف کنم ممه 75 قد 175 وزن 60 باربی یذره شکم نداشت
کصشو که میخوردم بعد 5 مین ارضا شد تو دهنم همه ابشو خوردم
لباسمو خودم در اوردم شورتم موند،نشست دوباره لبه مبل
رفتم جلو صورتش منو نگاه میکرد با شهوت سرشو با دستم گرفتم کیرمو که تو شرتم بود برده بودم جلو دهنش عقب جلو میکردم
با دستش شورتمو محکم کشید پایین سالار سیخ شد جلو صورتش
کیر منم قطرش معمولی ولی راحت 19 سانت شکلاتی یه نمه هم کجه
کرد تو دهنش و تا حلقش میومد جلو و عوق میزد خیلی تشنه کیر بود قشنگ معلوم بود
تخممو میمکید زبونشو میچرخوند سر کیرم
تو دلم گفتم این محجبه هام بلدنا
یکم که خورد وحشی شدم کیرم دهنش بود فشار دادم رفتم روش خابید رو تخت کیر منم تو دهنش اروم تلمبه میزدم و اونم عشق میکرد
یکم گذشت حس کردم کم کم میخاد ابم بیاد کیرمو از دهنش کشیدم بیرون بازم کصشو کونشو خوردم خیس شد قشنگ
کیرمو میمالیدم ب کصش از قصد نمیکردم تو که خودش بخاد
نفس نفس میزد گفت بکن تو لامصبببببببب
یه تف زدم سر کیرم کردم و تا ته کردم تو
کصش تنگگگگگگگگ تنگ
با اینکه یه بچه زاییده بود از دوست دختر خودم تنگ تر بود با این سنش
5 مین تو همون حالت محکم تلمبه میزدم بهش صدا شالاپ شولوپ اتاقو پر کرده بود محکم تقه میزدم
و ازش لب میگرفتم و زبونشو میک میزدم سینه شو میمالیدم
ازونجا که من عاشق کونم و تو سکس کون نکنم انگار اصلا سکس نکردم
کیرمو کشیدم بیرون برش گردوندم داگیش کردم کیرمو از پشت گذاشتم لاپاش اروم زیر گوشش گفتم کونتم مال منه ها
گفت نه اصلا به شوهرمم ندادم تاحالا از پشت نمیتونم
گفتم سوراختو شوهرت باز نکرد من باز میکنم قالب کیرم در میارم
چیزی نگفت ، سوراخ کونشو کلا خوردم مزه ش عالی بود سوراخش قهوه ای تیره بود و یه تار پشم نداشت
لیس میزدم میکردم تو کونش زبونمو ، کرم دست صورت داشت رو میز با انگشت زیاد برداشتم مالیدم سوراخ و اطراف
هی کونشو سفت میکرد ماهیچه ش جمع میشد
گفتم من که این کونو میکنم ولی شل نکنی فقط عذاب میشه واستا شل کن حال کنی
دیگه جمع نکرد انگشت کوچیکمو کردم تو سوراخش دیدم خاست پاشه گفت دردم میااااااد
با کص لیسی بازم همون حالتش کردم و گفتم 30 ثانیه قول بده تحمل کنی
قول میدم حال کنی لذت ببری
بنده خدا گوش کرد انگشت کوچیکو کردم تو هیچی نگفت قرمز کرده بود
یکم تکون تکون دادم دونه دونه انگشت در میاوردم انگشت فاک و شصتمو کردم توش
انگشت شصتم تو کونش بود یکم چرخوندم یهو گوزید
خجالت کشید منم بدم نمیاد گفتم جون صداش در اومد گفت بکن تو
یه نیش کوچیک زد داگی بود سالارو مستقر کردم رو سوراخ کم کم فرستادم تو سرش فقط تو بود گفتم یکم تحمل کنی میشه لذت برات
بازم تحمل کرد چیزی نگفت بعد تقریبا 1 دیقه کم کم شروع کردم تلمبه اروم زدن
وسطاش در میاوردم بازم میکردم تو بعد چند مین دیدم دیگه اثری از تحمل زورکی نیست
ناله ش تبدیل شده بود به اه و اوه
در میاوردم کیرمو باز میکردم تو محکم تقه میزدم لپای کونش با رون پام محکم برخورد میکرد صدا اتاقو پیچیده بود خواستم حالتو عوض کنم
گفتم ب بغل بخابه منم پشت سرش ، به بغل بازم کردم کونش و دستمو دور شکمش حلقه کردم بودم محکم میزدم تو کونش ، دیگه خیلی تو اج بودیم تو همون حالت که کیرم تو کونش بود کامل خابیدم به کمر با دستم که دور شکمش بود هدایتش کردم رو بدنم
من زیر بودم و اونم رو تو کونش تلمبه میزدم گوشا و گردنشو لیس میزدم
یاد یه پورن افتادم پاهاشو گفتم جفت کنه بده بالا از زیر کیرم تو کونش تلمبه میخورد
کم کم داشت ابم میومد ناله میکردم زیرش محکم تلمبه میزدم که خودش گفت بریز تو ابتو
چند ثانیه بعد اومد و همرو خالی کردم تو کونش همون حالت روم بود منم گوششو هی میک میزدم
برگشت لباشو گذاشت رو لبام لب گرفتیم گفتم هنوز تو ارضا نشدیا
دیدم کمر نمیکشه دوباره سکس کنم و خستم دوباره لنگاشو دادم بالا و خوردم و انگشت کردم کصش تا ابش بازم اومد
چند ساعتی مونده بود افتاب طلو کنه تاصبح تو بغلم خابید صبح زود بیدار شدم و دیدم خابه ، لباسمو پوشیدم برگشتم پیش خونواده و چیزیم بهش نگفتم
دم غروب دیدم اومده بود اونجا اصلا نگاهم نکرد منم چیزی نگفتم و نگاهش نکردم و معلوم بود میترسید ی چیزی بشه فک کنه من سوتی بدم خبری بوده خونواده بخان بفهمن
همون شبش ما برگشتیم و تا امروز دگ خبری ازش ندارم
مرسی که خوندید داستانمو واقعی بود باور کردن یا نکردنش واسم سودی نداره خواستم ی خاطره ی نوشته باشم ب عنوان یادگاری

نوشته: مهرادم

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها