داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کونی کردن رفیقم (۱)

من اسمم میثاقه و مدتی قبل داستانی رو تحت عنوان ( تحقیق یا گی ) نوشتم. این داستان، داستان کونی کردن رفیقمه که درواقع به همین نیت هم باهاش رفیق شده بودم.
از کلاس سوم راهنمایی تا دوم دبیرستان من و رضا تقریبا هر هفته شایان رو میکردیم. توی خونه ما یا خونه رضا و شایان. وحتی چند بار با هم رفتیم استخر و اونجا ترتیبشو دادیم. اما بعد از یه مدت دلمون یه چیز جدید میخواست. یه کون جدید. توی راهنمایی و دبیرستان همیشه مدرسه من و رضا جدا بود. رضا باهوش تر بود و نمونه دولتی قبول میشد اما من و شایان مدرسه معمولی درس میخوندیم. دوم دبیرستان یه دانش اموزش جدید به کلاسمون اضافه شد. اسمش پارسا بود. از همون اول شلوارای تنگ میپوشید که کونش رو نمایان میکرد. نیمسال اول کسی باهاش کاری نداشت اما از نیم سال دوم انگشت کردن پارسا شروع شد. همه دنبال کونش بودن. یه کون تپل که احتمالا پارسا موهاشو شیو میکرد چون موقع ورزش وقتی شلوارک میپوشید روی پاهاش یدونه مو هم نمیشد پیدا کرد. موقع والیبال وقتی مپرید کونش مثل ژله میلرزید. واقعا دلم میخواست کونشو بگیرم دستمو توی سوراخش تلمبه بزنم اما اون به کسی نخ نمیداد و وانمود میکرد که علاقه ای به کون دادن نداره. مسیرامون تا یه جاهایی یکی بود واسه همین بعد از مدرسه یه مسیری رو باهم پیاده میرفتیم. تا حالا انگشتش نکرده بودم چون مثلا رفیقش بودم. میگم مثلا چون از اول هم به قصد گاییدنش باهاش رفیق شدم. یروز که داشتیم از مدرسه برمیگشتیم خونه، پارسا ازم پرسید : میثاق بنظرت کونم بزرگه؟… من یه لحظه جا خوردم. بعدش با خنده گفتم: نمیدونم والا. ولی از کون شایان بعید میدونم بهتر باشه… پارسا میدونست من شایانو میکنم واسه همین بهش گفتم : پاسا میخوای توهم شایانو بکنی؟ اگه اونو بکنی بعید میدونم بچه ها کاریت داشته باشن. چون اونا فکر میکنن تو کونی هستی واسه همین اذیتت میکنن. امروز قراره من و رضا ترتیب شایانو بدیم. تو هم بیا. یه فیلم کوتاهیم میگیریم و نشون بچه ها میدیم. … بالاخره بعد از کلی صحبت کردن پارسا رو راضی کردم که غروب بیاد خونمون تا شایانو بکنیم. منم به رضا پیام دادم که امروز پارسا میاد. یه نقشه خوب بکش… بالاخره بچه ها اومدن خونمون و باهم رفتیم توی اتاق من. پدر و مادرم هردو پرستارن و وقتی شیفت بعد از ظهر هستن، خونمون خالیه. توی این دو سه سال من و رضا شایانو راضی کرده بودیم که وقتی میخوایم بکنیمش لباسای زنونه بپوشه. اونروز یه دامن کلوش پوشیده بود و زیرش یه شرت زنونه داشت با یه جوراب بلند که اسمشو نمیدونم چیه. چون رضا این وسایلو واسش میخرید. بگذریم. به پارسا گفتم شلوارشو در بیاره و شایانو بکنه اما اون مخالفت میکرد. دلیلشو نمیدونستم چیه تا اینکه به زور شلوارشو کشیدم پایین. من و رضا به هم نگاه کردیم و شایانم به کیر پارسا که راست نشده بود. هرکس شایان رو توی اون وضعیت میدید کیرش راست میشد اما پارسا انگار نه انگار. هممون یه چیزی رو فهمیده بودیم. اینکه پارسا نسبت به کردن هیچ حسی نداره. میدونستیم دلش میخواد مفعول باشه. اما چرا خودش تا حالا اینو بروز نداده بود؟

ادامه…

نوشته: میثاق

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها