با سلام به همه انجمن کیر تو کس ها این داستانی رو که میخوام واستون بگم برمیگرد به دوران کودکیم که چه جوری شد که الان یک آدم به قول خودتون مجلوق داستان از اونجای شروع میشه که من با بابام رفتیم مدرسه به عنوان دانش آ موز غیر رسم ثبت نام کردن چون فقط ۶ سالم بود خلاصه برگشتیم خونه منم خوشحال بودم رفتم با برادرام بازی کنم ما تو روستا زندگی و خونه بلوکی سیمانی نداشتیم خونه هامون گلی بودن مثل قطار که واگن واگن بود خونه ما همینطور بود یک اتاق من وبرادرام ومادر بزرگم میخوابیدیم یک اتاق مامان و بابام و یک انباری هم داشتیم که یخچال و بقیه خرت و پرتا رو توش میذاشتم بگذریم من داشتم با برادرام بازی میکردم که یهو یکی صدام کرد من رفتم کلثوم( خدمتکارمون بود) خوابیده زیر پتو گفت بیا کنارم منم رفتم منو برد زیر پتوش شلوارم رو کشید و منو خوابند رو خودش و کیر کوچلومو شروع کیر به مالید به کوسش من که هیچی حالیم نبود بر و بر نگاش میکردم و هیچ حسی نداشتم بعد ۲تا برادرام رو صدا زد اومدن داخل گفت کنارش بخوابن اونا همه همون کار رو انجام دادن بعد یکی یکی با اونا همین کار رو کرد اون روز گذشت روز بعدش صبحش رفتم مدرسه تا ظهر که برگشتم و ناهار خوردم منم رفتم بیرون بازی کنم دوباره کلثوم صدام و دوباره همون کار رو بامن انجام داد یک سال به همین منوال گذشت تا اینکه از درخت افتادم و دستم شکست و از بازو جدا شد و دو ماهی خونه نشین شدم بعدش که خوب شدم چون به کلثوم عادت کرده بودم دوباره پیشش رفتم با هم سکس کردیم بعضی وقتا که من شیطنت می کردم و اذیتش می کردم تهدیدم می کرد می گایمت منم میترسیدم تا اینکه اون ازدواج کرد و رفت ومن ناراحت شدم شب ها بهش فکر میکردم چند ماهی به همین ترتیب گذشت هر روز و هر روز شهوتم بیشتر میشد تا اینکه با دوستم تو مدرسه بازی می کردیم که یهو بغلم کیر کچلوم به کیره اون خورد حس خوبی بهم داد بعدش گفت شلوارتو بکش منم انجام دادم نمیدونم اون موقع چرا بی معطلی هر چی میگفت انجام میدام از که بهش دادم و بعدش هیچ وقت کون ندادم بابام با دایم دعواش شد و از اونجا اسباب کشی کردیم اومدیم چابهار و اینجا بود که برای اولین جلق رو یاد گرفتم ماجراش مفصله خلاصه ببخشید دیگه اگه خوب نبود داستانم و تلخیه زندگیمه من الان ۱۹سالمه یک ازدواج ناموفق هم داشتم واسه ناتوانی جنسی جلق زدن زندگیم رو به باد داد و واسم اگه های زیادی تو ذهنم اگه اون روز کاری که کلثوم خواست انجام نمیدادم الان بدبخت نمی شدم.
نوشته: محمد