سلام من امیرم 18 سالمه
این داستان برای حدود 3 سال پیشه وقتی کلاس نهم بودم
اونموقع من بچه خجالتی بودم و دوست کمتریم داشتم مدرسه قبلیم به تیپ و مو گیر نمیداد و حتی بچه ها ازاد بودن گوشی بیارن و بعد مدرسه استفاده کنن
من درسم معمولی بود و معدلم بین 16 تا 19 بود ترم دوم امتحانا بود و منم خیلی به خودم و تیپم میرسم و کون تقریبا بزرگی دارم ترم دوم امتحاناتش شروع شده بود و روز امتحان عربی بود منم یه لباس کوتاه با شلوار بی جذب پوشیده بودم و همه به کونم نگاه میکردن امتحانو که دادیم چون من مبصر کلاس عربی بودم دیر تر وایمیستادم تا ورقه هارو از همه بگیرم همه ورقه هارو که گرفتم و دادم به معلممون وسایل هامو جمع کردمو میخاستم برم خونه میخاستم از باغچه مدرسه رد شم که گلی بود و پام رفت توش و کفشم و یکمیم شلوارم کثیف شد برگشتم برم دستشویی یکیم از پشتم داشت میومد رسیدم توی دستشویی خم شدم که شلوارمو تمیز کنم بعد دست یکیو روی کونم احساس کردم که همون پسره بود و تاحالا ندیده یودمش ولی هم سن خودم بود برگشتم گفتم چیکار میکنی گفت کونت جون میده برای تلمبه زدن یه برو بابای کوچیک بهش گفتم اونم اومد با دستش گلومو گرفت گفت چیمیگی کونی همینجا باید بکنمت من به غلت کردن افتاده بودم و میگفتم ولم کن من که کاری نکردم و اشک تو چشمامم جمع شده بود ولی زیر بار نمیرفت البته منم بعضی موقها به دادن فک میکردم ولی تو اون مکان اصلا بهش فکر نمی‌کردم خلاصه بعد کلی گریه قبول نکرد با پا زد رو کونم و گفت برو سمت دستشویی من که میدونستم چاره ای ندارم با گریه گفتم اگه کسی بیاد چی گفت همه رفتن کسی نمیاد بعد گفت گمشو برو تو دیگه کونی یه هلم داد منم رفتم تو اول شلوارشو یکم پایین کشید یه کیر حدودا 16 سانتی دیدم گفت زانو بزن بخورش دندون بزنی دندوناتو میشکنم منم زانو زدم میخاستم بخورم چون وارد نبودم و یکم بدم میومد بزور کردم تو دهنم و اروم میخوردم تا ۲ دقیقه و بعدش خودش موهامو گرفت تو دهنم عقب جلو میکرد بعد چند دقیقه گفت رو به دیوار شو رو به دیوار شدم دکمه و زیپمو باز کرد و شلوارمو تا رون پام کشید پایین بعد یه تف زد یکم مالید در کونم بعد داد تو یکم داد کشیدم ولی جلو دهنمو گرفت و گفت ساکت شو جنده تو الان مال خودمی بعدش که سوراخم باز شد شروع کرد تلمبه زدن بعد که ابش میخاست بیاد شلوارمو داد بالا ریخت روش و دکمه و زیپمم بست و گفت باید با این وضع بری خونه کونی بعدش گفت گمشو بیرون من سرسع رفتم بیرون و بدو بدو تا خونه پیاده رفتم و داشتم تو راه گریه میکردم
نوشته: امیر