داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تجاوز در پارتی

تجاوز در پارتی

سلام دوستان این یه داستان تخیلی هست
اگر مشکلی در داستان دیدید به بزرگی خودتون ببخشید
خوب بری سراغ داستان من یه پسر قد بلندم و والیبال هم میرم و قدم ۱۹۲ هست اسمم آرتینه قضیه برا یک سال پیش من ۱۸ سالم بودمن بایکی رفیق بودم هرهفته پارتی میرفت یه روز به من گفت انقد ازت تعریف کردم همه میگن بیارببینیمش منم که خانوادمون یکم مذ هبي بود گفتم نه نمیشه بابام بفهمه میکشتم اونم گفت میگی داریم میریم شمال انقد حرفای مختلف زد تا من راضی شدم اخرم تصمیم گرفتم به خانواده م بگم دارم با سعید میرم شمال بابام گفت بیا کلید ویلای استارارو بگیر برو اونجا منم برای اینکه تابلونشه گفتم بابا مرسی ازش گرفتم رفتم اتاق به سعیدم خبر دادم که اوکیه اونم گفت داداش حل فردا ساعت ۳۰ساعت ۱۰ نیم جلودرتونم گفت درضمن دوست دخترم سارا روهم میارم گفتم چه خوب اتفاقا بازن داداش مونم آشنا میشیم 😉😂😂 گفت باش دیگه فعلا تا فردا منم قطع کردم تلفن گرفتم خوابیدم هیجان داشتم برا شب پارتی گفتم یعنی منم از سینگلی درمیام خدای قیا فم خوبه حرکی میبینه فکر میکنه ۷تا۸ تا رل دارم ولی تا این سن رل نزدم بودم من صبح بلند شودم صبحانه رو خوردم رفتم کلاس والیبال که تو پست پاسور کار میکرم ۲ ساعت تمرین کردیم آخه قرار بود با نفت تهران ۳ روز دیگه بازی کنیم منم مهریه ثابت تیم شده بودم بعد والیبال رفتم خونه که دیدم نه مامانم هست نه بابام داداشمم که رفته بود دانشگاه منم یه املت خوشمزه درست کردم خوردم بعدش یکم اینستا چرخی کردم دیدم ساعت ۵ سریع یه تیپ بیرون زدم رفتم آرایشگاه موهام مرتب کرد یکم موهامو حالت دادو حساب کردم او راه افتادم رفتم دربندتا یکم حالم عوض شه تا ساعت ۹نیم اونجا بودم حالم بهتر شده بود یکم ولی باز هیجان داشتم ساعت۹/۴۵راه افتادم به سمت خونه تارسیدم رفتم بالا دیدم همه خونه هستن بابام گفت بلندشید بریم برا شازده خواستگاری ولی به شوخی همه زدن زیرخنده 🤣🤣 گفت خیره شمال رفتن انقد خوشگل کردن نداره گفتم بابا گیر نده دیگه من دیدم موهام بلند شده گفتم برم موهام بزنم بعد رفتم یه تیپ اسپورت زدم ساعت رونیکسم هم دست کردم خدای خیلی خوش تیپ شوده بودم ساعت ۱۰/۲۰ بود سعید زنگ زد که بیا پایین بریم به شوخی گفتم زن داداشم اوردی یانه گفت اره بابا اونم اوردم توبیا پاین یکیم تو مهمونی براتو جور میکنم منم رفتم پایین پرشیا تی فایوی که عاشقشم سوار شدم تازه سیستم بسته بودم سوار شدم از گاراژ اومدم بیرون به سعید گفتم این ماشین بد نیست تو با مزدا میای من باین میخوای منم سانتافه رو بردارم گفت نه بابا نمیخواد همین خوبه فقط بیا دیر شد گفتم باشه راه بیوفت منم پشتت میام رفتیم رسیدیم تو ولنجک یه ویلا بود اونجا سعید و من ماشینو پارک کردیم سعید پیاده شد یه دختر هم سن منم پیاده شد دختره خیلی خوشگل بود من داشتم عین ندیده ها نگاش میکردم سعید گفت سارا خانوم به سارام گفت اینم آقا ارتین که گفتم مثل داداشم گفت مثل داداشم منم گفتم زن داداش خوش بختم به شوخی اونم گفت منم هم چنین سعید گفت خوب دیگه بریم که بچه ها منتظرن از پله ها بالارفتیم تک تک باهم آشنا شدم من مشروب خورنبودم دوتا دختر بودن ۱۹ سالشون بود به اسم هانیه هنانه هانیه بامن گرم گرفته بود هنانه هم پیش ما بود هانیه گفت بریم وسط برقصیم منم اول اوکی ندادم بعد چند دقیقه اوکی دادم رفتیم وسط داشتیم میرقصیدیم بعدنیم ساعت گفت روت کراشم گفتم گفت اگه تو رابطه نیستی اوکی شیم گفتم نه فعلا یکم زوده اونم یکم ناراحت شد گفت تلافی میکنم ۱ ساعت گذشته بود دیدم خبری از سعید نیست از بچه ها پرسیدم گفتن حال سارا بد شده رفتن بیمارستان منم گفتم زشت الان بزارم برم موندم یه گوشه نشسته بودم دیدم هانیه هنانه اومدن دستشون یه لیوان آب میوه بود گفت بیا توکه ویسکی ودکا نمیخوای حداقل آب میوه بخور منم برگشتم گفتم خدای قصد ناراحت کردنتو نداشتما ولی چون یکم زود بود واسه این حرفا گفتم اونم گفت نه بابا حق داری ولی من هنوز رو پیشنهادم هستم در زمان اون حرفم تو ناراحتی زدم به دل نگیر دل درد میگیری همه خندیدیم منم یه قولوپ از آب میوه رو رفتم بالا دیدم یکم تلخه گفتم چراتلخه گفت به خاطره اینکه طبیعیه منم حرفشو باور کردم خوردم تا آخرش ولی ای کاش نمیخوردم یه جوری شدم پام سست شده بود یکی دولیوان دیگرو به خوردم دادن سرگیجه گرفتم بلند شودم برم سمت ماشین پاهام یکم سست بود دیدم هانیه هنانه گرفتن زیر بغلمو ازم پرسیدن کدوم ماشین توئه گفتم پرشیا رفتن سمتش منو گذاشتن سمت شاگردو خودش نشست پشت فرمون هنانه هم سوار ماشین خودشون شد راه افتادیم از من آدرس پرسید آدرس دادم گفت توبخواب رسیدیم بیدارت میکنم منم گفتم اینا چقدر خوبن نگو برام نقشه دارن من بعد ۵ دقیقه بی هوش شدم وقتی من بیدار کردن تو یه جای تاریک بودیم یه خونه با باغچه من پیاده شودم اونام منو بردن تو من رو روی تخت خوابوندن منم خوابم میومد خوابیدم بعد نمیدونم چند دقیقه بیدار شودم دیدم دستمودارن میبندن گفتم چیکار میکنین که هانیه گفت لال شو توله سگ من دادو هوار میکردم که هانیه یدونه سیلی محکم زد تو گوشم که هوش از سرم پرید نصف صورتم قرمز شد گفت لال شو من باز داد و هوارکردم این دفع هنانه با پاش یدونه محکم زد تو شکمم خیلی درد داشت گفتم پیشنهادتو قبول میکنم قبول وارد رابطه شیم گفت نه دیگه فرصتت سوخت دیگه باید توله سگم بشی گفتم اونچه صیغیه دیگه گفتم ولم کنید که گفت کجا ولت کنم تازه باهات کار داریم من هانیه بعد خندید رفتن بعد چند دیقه با۲ تا شلاق اومدن انقد دادو هوار کرده بودم صدام گرفته بود هانیه گفت خودتو جرم بدی صدات بیرون نمیره بعد باز خندید گفتم چیکار م دارید ولم کنید برم گفت تازه کارم باهات شروع شده بعد یه چیزی کردن دهنم بعد دهنمو بستن لباسامو توتنم جردادن با شلاق افتادن به جونم بعد ۳۰ دقیقه گفتن اگه میخوای کتک نخوری باید برده توله سگ ما بشی منم که گریه میکردم باسر تائید کردم گفت اخی دهنت بستس نمیتونی چیزی بگی گفت هنانه دهنشو بازکن توله سگ اومد دهنم باز کرد گفت حالا نظرت چیه گفتم باشه قبول هرچی توبگی فقط نزن دیگه گفت افرین توله سگ حرف گوش کن اگه خوب به حرفام گوش بدی هرچی میگم عمل کنی توله سگ خوبی میشی منم نمیزنمت ولی تربیت کردن توله سگ واجبه منم دارم تربیتت میکنم گفت حالا توله سگ پای اربابتو بوس کن ببینم منم از ترس کتک خوردن بوس کردم هم برای هانیه هم برا هنانه پای هانیه خیلی بومیداد گفتم آه اه که هانیه گفت توباید جونتو برا پاهام بدی توله سگ بعد یه چستیت بستن من بازم کردن گفتن چهار دستو پاشو توله سگ که نمیتونه رو دوپا راه براه بلند شودم حمله کنم بهشون تودستش یه کنتورول بود یه برق بهم وصل کر د افتادم زمین داشتم میمردم گفت سره این حرکتت روزگارتو سیاه میکنم رفتن هر کودوم یه دیلدو بستن اومدن به من گفت داگی شو گفتم بامن این کارو نکنید باز برق داد دیگه داشتم میمردم که دیدم چاره ای ندارم یه مایه روان کننده آورد زد به کونم یکم کونمو انگشت کرد.بعد شروع کرد اول سره دیلدو رو دادتو بعد که رفت تو کامل کرد من داشتم جرمیخوردم که بعد ۱ ساعت جا باز کرد من یکم دردم کمتر شد اونم بدو بیراه میگفت به همین منوال تا صبح منو گاییدن کوس لیسی کردم براشون صبح هم گفتن گمشو توله سگ بهت خبر میدیم کی دوباره بیای درضمن اصلا فکر رفتن پیش پلیس رو نکن که فیلماتو پخش میکنیم یکم از فیلم دیشب تو گوشیش نشونم داد بعد گفت حالا هری توله سگ

ادامه دارد

نوشته: آرتین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها