داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

چی شد که یه کونی و بیغیرت شدم (۱)

سلام
من کامران هستم از شیراز ۲۵ ساله هستم الان مفعولم می‌خوام داستان شروع تمایلات جنسی و گرایشم به مفعول بودند بگم
من بچه که بودم دقیق یادم نیس چند سالگی یه روز خونه عموم اینا بودیم که تو عالم بچگی داشتم با دختر عموم که اسمش مهسا بود و یکی دو سال ازم بزرگتر بود بازی میکردم یادم نیس چطور شد(صادقانه برا بچگیه اینجاش بعضی جاهایش یادم نیس😂)کیرمو نشونش دادم اونم بعد یکم بازی با هم رفتیم تو حموم و دکتر بازی کردیم با یه مداد رنگی😂به جای آمپول مثلا هم رو آمپول میزدیم من هیچی بلد نبودم واقعا داشتم آمپول میزدم حتی نوبتی بعد من خم میشدم اون آمپول میزد😂ولی مهسا ملوم بود قبلا انجام داده یه بار که خم شدم مداد رو یه مقدار کرد داخل سوراخم که دردم گرفت و یه آخ بلند گفتم اونم درش آورد بعد اون قمبل کرد خواستم مثلا آمپولش بزنم که پسر عموم سعید که سنش یادم نیس حدود راهنمایی یا اول دبیرستان بود درو وا کرد(صدای آخ منو شنیده بود فک کنم)بعد با اینکه درک درستی نداشتم ولی میدونسم وضع خوبی نیس و تو دردسر افتادیم سعید اومد جلو یکی زد تو گوشم که بدون صدا شروع کردم گریه کردن بعد به مهسا گفت بره بیرون اون که رفت گف داشتین چیکار میکردیم من هیچی نمیدونسم بگم زبونم بند اومده بود😂چندبار با تشر پرسید گریم شدید شد گفتم داشتیم دکتر بازی میکردیم بعد یکم که انگار داشت فکر میکرد دیدم گفت میرم به مامان اینا میگم داشتی چیکار میکردی کارتون زشته و ترسوندم منم التماس کردم نگه
اونم انگار منتظر بود گفت باشه ولی باید با من ادامه بازیو بدی
منم چیز زیادی نمیدونسم گفتم باشه
گفت خم شو شلوارت بکش پایین
من سنم کم بود فک کنم متوجه شد اگر کیرشو بکنه توم سخته چون تنگم و یا هم آسیب میبینم چون اول یکم لای کونم کیرشو مالوند بعد کیرشو کرد لای پاهام،اون حس کیر گرمش لای کونم و بعدش لای پاهام با اینکه درک درستی نداشتم واقعا بهم حس خوبی میداد بعدش درش آورد از بین پاهام گفت برگرد برگشتم گفت زانو بزن منم بدون هیچ حرفی( یه حسی بین ترس و استرس و شهوت بود تو فضا که نمیدونسم بگم نه یا اصلا چیزی بگم)
سریع زانو زدم گفت کله کیرمو بکن دهنت میک بزن منم انجام دادم ولی بلد نبودم وقتی دید بلد نیسم دوباره گف بلند شو برگرد
منم انجام دادم دوباره کرد بین پاهام و بعد چند لحظه آبش اومد و ریخت کف حموم،من نمیدونسم آب منی چیه تعجب کرده بودم فک کردم داره مثانش رو خالی می‌کنه😂
بعدش شلوارم رو کشیدم بالا بهم گفت به کسی نگو وگر نه منم میگم با مهسا داشتی چیکار میکردی منم بدون اینکه چیزی بگم با ترس فقط سرمو تکون دادم اول من رفتم بیرون بعد چند دقیقه اون اومد بیرون فک کنم داشت خودشو می‌شست

بعد از اون ماجرا ما زیاد ارتباط نداشتیم اگرم میومدن خونمون سعید نمیومد باهاشون
بعد از چند سال یه بار خونه مادر بزرگم تو روستا بودیم سعید هم بود من دیگه یه سری مسائل رو میدونسم و بعضی وقتا به اون روز تو حموم فکر میکردم
بعد از اینکه همه ناهار خوردن بچه ها فامیل که شامل من و خواهرم فاطمه و سعید و مهسا و چند نفر دیگه از دختر پسرا فامیل که تو متن ماجرا نیستن رفتیم بیرون بگردیم
بعد یکم گشتن چند دسته شده بودیم پخش و پلا بودیم من میخواستم برم گوشه خودمو خالی کنم رفتم پشت یه درخت زیپمو کشیدم پایین کیرمو آوردم بیرون که دیدم از تو بیشه رو به رو یه صدایی میاد
زیپمو کشیدم بالا باز و رفتم جلوتر دیدم فاطمه خم شده رو یه سنگ بزرگ و سعید داره کیرشو میکنه توش من چون از پشت میدیدم و شلوار سعید تا نصفه پایین بود ملوم نبود داشت کجاش میکرد ولی یه دستم گذاشته بود جلو دهنش که صدا نالش نشنوه کسی
پاهام سست شده بود ترسیده بودم همون حسی که قبلا تو حموم تجریش کرده بودم برگشته بود سراغم نفسام یه طوری شده بود نمیدونسم برگردم یا برم جلو سکه فقط نیگا کردم
خیلی راحت داشت میکرد فاطمه رو انگار بار اولشون نیس
تند تند هم میکرد صدا برخورد بدن سعید به کون فاطمه میومد
بعد از چند دقیقه از رو خواهرم بلند شد و کیرشو کشید بیرون وقتی داشت میکشید بیرون متوجه شدم داشت از کون میکردش😐😑
بعد خواهرمو برگردوند و فاطمه هم بدون حرفی انگار چندین بار این کارو انجام داده باشن کیرشو کرد دهنش و شروع کرد ساک زدن
بعد از چند دقیقه ساک زدن و متوقف کرد ولی کیر سعید هنوز تو دهنش بود بعد یکم از دهنش در آورد که فهمیدم آب سعید خالی شده تو دهن فاطمه سریع فاطمه بلند شد شلوار و شورتشو کشید بالا و رفت سمت رودخونه تا آب بزنه به صورتش سعید هم نشست رو همون سنگ که چند دقیقه پیش داشت روش خواهرمو از کون میگایید
من به خودم اومدم دیدم کیرم شقه گیج بودم بدون سر و صدا برگشتم سمت بچه ها دیگه و زیر یه درخت ساکت نشستم و فقط داشتم فکر میکردم فاطمه هم بعد چند دقیقه اومد پیشمون
ما هم بعد یکم مسیرو عوض کردیم رفتیم سمت همون مکان و کنار رودخونه سعید رو دیدیم و هم مسیر شدیم باهاش و بعد یکم گشتن برگشتیم خونه مادربزرگ
تا فرداش کلا کم حرف زدم همش تو فکر بودم
ادامه داستان رو اگر خوشتون اومد میگم اگرم نه که هیچ،اولین بار بود مجارا رو نوشتم تا الان نگفته بودم امیدوارم خوشتون اومده باشه
(داستان همش واقعیه جز اسامی)

ادامه…

نوشته: کامران

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها