داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تجاوز گروهی به سپهر

سلام خدمتان دوستان . من ترنس هستم و این داستان واقعی هست و خیلی رو زندگی من اثر گذاشت بیشتر حالت خاطره داره و یکم طولانیه تا یه داستان سکسی ، الانم ک دارم مینویسم از ترس دستام میلرزه برا این گفتم که اگه دوس نداری نخونی .
من تازه دانشگاه سراسری کارشناسی ارشد بابل قبول شدم خانوادم چون با خوابگاه موافق نبودن برام خونه اجاره کردن خب اصل مشکل از اینجا شروع شد . من اومده بودم شهر غریب و نه دوستی نه آشنایی نه هیچکس، میرفتم دانشگاه همه خشک و بی روح خیلی با کسی حال نکردم ک باهاش دوس شم و خیلی تنهایی بهم فشار آورد میخواستم دنبال یکی بگردم ک باهام باشیم و از تنهایی درام. یکی بود از قبلنا تو اینستا می شناختم ولی ندیده بودمش بچه بابلسر بود یه بار یه عکس با جمع دوستاش گذاشت من از دونفرشون خیلی خوشم اومد بهش گفتم ایدی این دوتا رو میدی گفت ندارم و دوست من نیستن و … خلاصه بیخیال شدم . شبا یه خورده آرایش میکردم و میرفتم چرخ میزدم از تنهایی ، تا یه روز بهم پیام داد ک اون دو تا ک خوشت اومد رو تو قهوه خونه دیدم میخوای شمارت بدم گفتم اره بده ، خلاصه داد اونا زنگ زدن گفتن آشنا شیم یکم بعدش چت کردم ک پنجشنبه بود گفتن میای بریم باغ ما شبو بمونیم منم خیلی آدم محتاطی هستم گفتم نه اول باید ببینمتون آشنا شیم بعد یه شب دیگه میام باغ میخواستم ببینم چجور آدمی هستن قابل اعتمادن یا نه ( تا حدودی میشه بار اول فهمید) قبول کردن . گفتم جفتتون بیاید پارک شادی (پارک نزدیک دانشگام بود ) . ساعت ۸ باهاشون قرار گذاشتم یکی دیگه هم تو اینستا آشنا شدم اسمش علی (مستعار) بود اونم هی اصرار میکرد ببینمت امروز . گفتم بذار با یه تیر دو نشون بزنم اونم ببینم همزمان . خلاصه به علی هم گفتم ۷ بیا ببینمت تو پارک. من به خودم کلی رسیدم لباس خوشگل پوشیدم آروم قدم زدم سمت پارک . رفتم تو پارک یه سری پسر حالت اراذلی مانند بودن انگار تاحالا ترنس ندیدن اومدن سمت منو هی حالت تیکه و اینا یکیشون گفت برنامت چیه ؟ گفتم من منتظر کسی هستم باید برم گفت سوار موتور شو میخوام برسونمت هی من میگفتم نه اون اصرار خیلی وحشت منو گرفته بود با دوتایی ک قرار داشتم به جفتشون زنگ زدم ک بیاید تو پارک دارن منو اذیت میکنن اون دومیه ک اسمش علی بود زودتر رسید با موتور اومده بود دوییدم سمت موتورش گفتم تروخدا برو زود اونم حالت گیج سریع شروع کرد رفتن اون ارذال ها دو تا موتور داشتن افتادن دنبال ما با موتور پیچیدن جلو موتور علی نذاشتن بره منم از ترس پیاده شم‌برم یهو اومد یقه منو گرفت گفت مگه میخوام بخورمت ک فرار میکنی نمیدونم چی با اون پسره علی گفتن که یهو گذاشت رفت منو تنها گذاشت دوباره منو کشوندن تو پارک اون اراذلا اون سری اولا رسیدن پراید داشتن دیدم یکیشون اومد جلو با اینا سلام علیک کردن منم تو دلم‌گفتن نکنه هماهنگ بودن گفتش این رفیق ماست میخواد شب با ما باشه اومد سمت من گفت تو سریع برو سوار ماشین شو من سرشون گرم میکنم آقا چشمتون روز بد نبینه رفتم سمت پرایدشون دیدم تو ماشین ۴ نفرن انگار آب یخ ریختن روم. سریع دوییدم بیرون پارک ک فرار کنم اینا با پراید اونا هم با موتور افتادن دنبالم اومدم برم سمت دانشگاه یهو با پراید کشیدن جلوم دو نفری پیاده شدن منو کشیدن سوارم کنن منم خودم انداختم رو زمین جیغ می کشیدم کمک ‌لباسامم پاره شد
باورتون نمیشه کلی آدم و ماشین پشتشون ساعت ۸ شب شلوغ فقط نگاه میکردن بی خایه ها حتی بعدا دیدم حتی یه نفر زنگ نزده پلیس . مردم خیلی سیب زمینی شدن حتی یه نفر پیاده نشد بگه چرا دارین سوارش میکنین اگه دختر بودم صد نفر جمع میشدن واقعا دلم به حال خودمون میسوزه
خلاصه منو بزور کردن تو ماشین راه افتادن اون اراذلا هم با موتور افتادن دنبالشون. منم دیگه داشتم از ترس بیهوش میشدم به لکنت افتاده بودم گفتم دیگه زنده نمیمونم منو میکشن . اینا هم تو ماشین میگفتن ما تورو گرفتیمت ک اون اراذلا نبرنت ولی فکر کنم هماهنگ کرده بودن نمیدونم . خلاصه اون ارذال غیب شدن اینا منو بردن سمت جنگلای امل یا بابل نمیدونم کجا بود یه نیم ساعت تو راه بودیم ک رسیدیم به ویلا خرابه قلبم تند تند میزد. خلاصه رسیدیم اونجا دو تا اتاق داشت بهم گفتن برو اتاق آماده شو . منم رفتم تو اتاق ۴ نفر بودن ۳ تاشون اومدن نوبتی باهام سکس کردن نفر اول ساک زدم‌ابش اومد نفر دوم و سوم منو کردن انقد زود انزال بودن خداروشکر کلا یه رب نشد. ولی خدایی هر سه تاشون خیلی کیسم بودن شاید اگه از راه درست وارد میشدن تا اخر دانشگام باهاشدن بودم و سکس میکردم ولی زورکی خیلی به قلبم فشار اورد اونم به حالت ادم ربایی نمیدونم چرا مازندرانیا این اخلاق رو دارن همش دوس دارن حالت گروهی یکی زوری بکنن چنتا اتفاق دیگه هم ناخواسته برام افتاد شاید بعدا بگم بعدشم برگشتن منو نزدیک خونه رسوندن هی هم میگفتن نری شکایت کنیا فلان بیسار منم تو شهر غریب گفتم شکایت کنم دیگه ممکنه برام امن نباشه از طرفی هم اونا هم خدایی منو اذیت جسمی نکردن چیزی هم ازم نگرفتن فقط به خاطر یه رب سکس این بلا رو سرم آوردن . خدا خیلی بهم رحم کرد
بعد اون قضیه هم همشون بلاک کردم و کلا از همه میترسم سوار ماشین کسی نمیشم افسردگی گرفتم تنهایی رو به تکرار تجربه تلخ ترجیح دادم .
ببخشید ک سکسی نبود فقط میخواستم تجربمو بگم ک احتیاط کنید .

نوشته: سپهر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها