داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

جندم کرد

سلام میخوام داستان اولین سکسمو براتون تعریف
من اسمم راضیه ۲۵سالمه سایز سینه هام۷۵پوستمم گندمی لاغرم محجبه
داستان برمیگرده به ۳سال پیش یعنی سال ۹۸ اونموقع دانشجو بودم دوست پسر هم تا اونموقع نداشتم اهل دیدن فیلم های پورن اینا نبودم کاملا یه آدم مذهبی بودم ولی برعکس دوستام همه کاری میکردن بچه ها هی بهم میگفتن با پسر دوست شو خرجت میکنه تو فقط باید بوسش کنی از این حرفا بگذریم گذشت تا اینکه تو دانشگاه با به پسری آشنا شدم به نام پدرام قصد دوستی باهاش نداشتم ولی اینقدر پیله کرد تا قبول کردم من باهاش بیرون هم نمیرفتم یعنی خشک بودم خیلی نزدیک امتحانا بود خانواده تصمیم گرفتن یه هفته برن مشهد ولی من نمیتونستم برم چون امتحان داشتم خلاصه قرار شد اونا برن من یه هفته تنها بمونم بهمم اعتماد داشتن چون اهل هیچی نبودم دو روز بعد من امتحان داشتم خانواده منو گذاشت دانشگاه راهی مشهد شدن من رفتم امتحان دادم اومدم بیرون داشتم برای دوستم مائده تعریف میکردم که خانواده رفتن مسافرت یه هفته نیستن نمیدونم پدرام چجوری اینو شنیده بوده مائده بهم اشاره کرد پشت سرت میدونست من باهاش دوست شد تنهامون گذاشت پدرام گفت راضیه برنامت چیه گفتم برنامه خاصی ندارم گفتم بالاخره باهم بریم بیرون یه ذره فک کردم گفتم بریم رفتیم بیرون یدفعه گفت راضیه قلیون میکشی گفتم اره ولی کم گفت اوکی یکم از شهر خارج شدیم گفتم کجا داری میبری منو گفت بریم قلیون بکشیم دیگه گفتم اومدیم خارج شهر گفت الان میرسیم رسیدم به یه باغ پیاده شد در رو باز کرد رفتیم تو گفتم اینجا دیگه کجاست گفت باغمونه یه قلیون میکشیم میریم رفتیم تو سالن نشستم اونم رفت قلیون اماده کن منم با همون تیپ مذهبی نشسته بودم گفت چادرتو دربیار راهت باش گفتم اینجوری راحت ترم قلیون رو اورد کشیدم بعد یه ربع کشیدن قلیون سرم گیج میرفت پدرام گفت حالت خوبه گفتم اره میبری قلیونو گفت باشه حالم دست خودم نبود معلوم نبود چی تو قلیون بود آخرش هم بهم نگفت اومد پیشم نشست بغلم کرد میفهمیدم داره چیکار میکنه اما توان مقابله نداشتم چادرمو زد کنار از رو مانتو سینه هامو میمالید منم نمیتونستم چیزی بگم انگار مرده متحرک بودم دیگه نفهمیدم چی شد بیهوش بودم بعد که بلند شدم دیدم لخت مادرزادم یه دستمال خونی کنارمه با یه کاغذ روش نوشته بود زن شدنت مبارک راضی جنده اینم خون کست دنیا رو سرم خراب شد زدم زیر گریه بدبخت شده بودم پدرام اومد تو گفت به راضی جنده بیدار شدی شروع کردم فحش دادن بهش که یه دفعه گفت تازه اول کار صبر کن میخوام کلی ازت لذت ببرم دنبال گوشیم میگشتم زنگ بزنم به یکی نجاتم بده گوشیم دست اون بود گفت الکی تلاش نکن میدونم یه هفته تنهایی قراره باهات حال کنم گفتم غلط میکنی عوضی یدفعه یه عکس بهم نشون داد لخت خوابیده بودم رو زمین با خون دور کسم ازم عکس گرفته بود گفت بفرستم برا بابات شمارشو دارم ساکت شدم گفت آفرین حالا خفه شدی بیا غذاتو بخور که کلی کار داریم غذا رو به زور خوردم ۲ساعت بعد یه چیزی زد به کیرش بعد فهمیدم اسپری بود کیرش ۱۸سانت بود کلفت گفت بیا اینجا رفتم پیش به خاطر عکس هرچی میگفت میگفتم چشم گفت بخورش برام بدم میومد داد زد سرم با ترس کیرشو شروع کردم به خوردن آفرین جنده بخور دندون نزن حرومی گفت بسه خوابوندم رو زمین پاهامو از هم باز کرد افتاد روم کیرشو یدفعه تا ته کرد تو کسم دادم رفت هوا شروع کرد محکم تلمبه زدن گریه میکردم میگفت جووون چه کس تنگی داری راضیه جندمی راضیه از روم بلند شد برمگردوند کرد تو کسم موهامو از گرفت گفت چه اسبی رو دارم میکنم عجب حیوونی با حرفاش فقط گریه میکردم دوست داشتم تموم بشه دیگه همینجوری که داگی داشت میکرد شستشو کرد تو کونم داشتم میسوختم داد میزدم گفت این کون مال کیه هیچی نگفتم گفت میگم این کون ماله کیه گفتم مال توعه گفت افرین جنده کیرشو از تو کسم در اورد رفت تو یه اتاق وازلین اورد گفت حالا که این کون مال منه باید بکنمش یکم وازلین زد به کونم با انگشتاش باز کرد سوراخ کونمو منم فقط داشتم درد میکشم بعد کیرشو اروم با فشار کرد تو کونم چشمام داشت سیاهی میکرد یه۱۰دقیقه ای اروم کونمو کرد بعد برمگردوند گفت دهنتو باز کن دهنم باز کردم کیرشو کرد تو دهنم همه ابشو خالی کرد تو دهنم گفت یه قطره هم بیرون نیاد همشو قورت بده با بدبختی همشو قورت دادم بعدم رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم اومدم بیرون لخت کردم تو اتاق درم روم بست تا یه هفته از کس کون گاییدم بعدم اورد گذاشتم در خونه رفت
بعداونروز هم ۳ماه افسردگی داشتم به خاطر عکس هم به کسی نمیتونستم چیزی بگم بعد ۳ماه دیگه معتاد سکس شدم الان تبدیل شدم به یه جنده که هر روز اگه نده دیوونه میشه

نوشته: راضیه

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها