داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

قدرت عوضی مامانمو جنده کرد

سلام
من نیما هستم میخاستم درباره یه داستانی حرف بزنم که تازگیا اسناد و مدارکشو پیدا کردم که فک کنم ۱ ماه پیش اتفاق افتاده
شاید خیلیا بنویسن دروغه و کصشعره و فلان ولی کیرم توی مغزتون شماها خیلی عقب موندین
توی همین تهران خودمون اتفاقایی داره میفته آدم مغزش سوت میکشه چ برسه به این داستانای که اینجا مینویسن

داستان درباره اتفاقی هست که سر مادرم افتاد
مامانم اسمش شیواست و ۳۸ سالشه و یه آرایشگره و کارش تایم خاصی نداره باید مشتری هاش زنگ بزنن تا بره مغازش برا همین نصف روزای هفته خونه هستش
ولی خب روزای پایانی هفته عروسی ها زیاده و مامانمم سرش مشغول توی آرایشگاه
روزای پنجشنبه جمعه گاها صبح زود میره تا ساعت ۸ شب میبینی هنوز تموم نشده
از مامانم بگم که واقعا خوشگله و خوش اندام ، چهره زیبایی داره که آرایش زیباییشو چن برابر میکنه
اندامشم فوق العادس یه زن جا افتاده
توی فامیل هم ماها باهم راحتیم و همه زنا پیش مردای فامیل راحت میگردن موقع مهمونیا
هرزنی هم یه زیبایی داره ولی خب مامان ما زیباییاش چشم همه مردای فامیلو به خودش جذب کرده
بابامم تاکسی داره و اونم از صبح تا شب درحال رانندگی هستش…
رابطه‌ش با مامانم خوبه، خب مامانم پزش بالاس و زیاد از زندگی با بابام راضی نیس ولی خب همدیگه رو دوس دارن

مغازه مامانم دوتا کوچه پایین تر از خونمون وسطای کوچه هستش
محله خوبیه و آرومه
سر کوچه مغازه مامانم یه مکانیکی هست که یه مرد سیبیلوی هیکلی صاحب مغازست و چنتا شاگرد داره
مکانیکه ولی خب وضعش توپه شاسی بلند داره و خودش دست به کار نمیزنه همرو شاگردا انجام میدن
من یه سه ماه تابستونو اونجا شاگردی کردم
اون زمان که شاگردی میکردم مامانم که از مغازش تموم میشد میومد جلو مکانیکی و وایمیستاد من زود لباس عوض میکردم میرفتیم باهم خونه
اون زمان این صاحب مغازه آقا قدرت از فرصت استفاده میکرد و زوم میکرد به مامانم
کلا مرد هیزی بود و به همه زنا نگا میکرد چن بارم یه تیکه هایی انداخته بود به مامانم که من بالا مشغول لباس عوض کردن بودم و نشنیدم ولی خب مامانم روشو برمیگردوند
اون زمانا گذشت و من دیگه درسام شروع شد و رفتم مدرسه برا سال آخر
مهرماه مامانم زیاد مغازه میرفت و عروسیا زیاد شده بود و سرش شلوغ بود
یه روز که ساعت ۸ شب از مغازه اومد خونه
همیشه تیپش خوشگل و سکسی بود و لباسای باز میپوشید
امشبم یه بلوز نازک مشکی با ساپورت مشکی و مانتو کوتاه جلوباز قرمز پوشیده بود
شالشم همیشه شل بود و گردنش بیرون بود
امشب که رسید اعصابش خراب بود
لباساشو عوض کرد و اومد
رفتم بغلش کردم و عصبی شد هلم داد
بعدش خودش ناراحت شد اومد بغلم کرد گفت ببخشید اعصابم خورده
ماچش کردم و گفتم مامان خوشگلم چرا اعصابش خرابه؟
گفت هیچی ولی گیر دادم بگو دیگ بگو دیگ
گفت میگم ولی جلو بابات نگی شر درست نشه
گفتم باشه
گفت این مکانیکه آقا قدرت یه مدته خیلی تیکه میندازه بهم
امشب دیگ اعصابمو خراب کرد
گفتم چی گفت بهت نمیگفت ولی باز با اصرار گفت هیجی مردتیکه اومدنی بهم میگه خانوم خوشگله شب رو مهمون ما باش بهت خوش میگذره بدنت حالی میاد

من عصبانی شدم و گفتم غلط کرده و الان میرم حسابشو میرسم
دستمو گرفت مامانم و گفت قرار شد شر درست نشه ها
گفتم خب ببین چی میگه اینو باید ادبش کرد
مامانم گفت که ن تو و ن بابات زورتون به این گوریل نمیرسه
این مردتیکه واسه خودش اراذلیه
گفتم بشینم چیزی نگم این هرچی دلش خاست بگه بهت؟؟
گفت ن عزیزم خودم یکاریش میکنم تو ناراحت نباش
این اتفاق اون شب چن روزی ذهنمو درگیر کرده بود و یه حس غیرت و یه حس شهوت داشتم
غیرت که جون مامانم بود
شهوتم اینکع به مامان خوشگل من تیکه انداخته بود اونم یه تیکه سکسی
چن روزی گذشت و باز مامانم عصبی بود و اینبار عصبانیتش خوب نمیشد
چن روز پشت سرهم فقط جنگ داشت با همه
من گفتم این مردتیکه باز اعصابشو بهم ریخته ها
اینبار تصمیم گرفتم شمارشو پیدا کنم و از تلگرام پیام بدم بهش چون از نزدیک خب میترسیدم آدم زورگویی بود
شمارشو پیدا کردم و بدون سلام و مقدمه فحش بارونش کردم و اینکه تو بیجا میکنی مامان منو اذیت میکنی و مزاحمش میشی
یه خورده هم تهدیدش کردم
ولی خب رودررو جیگرشو نداشتم
اونم شب جواب داده بود که گوه نخور بابا و میام مادرتو جلو چشات میگام کاری نمتونین بکنین و فلان
منم باز فحش بارونش کردم غلطی نمیتونی بکنی
گفت بچه جون من کارامو کردم
چنتا عکس فرستاد برام که حس و حالمو خراب کرد
چنتا عکس لخت از کص و کونی که انگار مامانم بود
نوشتم بیشرف اینا چیه و من ناموستو میگام …
یه متن طولانی نوشت برام که انگار داستان سکسی بود که با مامانم داشته
یه شبی ساعت دور و ور ۷ که مامانم کارش تموم میشه و میخاد مغازه رو تعطیل کنه این مردتیکه قدرت میره داخل مغازه و زوری به مامانم تجاوز میکنه
ولی این مردتیکه نوشته بود رفتم مغازه و دهن مامانتو گرفتم
دست و پا میزد و میخاست داد بزنه ،دهنشو بستم
در مغازه رو بستم و لختش کردم
چه بدن نازی داره مامانت خیلی سکسیه
سفید سفید
یکم کصشو ممه هاشو خوردم و بعدش کیرمو کردم توی دهنش
یکم که زوری برام ساک زد خوابوندمش و داشت گریه میکرد
کردم توی کصش و تلمبه هامو زدم توی کص صورتی و آبدارش
پنج دیقه که زدم آروم شد گریه هاشو و داشت آه آه میکرد
برگردوندمش و کردم توی کونش
مامانت نمیدونس گریه کنه یا لذت ببره از کیر من
اون شب خیلی گاییدمش و آخرش گفتم که اگه به حرفم گوش نده کارای بدتری باهاش میکنم
من یه طوری بودم یه حس شهوتی داشتم رفتم توی هال و دیدم مامانم با یه ساپورت و به تاپ نیمه لخت نشسته و توی فکره
حالم خوب نبود غیرتی بودم عصبی بودم ترسیده بودم حشری بودم
ولی در کل ترس داشتم که باز سرش بلایی بیاره و حشری بودم که کاش این کص و کون خوشگلو از نزدیک میدیدم
شب بهم پیام داده بود دیگ زر اضافی نزنیا دیدی گاییدمش
هی پیام میداد هر ۵ دیقه یه بار که ننتو گاییدم و عکس کصشو میفرستاد
دیگ بعد چن بار نوشتم آقا باشه گاییدی نوش جونت ولم کن دیگ دیوونم کردی
نوشت بازم هروقت بخام میکنمش
نوشتم باشه هروقت خواستی برو بکنش نوش جونت
گفت باید یه کاری برام بکنی
گفتم ولم کن تورو خدا من اعصابم خوب نیست
گفت یا انجامش میدی یا یه کاری میکنم آبروتون بره عکسارو به مردای محله میفرستم تا ببینن مامانت چه جنده ایه
نوشتم غلط میکنی مردتیکه بیشرف میکشمت و …
نوشت باشه پس فردا شب که بابات اومد خونه میفهمی چه اتفاقی افتاده اونموقع میگم کی غلط کرده
نوشتم اذیت نکن چی میخای باشه بگو
نوشت فردا صبح ساعت ۸ در خونتونو باز کن و برو بیرون
بازم فحشش دادم و …
آخرش قبول کردم
فردا صبح شد و ساعت ۷ بابام رفت سر کار و مامانمم با یه شلوارک و سوتین توی اتاق خواب بود
ساعت ۸ در رو باز کردم و رفتم سرکوچه منتظر بودم
دیدم مردتیکه قدرت با دو تا مرد گنده دیگه رفتن خونه و درو بستن
ترسیدم اولش خواستم به بابام زنگ بزنم
ولی خب بابام چیکار میتونه بکنه
یه ۱۰ دیقه ای همینطور مات بودم
تصمیم گرفتم برم ببینم توی خونه جخبره
رفتم از دیوار بالا افتادم حباط و رفتم داخل
صدا زیاد بود صدای آه و ناله
در اتاق مامانم بسته بود
صندلی رو گذاشتم و آروم از بالای در از شیشه نگا کردم
سه نفری داشتن مامانمو جر میدادن
مامانمم داشت آه و ناله میکرد
میزدن دم کونش و میگفتن تو جنده کی هستی
مامانمم میگفت من جنده قدرتم من زن قدرتم
هروقت خواستی بیا کصمو جر بده قدرت جونم
میدونستم مجبوره اینارو بگه ولی حس شهوتی بهم میداد
سه نفری خشن کص و کونشو جر دادن و بعد نیم ساعت کارشون تموم شد
زود فرار کردم از خونه
ظهر برگشتم خونه درحالیکه مدرسه نرفته بودم
مامانم حال روحیش خوب بود ولی لنگ لنگان راه میرفت
اون مردتیکه قدرت به عکسایی که ازش گرفته بود مامانمو هر وقت دلش میخاست جرش میداد
هروقتم میکنتش عکساشو از تلگرام میفرسته برا من
دیشب به مامانم گفتم این مردتیکه قدرت مزاحمت نمیشه که؟؟
بهم گفت مردتیکه چیه عزیزم ن آقا قدرت مزاحمم نمیشه دیگ
رابطمون بهتر شده یکی مزاحمم شد توی خیابون باهاش دعوا کرد
الان هوامو داره
فردا شد و ظهر مامانم رفت حموم و یکساعت طول کشید بیاد بیرون
اومد و ناهارو خوردیم و یه تیپ سکسی زد و گفت میرم مغازه شاید دیر وقت اومدم امشب عروس دارم
دیگه حالش خوبه
قدرت پیام داد بهم که ساعت ۷ عصر رفیقم خلیل قراره کص و کون مامانتو آبیاری کنه عزیزم

خلاصه این مردتیکه قدرت زندگیمونو خراب کرده و مامانمم برا حفظ آبروش شده جنده اون و هرکاری میگه میکنه

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها