داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

من بیغیرت و یه خونواده جنده (۱)

روی تخت دراز کشیده بودم و منتظر بودم علی اب خوردنشو تموم کنه.فقط یه جوراب زنونه ساق بلند مشکی پام بود که مال مامانم بود و یواشکی ورش داشته و حالا تنم بود با یه نوار بهداشتی. همیشه علی مجبورم میکرد نوار بهداشتی بزارم. منتظر بودم بیاد سراغم. چند ماهی میشد به پسر همسایه مون علی کون میدادم و مدت کوتاهی بود که زنپوشی رو شروع کرده بودم البته فقط جوراب و شرت زنونه.علی اومد کنارم کیرشو مالوند به گونه ام منم فهمیدم و شروع کردم خوردن کیرشو یکم خیس شد و اومد رو تخت یه ذره وازلین با تفشو مالید دم سوراخ کونم و کیرشو اروم کرد داخل یه اه اروم کشیدم .جووننن بلندی گفت .کامل کیرشو فرو کرد و شروع کرد ملایم عقب جلو کردن کیرش.من از کلفتی کیر علی حسابی حشری شده بودم چشمو انداختم پایین و کیرمو دیدم وسط نوار بهداشتی شق شق بود از دیدن کیر نسبتا بزرگم بیشتر داغ کردم تصور اینکه من یه پسر 27 ساله. کامل بدنشو شیو کرده با لباس زنونه زیر یه پسر تقریبا همسن دراز کشیدم و اونم داره از بدنم لذت میبره تازه اونم تو لباسای ناموسم و علی هم میدونه و مدام اینو میزد رو سرم میگفت
-جوون لباس فرشته جون پوشیدی چه کصیه مامانت جوون کون خوشگلی داره و پر پاچه های سفیدی داره مثه کون پسرش سفیده
منم بیشتر راست میکردم گاهی با خودم فکر میکردم من همجنسگرا نیستم حتی دوس دختر داشتم یا دارم تقریبا و گاهی هم سکس با اونا ولی این حس زنپوشی و کون دادن با لباسای ناموسم .این کیر من بجای اینکه بره توی کص یه دختر دیگه حالا داره از شدن تلمبه های یه پسر دیگه تو کونم تکون تکون میخوره دیگه این کیر چه فایده ای داره واسم. عجب حسی داشت با این فکرا داشتم ارضا میشدم که رومو از کیرم برگردوندم و ذهنمو درگیر چیز دیگه کردم یهو علی گفت
-ماهان جون راستی یه چیزی میخواستم بگم خواهرت مهشیدو میشناسی که
با تمسخر حرف میزد.از وقتی بهش میدادم باهام با تمسخر حرف میزد
-کص میگیا میگی خواهرمه ها. چرا یاد اون افتادی
هیچ ذهنیتی نداشتم چی قراره بگه. علی همیشه فقط ازمامانم و کص کونش موقع گاییدنم حرف میزد ولی فقط همون موقع ها بود
-خوب دیگه فقط خواهر تو نیست زیرخواب منم هست.دیروز رو همین تخت کردمش
من یهو هنگ کردم یه لحظه گفتم با خودم کص میگه ولی بلافاصله فهمیدم نه راست میگه علی ادمی نبود الکی بگه اینو گاییدم اونو فلان کردم.زیاد از کص و کونه اینو و اون میگفت ولی خوب حالا نمیدونستم چه حسی دارم توی ذهن خودم همیشه بیغیرت بودم ولی الان یکم گیج میزدم
پرسیدم
-یعنی چی
-یعنی چی چیه هیچی گاییدمش .بدم کردمش کونی مشکلی داری
-من نهه یعنی منظورم اینه
-گوه میخوری منظوری داشته باشی
و یدونه زد تو سرم از پشت
-برای من غیرتی میشه کونی خودتم الان زیر کیرمی تا دست تو کونته حالا خواهرت میخوای کص نده .تو مردی باید بکنی خودتو نیگاه کن لباس مامانتو پوشیدی داری کون میدی اونم معلومه جنده میشه دیگه داداش کونی وخواهر جنده
من حسابی تحقیر شده بودم همزمان هم کیرمو قلقلک میداد ولی خوب بالاخره درد داشت و تحقیر کننده بود و هر ادمی بدش میاد منم همین طور اما نمیشه وقتی زیر یکی دیگه خوابیدی و داره میکنتت شاخ بازی در بیاری و صداتو کلفت کنی سرمو انداختم پایین و گفتم
-راستش چی بگم علی اون سی سالشه و خودش میدونه چیکار بکنه
علی که کیرش از کونم در اومد دوباره کرد تو کونم و و درحالی که کل وزنشو انداخته بود رو من و سر و گردنمو با دستاش فشار میداد رو بالش و کیرشو شدید تر میکرد تو سوراخم گفت
-خوبه .حالا هردوتاتون یه بکن دارین دهنتو ببند و کونتو بده و گوه خوری نکن
شدید داشت کونمو میکرد اینقدر فشار میداد بدنمو رو تخت که کیرم مالیده میشد رو تخت و ابم خالی شد داخل نوار بهداشتی.دیگه حسی نداشتم شهوتم کامل خوابیده بود از تحقیرای علی و اینکه ابجیمو کرده حس بدی داشتم یعنی این کیر الان تو کونمه. دیروز تو کص ابجیم بوده
ولی علی بی تفاوت با لذت داشت کونمو میکرد و بالاخره ابشو ریخت تو کونم
همیشه از اینکه میریخت بدم می اومد ولی اونقدر ریخت که بالاخره اعتراض کردنو کنار گذاشتم خودمو از زیرش کنار کشید و راه افتادم برم دسشویی خودمو تمییز کنم بدم می اومد ابش تو کونم باشه ولی چاره ای نبود اون بکن بود و من یه کون و سوراخ فوری برای اون و ناچار اطاعت میکردم علی داد زد سرم
-هوی کونی دستتو بگیر رو کونت خونه رو به گند نکشی ابم بریزه رو فرشا
-چی داد میزنی الدنگ انگار قالی سلیمانه داد زدن نداره که
-میگم کونی خان نریزه ها .پا میشم سرتو میکنم تو کص خواهرتااا.بلبل شده واسم .زیرم بودی فقط هوم هوم میکردی میگفتم خواهرتو گاییدم.اونم همیجوری بود تا نیومده بود زیرم زبون میریخت ولی زیر کیرم فقط ناله میکرد
هیچی دیگه نگفتم یعنی چی میتوستم بگم دستمو گذاشن رو سوراخم تا ابکیرا که مال خود اقا بود نریزه یه وقت. کلا باهام خیلی مهربون نبود ولی بعد ارضا شدن بدتر میشد ولی تا حالا اینجوری داد نزده بود و فحش نداده بود احساس بدی داشتم با خودم گفتم هرکی یه پسر بیست و هفت ساله رو بکنه و خواهر بزرگشو هم دیروز جر داده باشه بهتر از این برخورد نمیکنه واقعیته و منم راهی ندارم این ما به ازای لذتی که از کون دادن میبرم ولی بیغیرتی چی من که قرار نبود بی باشم توی ذهنم چراا. ولی حالا چی .پسر همسایه شده بکن خودمو و خواهرم
سریع زدم بیرون و رفتم خونه.خواهرم دیدم انصافا خیلی مهشید خوشگل بود پوست سفید و شاسی بلند یه داف حسابی با یه کون و سینه حسابی ارزوی هر پسری بود.میشه گفت شبیه مامانم بود با یه تفاوت سفیدتر بود و قدش یکم بلندتر. خیلی عادی بهم سلام کرد رفتم تو اتاقم
بابام مثه همیشه سرکارش بود دوشیفت کار میکرد به عنوان حسابدار
مامان فرشته ام هم توی اشپزخونه بود
مدام صحنه گاییده شدن ابجیم جلوی چشام رژه میرفت . خوابم برد.
فرداش شبش موقع خواب باز با یاد گاییده شدن ابجی مهشیدم کیرم راست شد.دیگه میدونستم یه بیغیرت حقیر شدم هم خودش تو لباس ناموسش کون میده هم خواهرشو کردن و اون بجاش راست میکنه منظورم این نبود مثه انسانای نخستین برم دعوا راه بندازم با طرف مثه وحشیا ولی اینکه با دادنش شق کنم یه چیز دیگه بود.
دیگه طاقت نداشتم گوشی رو برداشتم به علی پیام دادم
-میشه دفعه بعد که با خواهرم قرار داری بهم بگی منم بتونم ببینم
علی خیلی وقتا تنها زندگی میکرد مادرو پدرش بیشتر شهرستان بودند و خونه دربست دراختیار علی بود
علی پیام داد
-چیه خیلی دوس داری کص دادن خواهرتو ببینی؟لباسای مامانتو موقع کون دادن میپوشی بس نیست
-جان من علی ضد حال نزن من همیشه بهت حال دادم بزار بیام
-به یه شرط میای لباسای خواهرتو بپوشی
-باشه
دوروز بعد علی بهم زنگ زد
-ماهان فردا خواهرت قراره بیاد خونمون ساعت 6 غروب فقط سر و صدا نکنیا .نمیخوام همچین کص نازی رو بپرونی
-چشم
-لباس یادت نره
-اونم چشم
-خودتم سر پنج اینجا باش
بالاخره فردا شد و نیم ساعت زودتر اونجا بودم
رفتم داخل دیدم علی داره تریاک میکشه تعجب کردم گفتم داستان چیه
-کمرو سفت میکنه حسابی قراره خواهرتو جر بدم
علی معمولا موقع کردن من قبلش یه ترامادول صد میخورد ولی تریاک نه
-قبلا ترامادول میخوردی
-اونم خوردم اینم روش برو لباساتو عوض کن بیا ببینم چیکار کردی
با خودم ساپورت خواهرمو اورده بودم یه ساپورت مشکی نازک
یه تاپ قدیمیش هم تنم بود
رفتم پیش علی منو دید صدای جوون جونش بلند شد
کنارش نشستم اونم یه ساعت دیگه کشید بعدش بلند شد رفت دسشویی کامل سر و صورتشو شست و یکم عطر زد و میوه خورد تا بوی تریاک بپره بعدش رفت تو اتاق منو هم برد این یکی اتاق از اون پرده های اویزچوبی داشت مثه پرده ولی چوب های لوله ای که به جای در اتاق رو از هال جدا میکرد. یکم منو دستمالی کرد معلوم بود لباسای خواهرم حسابی حشریش کرده گفت
-خوب میخوام با دهنت کیرمو واسه خواهرت حسابی راست کنی فهمیدی
منم بی هیچ حرفی نشستم بین پاهاش اونم رو تخت پاهاشو باز کرد کیرشو در اوردم و مشغول ساک زدن شدم
مشغول خوردن شدم که تذکر داد
-اروم بساک. نمیخوام خیلی حشریم کنی امروز روز مهشیده
ده دقیقه به شیش .صدای در بلند شد من سریع با استرس بلند شدم علی لباسشو داد بالا و گفت همینجا اروم بشین تکون هم نخور هال رو راحت میبینی دو سه ردیف از این حصیرها شکسته
خودشم رفت بیرون از اتاق .صدای خواهرمو شنیدم داشت احوال پرسی میکرد یهو صدای اسپنک شنیدم خواهرم بلند خندید گفت چه خبرته بزار بشینم علی گفت
-جون تو وقت نیست سریع باید برم کار دارم.
کص میگفت فقط میخواست زود خواهرمو بکنه و ردش کنه بره.مهشید هم واسه اون مثه من یه سوراخ فوری بود.راستش اصلا حس خوبی نبود برام یه خواهر برادر تبدیل شدن به سوراخ فوری یه پسر نسبتا عوضی بی ادب که از هر لحاظ از ما پایینتر بود چه وضع مالی و چه سطح فرهنگ چه چیزای دیگه
نشستن رو مبل که من از پهلو میدیدمشون.خوواهرم یه شلوار لی ساق کوتاه پاش بود پاهای سفیدش حسابی میدرخشید با یه مانتو کوتاه مشکی تا روی کونش تاپش هم کوتاه بود بهی رنگ و طرح روش بود. نافش قشنگ دیده میشد با کلی هم ارایش حسابی به خودش رسیده بود. حسابی سکسی و کردنی شده بود
سریع علی دست انداخت گردن و لبای ابجیمو خوردن همزمان پستونا و کصشمو میمالید خواهرم اول یکم ناز میکرد هی میگفت
-نکن علی اههه هه نکن دیگه واسه این کارا نیومدم.بسه دیگه .اومدم یکم حرف بزنیم ببینمت برم
علی بی توجه همه ی بدنشو دشت میکشید میبرد لای پاش پشت کون و کمرشو میمالوند گاهی هم از زیر تاپ پستونشو از روی سوتینش دست میکشید حرف ها و نک و ناله های اروم خواهرم کمتر ادامه داشت ولی فهمید بالاخره اومده کص بده. پس ساکت شد تا علی اروم لختش کنه اول تاپشو در اورد سوتین مشکیش روی تن سفیدش تضاد بینظیری ایجاد کرده بود اونم از تنش در اورد . سرشو برد لای پستوناش سینه هاشو میخورد و گاز میزد انگشتاش همزمان توی شلوارش بود دکمشو باز کرد و کامل دستشو کرد تو شرت خواهرم مهشید یواش یواش داغ میشد و اروم اه میکشید و چشاش بیشتر سقفو نیگاه میکرد تا جلوشو. بالاخره کیرشو در اورد و سر خواهرمو فشار داد پایین .مهشید هم فهمید منظورشو کامل خم شد رو زانوی علی و کیرشو با دست چپ گرفت و اروم زبون میزد علی همش میگفت بخور بخور با فشار دست علی کیرش رفت دهنش .خواهرم شروع کرد ساک زدن خیلی خوب و حرفه ای میخورد تا ته میکرد دهنش ودر میاورد علی حسابی کیفور شده بود همزمان شلوار مهشید رو داده بود پایین یکم و کص کونشو چنگ میزد .ابجیم کیرشو تا جایی که حالش بهم نمیخورد و اوق زدن مانعش نمیشد میکرد دهنش کیرعلی خیس از اب دهن خواهرم بود کیرش از بزاق دهن ابجیم برق میزد.علی بالاخره بلند شد و شلوار خودشو و مهشید رو دراورد شرت ابجیممم کشید پایین یه پتو انداخت با چنتا بالش رو زمین گفت قمبل کن
خواهرمم سریع حالت سگی گرفت و کونشو داد بالا. علی هم رفت پشتشش و پاهای خواهرمو از هم باز کرد واز پشت کرد کرد توی کصش. خواهرم یه اخ خ اخخخ ناب و بلند و لرزه اور گفت .منی که هنگ و هیپنوتیزم دادن خواهرم شده بودم یهو ابم ریخت توی نوار بهداشتیم
ولی بازم راست بودم.علی شروع کرد با یه ریتم یک نواخت کص خواهرمو کردن دستاشو دو طرف کونش گذاشته بود و داشت کص ابجیمو جلوی چشام جر میداد شروع کرد ریتمشو تندتر کرد. دیگه داشت قشنگ خواهرمو جر میداد صدای اخ و اوخ مهشید بلند شده بود همش میگفت
-اخخخ اخخخ ارومتر توروخدا درد میکنه دردد داررره اییی ایی
ولی علی فقط ناله ها و خواهشهای خواهرم حشریترش میکرد و محکمتر میکوبید تو کصش نزدیک پنج دقیقه ای همینجوری میکرد که کشید بیرون و خواهرم یه اخ و آه از سر اسودگی کشید که خیلی امونش نداد.به پشت دراز کردش و جفت پاهاشو داد بالا و و کیرشو دوباره کرد تو کصش شروع کرد تپوندن تو کص نرم و سفید خواهرم دوباره جیغای ریز خواهرم بلند شد همش ناله میکرد .منم دوباره از حشر اروم ناله میکردم و گاهی کیرمو از رو ساپورت خواهرم گاهی هم کونمو میمالیدم.علی دیگه کل وزنشو انداخته بود رو تن خواهرم و زانوهای مهشیدو خم کرده بود سمت شیکمش و با شدت داشت کصشو میترکوند انصافا بد داشت خواهرمو میکرد فکر نکنم حتی منو اینجوری جر داده بود تا الان.من داشتم از بدن سفید نرم و نازک خواهرم زیر بدن و کیر زمخت و سیاه علی داشتم دیوونه میشدم مخصوصا با ناله های اب اور ابجیم چه برسه به علی که حق داشت کاملا یه داف خوشگل زیرش داشت گاییده میشد. ده دقیقه ای مهشید رو تو همین حال کرد یهو کیرشو کشید بیرون و خالی کرد رو شیکمش .بعد خودشو انداخت کنار مهشید
خواهرم در حالی که نفس نفس میزد گفت
-حواستتت بود نریزی تو خوبهه ه .ولی عجب کیری داریا
-بالاخره میریزم تو کصت خوشم نمیاد بیرون بریزم. قرص بخور حامله نشی
-نه لازم نکرده همین مونده علی جوون
-زود پاشو جمع جور کن کار دارم باید برم
الدنگ حالا که خواهرمو گاییده و ابش اومده داشت مینداختش بیرون درحالی که اگه ابش تا فردا صبح هم نمی اومد هم ولش نمیکرد
منم که ابم دوباره اومده بود بی صدا عقب رفتم ودراز کشیدم تا مهشید بره.حس عجیبی بود سرم گیج میزد خواهرم چند متر اونطرف تر لخت درحالی که به شدت گاییده شده بود و و اب کیر بکن من که حالا بکن مشترکمون شده بود هنوز رو بدنش بود و من اینطرف از دیدن گاییده شدنش خیس خیس بودم اونم درحالی که لباسای اون تنم بود
دیدم خودشو با دستمال کاغذی تمیز کرد و درحالی که قیافش ناراحتی تابلو بود که داره میندازش بیرون لباسشو پوشید که علی داد زد شرتتو بزار یادگاری بمونه اونم ناچار دوباره شرتشو در اورد و پرت کرد کنار و شلوارو بدون شورت پوشید و رفت
منم رفتم تو هال دیدم علی تازه از دسشویی اومده بیرون پرسیدم
-ناراحت شد ردش کردیا؟؟
-خیالت راحت همین فردا بزنگم دوباره میاد زیر کیرم مثه خودت جنده کیره.حالا هم اینجا رو جمع کن زودباش.بدم میاد دستمال کاغذیای کص خواهرتو تمییز کرده جمع کنم.
اون رفت بخوابه منم بی هیچ حرفی پتو و وسایلا رو جمع کردم.شرت خواهرم افتاده بود کنار مبل اروم برش داشتم خیس بود یکم از ترشح کصش بو کردم و کردم توی دهنم شرتو. دوباره کیرم راست شد حسابی بو میکردم همش تصور میکردم بوی کص خواهرمه که انگشتای علی ابشو کشیده بیرون از تو واژنش.گذاشتمش کنار . دستمال های خیس ابکیر رو برداشتم اروم بو کردم بارها اب علی تو دهنم ریخته بود همیشه اصرار میکرد بخورم ولی تف میکردم بیرون ولی اینبار فرق داشت این ابکیر بخاطر کص خواهرم اومده بود یعنی نیم ساعت تموم یه کیر کص خواهرمو حفاری کرده بود و حالا ابش رفته بود لای دستمالا .بی معطلی کردم دهنم حسابی میخوردم دستمال کاغذیا رو و خوب که کچاله میشد و ابشو تا جایی که میشد میخوردم دستمالو تف میکردم بیرون و میرفتم سراغ بعدی .بالاخره روحی احساس ارضا شدن کردم و خودمو تمییز کردم اومدم بیرون
قسمت 2
چند روزی گذشته بود و علی زنگ نزده بود بهم اصلا. خودم زنگ زدم و ازش خواستم ببینمش حسابی کف کون دادن بودم
خندید و گفت
-شما دوتا خواهر برادر کمر برای من نزاشتید باید کمکی بگیرم ماهان جونن
-مسخره نشو جدی میگم یه هفته هست تقریبا. نمیخوای قرار بزاریم با هم؟؟
-باشه خبرت میکنم
شبش زنگ زد گفت
-فردا حدود همون ساعتای پنج بیا فقط یه شرط
-چی
-یه ست کامل لباسای مامانتو میپوشی یعنی شرت و مانتو و تاپ آرایش هم میکنی فهمیدی
-من اخه هه؟ چجوری کدوم لباس مامانمو بپوشم مانتو کدوم مگه میشه بیخیال
-کص نگو مامانت اون همه لباس و مانتوی سکسی داره یکی رو ورش دار فقط آرایش یادت نره ها
راست میگفتن مامان فرشته ام . توی در همسایه و فامیلا مشهور بود به خوشگلی وخوش اندامی کلی لباس خوشگل و سکسی داشت چه مجلسی چه مانتو و خیابون چه لباس خواب سکسی .تازه سن و سالی نداشت فقط 45 سالش بود.خواهرم توی 15 16 سالگی به دنیا اورده بود
ناچار قبول کردم.یه مانتو سفید بلند جلو باز و یه ساپورت مشکی و شرت نازک و فانتزی با یه تاپ قرمز برداشتم لوازم ارایشی که سریع پاک میشن رو هم برداشتم البته فقط ماتیک بود و پودر و کرم صورت ولاک
رفتم سمت خونه علی که زنگ زد گفت
-من نیومدم هنوز تو برو. کلید زیر گلدوونه خودتو اماده کن من میام.
رسیدم خونه اول ارایش کردم و بعد لباسا رو پوشیدم راستش از خودم خجالت میکشیدم یه پسر جوون باید اینجوری لباس بپوشه و منتظر بکنش بشینه.هرچند کیرمم شق شق بود پیشاب هم میمومد از دیدن خودم تو لباسای مامانم و ارایش کرده
یهو دیدم صدای در اومد رفتم تو اتاق خجالت میکشیدم منو اینجوری ببینه علی. یعنی ترجیح میدادم دیرتر رو در رو بشیم یهو یخ کردم صدای یکی دیگه هم با علی بود صدا اشنا بود ولی نفهمیدم کیه
یهو علی داد زد
-خوشگله کجایی بیا دیگه
من ترسیده بودم و علی رو صدا کردم تا منو دید گفت
-جوون چه جیگری شدی بیا دیگه خوشگله از چی خجالت میکشی اقا بهنام دهنش قرصه رفیق هم هستیم باهم
وای خدای من بهنام دکه داشت سر چهار راه خونمون میشناختمش یه ادم خیلی عوضی و الدنگ و بی ادب خیلی با هم مشکل داشتیم چندباری هم بحثمون شده بود ولی با علی دوست بودن خبر داشتم
من هاج و واج علی رو نیگاه میکردم و گفتم
-علی بیخیال ابروم میره من نمیزارم میرم
-بیخیال شو دیگه ماهان جوون. بهنام خیلی تو کفته میدونه زیرخوابمی
دهنم باز موند
-خیلی بیشعوری علی عمرا دیگه بیام پیشت من از این منتفرم دشمن منه ابرومو میبره حالا میخوای من بفرستی زیر کیرش.میخوای بهش کون بدم
بعدش مانتو و تاپ رو دراوردم و مشغول پاک کردن ارایشم شدم خیلی ناراحت بودم یهو علی خیلی جدی و عصبی اومد کنارم دستمو کشید و گفت
-ببین کونی.فکر نکن امروز کون نداده میتونی بری بیرون منو و بهنام تا نکنیمت نمیزاریم بری خرفهم شدی الانم دوباره ارایشتو کامل کن مانتو رو تنت کن بیا بیرون منتظریم
من با یه نگاه فهمیدم چاره ای ندارم بهنام یه مرد 37 38 ساله بود و هیکلی علی هم هیکلش اندازه من بود زورم به دونفرشون نمی رسید
ناچار با بغض نشستم و گفتم
-علی تو روخدا
-خفه همینه که گفتم یا کونتو میدی میری یا میمونی همینجا
من با کلی ناراحتی ارایشمو دوباره تجدید کردم و تاپ و مانتو رو پوشیدم
علی هم دست منو بزور کشید برد توی هال بهنام هم همینجوری با پوزخند منو نیگاه میکرد گفت
-به به ماهان خانوم
-سلام اقا بهنام
-حالا اقا شدم اونموقع که عوضی دوزاری بودم امروز بهت میفهمونم کی دوزاریه و عوضیه
علی منو برد بین خودش و بهنام نشوند و تا نشستیم بهنام با یه دست کونمو گرفت و با دست دیگش سرمو کشوند سمت خودش من نزاشتم لب بگیره ازم و رومو برگردوندم با دستام دستاشو هم پس زدم بهنام شاکی شد
-اهه این که نمیزاره علی
-ماهان امروز اذیت نکن خودتو یعنی نزار کار به جای باریک بکشه شل کن بزار اقا بهنام کامشو ازت بگیره فرض کن منم شل کن و الا یه جور دیگه ازت کار میکشیما گفته باشم
فهمیدم اگه پاش بیفته کتکم میخورم دیگه وادادم تا هرکاری میخوان بکنن
بهنام فهمید که من دیگه مقاومت نمیکنم خم شد رو من و شروع کرد ازم لب گرفتن لبامو میخورد همش میگفت
-جونن فرشته جوون پسرتو دارم میکنم خودتم میکنم چه کصیه مامانت کونی خان.مامانتم جندس قطعا. پسر کونی خواهرش جنده مگه میشه مامانشون جنده نباشه
دهنش خیلی بوی بدی میداد امیخته با بوی سیگار. حالم بد بود خیلی.ولی اون شهوتی شهوتی بود مدام لبامو و گردنمو میخورد و دستاشو از زیر ساپورتم رد کرده بود و کونم محکم میمالید و چنگ میزد.علی هم مدام سینه ها مو میمالید یا کونمو و پاهامو دست میکشید همش میگفت بهنام جوون بوی مامانتو میده
بهنام ازم پرسید
-لباسای مامانته
جواب ندادم
-هوی با توام لباسای مامانته کونی
-اره
-خوبه دمت گرم اقا علی سفارشمو خوب انجام دادی
-این حرفا چیه داش بهنام راحت جنده خودته
کل وزنشو انداخته بود رو من بالاخره رضایت داد نشست از اون طرف هم علی چسبید بهم دوتایی منو بین خودشون گرفته بودن و یکی اون طرف صورتمو لیس میزد اون یکی هم طرف دیگر رو البته بیشتر بهنام هول بود
علی بیشتر کونمو میمالید. منو بهنام بلند کرد نشوند جلوی پاهاشون و کیراشونو در اوردن.کیر علی بزرگ بود نسبتا ولی مال بهنام واقعا بزرگ بود هم بلند هم کلفت و مثه اون سیاه بود
فهمیدم وقت ساک زدنه اروم سرمو نزدیک کیر علی کردم بهنام کشید سمت خودش گفت
-کونی هنوزم غد بازی در میاره انگار من قرار زیر بخوابم
حرفی نزدم و مشغول خوردن شدم .کیرشو خایه هاشو میخوردم و اونم حال میکرد من با مانتو و ساپورت و تاپ و ارایشی که بخشیش پاک شده بود مشغول ساک زدن بودم و بهنام حسابی کیف میکرد مدام تذکر میداد کیرمو بخور خایه هامو بخور قصدش فقط تحقیر بود و الا من داشتم کیرشو میخوردم حرفه ای تا زودتر ابش بیاد. هرچند از خایه های پر پشمش بدم می اومد علی حداقل میزد پشماشو ولی چاره ای نبود .خایه های پر پشمشو کردم دهنم و لیسش میزدم بعدش بهنام هردوتا خایه هاشو کرد تو دهنم مک میزدم و میلیسیدم . علی سرمو کشوند سمت کیرش با من مثه یه عروسک جنسی رفتار میکردند نامردا.کیر اونو هم حسابی خوردم تا شق بشه بهنام دوباره سرمو کشوند سمت خودش و کیرشو کامل کرد دهنم که علی گفت
-بهنام اینو ببر تو اتاق
بهنام بلند شد و منم دنبالش راه افتادم تا رفتیم داخل منو نشوند رو زانوهام و کیرشو محکم کرد دهنم و شروع کرد تو دهنم تلمبه زدن سرمو با دستاش گرفته بود و تا ته میکرد عمق گلوم و منم مدام اوق میزدم همش میگفت
-جوون دهن مامانت چجوریه مال تو اینقدر حال میده
من بی توجه دهنمو باز کرده بودم تا هرکار میخواد بکنه باهام و زودتر ولم کنه .یهو متوجه شدم علی دم در داره با گوشی از ساک زدنم فیلم میگیره کیر بهنامو کشیدم بیرون و گفتم
-علی . جون هرکی دوس داری نگیر زشته کسی مبینه
-نگران نباش گوشی اقا بهنامه واسه یادگاری میخواد

بهنام که کیرش از دهن من در اومده بود و کفری شد و با عصبانیت گفت
-اههه کونی بکن دهنت دیگه تا منم نگفتم در نیار مادر جنده
منم دوباره دهنمو باز کردم هنوز کیرشو کامل نکرده بود دهنم که زنگ در خورد من یخ کردم با خودم گفتم این کیه دیگه
علی گفت
-همینجا بمونین مشغول باشید ولی زیاد سرو صدا نکنیا کونی فهمیدی.اشناست نمیخوام لو بریم میاد میشینه و میره
من حرفی نزدم ارروم مشغول خوردن کیرش شدم انصافا کیر بزگی داشت کامل توی دهنم جا نمیشد
در هال باز شد و صدای یه دختر اومد .وای چی میشنیدم.ناخوداگاه بلند شدم علی بیشرف خواهرمو اورده بود تا بکنتش اونم وقتی داداشش با لباسای مامانشون توی اون اتاق بقلی داشت ساک میزد و قرار بود کون بده.امیدوار بودم نیارتش توی اتاق و ابرومو نبره
بهنام با اخم و تخم منو نشوند دوباره و ارروم گفت
-هوی کونی چه مرگته گفت نمیزاره بیاد این طرف تو کارتو بکن خواهرتم اون طرف کصشو میده میره
بعدش خندید از تحقیر من لذت میبرد .نمیتونستم جلوی خودمو بگیرمیدونستم بیشتر تحقیرم میکنه ولی باید مهشید و علی رو میدیدم گفتم
-بهنام بیا کنار در یواشکی ببینم چیکار میکنن
-بهنام نه .اقا بهنام از این به بعد اقا بهنام
-باشه
من همینجوری رو زانو کنار در اتاق رفتم و بهنام هم کیر بدست دنبالم
خواهرمو امون نداده بود تا رسیده بود بقلش کرده بود و کصشو میمالید
بعدم مهشیدو نشوند روی زانوهاش و کیرشو در اورد.مهشید هم بی هیچ حرفی کرد دهنش و مشغول خوردن بود.نمیدونست برادرش اتاق کناری مشغول همینکاره با خودم فکر کردم بفهمه چیکار میکنه.مهشید این دفعه حرف و اعتراضی نمیکرد و بدون ناز داشت ساک میزد. تموم لباساش تنش بود فقط شالش افتاده بود روی شونه هاش. انگار قبول کرده بود فقط علی به چشم یه سوراخ بهش نیگاه میکنه نه دوس دختر و بی هیچ حرفی و حدیثی مشغول سرویس دادن با دهنش شد.یه جنده که اومده کصشو بده بره
بهو بهنام سرمو چرخوند گفت
-درسته کیف میکنی با کص دادن ابجیت. کونیی ولی کیر منم هست
یکم دیگه خوردم براش و منو چرخوند داگی کرد ساپورتمو داد پایین با شرت مامانم که تنم بود
-جوون شورتم مال مامانته؟
جوابی ندادم.زد تو سرم از پشت
-وقتی میپرسم جوابو بده
-اره
-جوون خودشم میکنم اول پسرش بعدم خودش
من توی دلم گفتم عمرا گوه زیادی نخور ولی ترسیدم بلند بگم
مانتو تنمو داد بالای کمرم چنتا تف انداخت دم سوراخم وازلین هم مالید.کیرشو اروم کرد توی کونم
همزمان صدای اوق زدن خواهرم هم بلند شده بود داشت توی دهنش تلمبه میزد سخت میدیدمش.سر خوشگل ابجیمو گرفته بود و کل کیرشو میکرد ته حلق داغ خواهرم و در می اورد
کیرشو بیشتر کرد داخل ناگهان دردم اومد یه اخ نسبتا بلند گفتم و خودمو کشوندم جلو گفتم
-درد داره اقا بهنام تو رو خدا نکن
-برگرد گمشو من تا کونتو نکنم مگه ولت میکنم درسته خواهرت همین بقله ولی فعلا تا تورو نکنم و سرتو نیارم پایین تا دیگه شاخ بازی در نیاری ولت نمیکنم. خواهرکصده برگرد زود
صدای کیرخوری خواهرم قطع شد و از علی پرسید
-کسی خونه هست علی جون
-اره راحت باش دوتا مثه من تو اند جا نداشتن اونور مشغولن میشناسین همو ولی کارت نباشه نمیدونه کی اومده
-اخه زشته بیاد بیرون چی
-گفتم نه
بعدم بزور کرد دهن خواهرم
بهنام هم دوباره کیرشو کرد توم.دردم می اومد ولی چاره ای نداشتم.همش لبامو گاز میگرفتم صدام در نیاد تا ابروم پیش خواهرم نره بهنام هم بی توجه کیرشو بیشتر فرو میککرد تا اینکه همشو کرد داخل اروم شروع کرد عقب جلو کردن
دردش هنوز زیاد بود سرمو انداختم پایین گل های قالی رو میشمردم تا دردش بگذره ولی همزمان اخ خ های ریز میگفتم که در عوض جون جون بهنامو میشنیدم
اونطرفم هم دیدم علی خواهرمو به پشت دراز کرده .پایین تنه مهشیدو کامل لخت کرده بود رفت بین پاهای مهشید .پاهای ابجیمو باز کرد و کیرشو محکم کرد تو کصش یه جیغی کشید مهشید و علی بی توجه مشغول تلمبه زدن شد
با دست راستش پای راست خواهرمو کنار گرفته بود و دست دیگشو ستون کرده بود خواهرمم همش ناله میکرد
بهنام هم سرعت تلمبه هاشو تو کونم بیشتر کرد دردم بیشتر لذت شده بود هنوزم میسوخت کیرش واقعا کلفت بود منم سرمو بردم لای یه بالش و ناله هام و اخ گفتن هام شروع شد .دیگه درد و شهوت منو در اختیار گرفته بود بهنام سوار من شده بود و کونمو به شدت میگایید
-جوون صدا بده دردت بیاد خواهرت اونطرف داره ناله میکنه تو اینطرف مامانتم میارم همینجا سه تایی جرتون میدم.ناله کن کونی خواهر کصده
مدام فحش میداد ولی خوب صداشو بالا نمیبرد .اونطرف علی هم خودشو کامل دراز کرده رو ابجیم و مهشید خودش پای راستش نیگه داشته بود و علی با یه دست سینه ای خواهرمو لخت کرد تاپشو و سوتینشو زد بالا و میمالید
بعدش کیرشو کشوند بیرون و ابجیمو برگردوند واز پشت روش دراز کشید و کرد داخل کصش. یهو بهنام هم کل وزنشو انداخت رو من منو خوابوند رو شیکم کف اتاق و سرمو چرخوند و محکم گرفت
دیگه نمیتونستم ببینم خواهرمو.مانتومو دراورد و تاپمو هم کشید بیرون حالا فقط ساپورت تنم بود با شورت هردو هم مال مامانم .بهنام معلوم بود خر کیفه داره منو جر میده.مدام گردنمو سرشونه هامو گاز میگرفت منم مدام التماسش میکردم ارروم دردم میاد
-اررروممممم توروخدا کونم درد گرفت اخخ گاز نزن اقا بهنام
ولی مگه میشه . وقتی یه کونی بیفته زیر کیر طرف هرجور بخواد باهات برخورد میکنه کاری هم نمیتونی بکنی الا تحمل قبل شروع دادن شاید بتونه مقاومت کنه یا ناز ولی حالا که که من با لباسای مامانم زیر یه کیرکلفت دراز کشیده بودم اون هرکار میخواست میکرد.شاید هم حق داشت یه پسر 27 ساله لباسای مامانشو پوشیده بود و داشت کون میداد اون اصلا بزور منو ادم فرض میکرد.یه سوراخ تمییز برای خالی کردن خودش
در گوشم بهنام گفت
-کیرم خوب جا باز کرده کونی من گرون فروشم .من عوضی و بی کلاسم. کونییی .تو و مامان جندت منو پایین تر میدونستید .بیشتر فشار بدم کونتو پاره کنم هاااا؟؟کونی جنده.خواهرتو نیگاه خودتم نیگاه بفهم جای خودت و خواهرت کجاست زیر من و یکی مثه من. دفعه بعد اومدی در دکه ام مودب میشی دیگه.کونی کونده
توجهم همزمان به سر و صدای ابجیم و علی جلب شد سرمو چرخوندم و دیدم علی خواهرمو برگردونده حالت داگی و بعلهه . قصد داره کونشو بکنه.مهشیدم نمیزاشت هی غر میزد و خودش تکون تکون میداد
-علی تورو خدا درد داره کص مگه چه عیبی داره کصمو بکن دیگه
-نوچچچ خوشگله. این کونو تا نکنم راضی نمیشم تو دلم میمونه
-اخه درد داره
-مگه دادی قبلا
-یکی دوباری دیگه نمیزارم به کونم کسی دست بزنه
-کی کرده کونتو
-وقت گیر اوردیا
به هر ضرب و زوری بود با تف و وازلین کیرشو یکم کرد تو کون مهشید. خواهرم ناله هاش تبدیل جیغ شد ولی علی ول کن نبود حق داشت یه داف اسمی زیرته مگه میشه کونشو بیخیال بشی
بهنام در گوشم گفت
-حال میکنی حالا دقیقا همون کاری رو خواهرت میکنه که تو هم داری میکنی.هردو کونتونو دارین میدین هههه هه
خندید.من چیزی نگفتم یهو کل ابشو خالی کرد تو کونم و کامل روم دراز کشید هم من هم اون نفس نفس میزدیم.اون از کیف و شهوت گاییدن کون من منم از درد و فشار کون دادن
-دیگه شاخ نمیشیا هروقت منو دیدی یاد همین لحظه بیفت که ابمو خالی کونت کردم
باز خندید.یهو دیدم خواهرم با گریه چرخید به پشت و با اشک و بغض گفت
-نه دیگه نمیتونم تحمل کن بیا برات بخورم کصمو بکن توروخدا علی.دردم میاد نمیتونم
-اههه برگرد گمشو دیگه جنده . من تا کونتو نکنم ولت نمیکنم فهمیدی حالا برمیگردی یا زنگ بزنم چنتا از بچه ها بیان نگهت دارن ولی اون موقع اونا هم کونتو جر میدنا.
مهشید هم انگار یکم ترسید . سعی کرد خودشو یکم جمع کنه. بعد هم چنتا محکم زد روی کونش و رون ابجیم. خواهرمو به زور دوباره داگی کرد و کیرشو کرد تو کونش اینبار دیگه امون نداد و سریع تا بیخ کرد تو کونش
گریه خواهرمو در اروده بود و دیگه قشنگ داست کونشو گشاد میکرد. خواهرمم همش ناله میکرد و جیغ ویغ میکرد.همش التماس میکرد تموم کنه ولی مگه علی ول کن بود کیر کلفتش بهترین جای ممکن بود . توی کون تنگ و داغ خواهرم
بهنام هم از روی من رفت کنار .منم راحتتر میدیدم. علی کامل روی خواهرم سوار شده بود با یه دست گردنشو گرفته بود و به پایین فشار میداد با یه دست هم کونشو محکم چنگ زده یود و عقب جلو میکرد ابجیمم مدام ناله وجیغ میزد.ولی علی ول کن نبود دیدم بهنام یواشکی داره از کون دادن خواهرم فیلم میگیره منم چیزی نگفتم یعنی چی میتونستم بگم خودمو بزور کرده بود و ازم فیلم گرفته بود. از کون و ابروی خودمم نتونستم دفاع کنم حالا میتونستم چی بگم مثلا غیرتی بازی در بیارم.متوجه شدم ابمم خالی شده تو نوارم اصلا نفهمیده بودم کی یعنی اینقدر فشار می اورد بهم ودرد داشتم توجهی نکردم
بهنام اومد بالای سرم نشست و کیرشو گرفت سمت دهنم
-تمیزش کن بخورش
من واقعا بدم می اومد حتی برای علی هم بعد گاییدنم نمیخوردم ولی میدونستم ول کن نیست چشامو بستم و مشغول تمییز کرد و خوردن شدن
یهو صدای اخخخ اخخ بلند علی و خواهرم بلند شد چشامو باز کردم دیدم بهنام داره از کیرخوردنم فیلم میگیره بی توجه هال رو نیگاه کردم دیدم ابشو ریخته تو کون خواهرم واز روش کنار اومده
مهشید مثه جنده خیابونیا کاملا گاییده شده بود درحالی که هنوز سوتین و تاپش تنش بود ولی بالا زده و پایین تنه لخت . کص و کونش قرمز بود دور سوراخ کونش کامل بیرون زده بود.دراز کشید بود سرشو کرده بود توی بالش و هق هق میکرد همش میگفت
-خیلی نامردی علی دیگه نمیام پیشت
-چرا اخه بالاخره که باید کونو میدادی چه بهتر الان. یواش یواش جا باز میکنی
دستشو مهشید مدام میکشید رو کونش.با خودم گفتم بابا و مامانم ما دوتا رو اینجوری ببینن تو این وضع چه حالی میشن.
ابجیمم بلند شد خودشو با دستمال کاغذی تمییز کرد کل اب کیر علی رو با دستمال از کون و کصش تمییز کرد لباسشو پوشید و رفت
منم مشغول همینکار شدم خودمو تمییز کردم بهنام زودتر رفت و وظیفه تمییزکاری بازم رو دوش من بود.جالب بود دو نفر دیگه من و خواهرمو کرده بودن من باید کثیف کاریا رو جمع میکردم
تا دستم خورد به دستمال کاغذی که خواهرم کون و کصشو تمییز کرده بود دستم لرزید.نتونستم خودمو نیگه دارم دوباره کردم دهنم و تا تونستم ابکیر و خیسی ها رو خوردم تصور اینکه این ابکیر الان از توی کون خواهرم در اومده داشت دیوونم میکرد
قسمت 3
دو روز بعد بهنام بهم زنگ زد گفت ساعتای 2 بیا دکه شورت و جوراب مامانتو هم بپوش.تاکید کرد جوراب ساق بلند
ناچار پوشیدم و رفتم.دکه درش بسته بود زنگیدم باز کرد داخل شدم
تا منو دیدم خندید نشستم کنارش ولی گفت
-نه جات اونجا نیست جات بین پاهام رو زمینه زود باش
منم رفتم بین پاهش رو زمین دو زانو نشستم .کیرشو در اورد زد توی صورتم
-نوش.ببینم میتونی با دهنت بیاری امروز
شروع کردم خوردن یکم گذشت بهم گفت شلوارمو در بیارم.بلند شدم در اوردم با شورت و جوراب مامانم نشستم.تا منو دید با این لباسا کصشر گفتنش شروع شد
-مامانت دوس پسر داره
-نچ
-مگه میشه همچین کصی به کس دیگه ای نده.دو تا کونی و کص به دنیا اورده و بزرگ کرده تو و خواهرت به اون رفتین قطعا
حرفاش آزارم میداد ولی حرفی نزدم. دروغ هم گفتم گمونم مامانم دوس پسر داشت یعنی اونجوری که اون تیپ میزد و به خودش میرسید و صبح تا شب با گوشیش پچ پچ میکرد حدس میزدم داشته باشه دوس پسر. ولی خوب من پی شو نگرفته بودم ولی حدس قوی میزدم بیرون یواشکی زیر ابی بره و کص بده خیلی وقتا غروب ها میرفت بیرون تا دیروقت به بابام الکی میگفت خونه ام یا خرید ولی خبر داشتم میره اینور و اون ور.چنباری دیده بودم با یکی دوستاش و دوتا مرد دیگه توی کافه یا چنبار با چنتا زن و مرد توی قهوه خونه مشغول بگو بخند و قلیون کشیدن ولی شبش دروغ میگفت به بابام با فلان دوستم بودم خونه اش یا خونه خاله بودم .منم البته اصلا حرفی نمیزدم. بلند شد کرد دهنم و شروع کرد توی دهنم تلمبه زدن. مدام اوق میزدم و پشت سرم میخورد به بسته ی سیگارا بعد منو همینجوری نشوند کف اتاقک دکه رو زمین هیچ فرش و موکتی هم نداشت زمین کثیفو لخت
پشتم قرار گرفت و کیرشو با تف و کرم کرد داخلم باز درد اومد سراغم.فعلا باید درد میکشیدم از کلفتیش تا بالاخره عادت کنم. شروع کرد عقب جلو کردن دردم بیشتر شد.باز کص گفتن و تحقیراش شروع شد
-مامانت عجب کصیه خواهرتم ولی مامانت چیزه دیگه ایه.گفتی فرشته است اسمش
-اوهوم
-جوون.میکنمش
–اقا بهنام میشه بیخیال مامانم بشی
-نه.به تو چه میخوام بکنمش مشکلی داری هیچ گوهی میتونی بخوری اصلا بخور ببینم
وااقعا هم نمیتونستم بخورم
-راستی بابات اخر ماه ها نیستش نه
-اره میره پیش یکی از دوستاش واسه کار و حسابرسی
-خوبه پس میشه 5 روز دیگه منو دعوت کن خونتون.
وحشت کردم.چرخیدم کیر بهنام از کونم دراومد بهش رو کردم گفتم
-مگه میشه.چی بگم به مامانم
اخه مامانم میدونست از این بهنام متنفرم و باهاش چندباری دعوا افتادم
-جون هرکی دوس داری ول کن اقا بهنام مگه میشه میخوای چیکار کنی
-میخوام مخ مامانتو بزنم بکنمش
-اخه نمیشه ابروریزی میشه
-خیالت تخت تا تو راه بیای مشکلی نیست
-نمیشه بخدا نمیشه
-نشد دیگه فیلما رو یادت هست نمیخوای رفقات همسایه ها ببینن که؟قصد ندارم اینکارو بکنم ولی مجبورم نکن
من دیگه حرفی نزدم میدونستم چاره ای ندارم برای یکشنبه ی بعدی قرار گذاشتم بیاد خونمون اون شب مهشید هم نبود میرفت خونه خالم
منو دوباره داگی کردو کرد تو کونم اینبار محکمتر تقه میزد منم همش اخخ اوخخ میگفتم
-جوون این صداها رو ازمامانت بشنوم از خواهرت که شنیدم کار اقا علی بود نوبت منم میرسه
راست میگفت نوبت گاییدم مهشید به اونم میرسید شک نداشتم.مگه همچین کص توپی از گیر این لاشخورا در میرفت تا چند دور جر نمیدادن خواهرمو دست از سرش بر نمیداشتن
بالاخره نزدیک شد کشید بیرون گفت
-بچرخ
-چرا بهنام
-باید بخوری ابمو
-نمیشه بدم میاد مال علی رو هم نخوردم
-علی کسخله. نمیشه نمیخوام نداریم زود
دهنمو باز کرد چنتا تلمبه زد و ابشو ریخت تو دهنم منو مجبور کرد همشو بخورم بعدش ولم کرد برم
شب با کلی خجالت مامان بیخبرازهمه جامو گفتم مهمون داریم یکشنبه
اول یکم تعجب کرد ولی چیزی نگفت
یکشنبه رسید بابام طبق برنامه هر ماه نبود و تا غروب فردا هم بر نمیگشت. بهنام اومد و به محض ورود مجبورم کرد.زیر لباسم شرت و جوراب و تاپ مامانمو بپوشم حتی جلوی خودش رفتم یه دونه نوار بهداشتی مامانمو اوردم گذاشتم لای پام. مامانم مثه همیشه یه ارایش ناز کرد یه دامن سفید تا زانو پوشید.پاهاش زیر نور پررنگ لامپها برق میزد و هوش از سر بهنام میبرد. با تاپ سفید تنگ استین کوتاه سوتین بنفشش از زیر تاپش پیدا بود .پستوناش میخواست از لباس بزنه بیرون خیلی خوشفرم بود. یه صندل کرم رنگ پاشنه دار پاش بود که قوس زیبایی به بدنش میداد. ازمون پذیرایی کرد مامانم موقع تعارف خم میشد و پستونای مامانم قشنگ می افتاد جلوی صورت و چشای بهنام با خودم میگفتم الانه بچسبه به مامانم احمق هول .بهنام داشت مامانمو میخورد با نگاهاش. تا الان همچین زن خوشگل و میلف و باکلاسی رو با این لباسا که واسه خیلیا از جمله خونواده ما عادی بود ندیده بود ولی اون با اون وضع وسبک زندگی خودش و خونوادش بعید میدونم معمولی تر هم دیده باشه قبلش .تا میتونست پاهای لخت مامانمو و خط سینه شو دید میزد گاهی هم دور از چشم مامانم میزد روی کونم یا انگشتم میکرد.من لام تا کام حرفی نمیزدم .چی میگفتم اخه قرار بود اخر شب بدتر اتفاقای بیفته و من بازم باید چشمو میبستم. برای خواب رفتیم توی اتاق. درو قفل کرد نشست رو تخت گفت
-برای مامانت خوب کیرمو خیس کن مامانت درد نکشه.در ضمن قبلش پاشو یه دامن مامانتو تنت کن
اطاعت کردم اول شلوارمو در اوردم و دامن سیاه مامانمو پوشیدم و بعدش بی هیچ حرفی مشغول ساک زدن شدم.بعد پنج دقیقه درحالی که فقط شرتش تنش بود بلند شد گفت
-من میرم سراغ مامانت امیدوارم اذیت نکنه راه بیاد و الا کارش سخت میشه تو هم همینجا بشین الکی بهش میگم قرص خواب چنتا دادم خوابش عمیقه خیالت راحت باشه سرو صدا نکن درو هم نیمه باز میزارم خواستی ببین.
منم سرمو تکون دادم دنبالش رفتم توی اتاق .مامانم یه لباس خواب یه سره توری مشکی پوشیده بود تا رونای پاش زیرش هم سوتین وشرت داشت همون ست بنفش رنگ .لباس کامل بدن نما بود و تموم بدنش و پوستشو نمایش میداد
توی تخت خواب هنوز نخوابیده بود و داشت با گوشیش ور میرفت.پاهای سفید و خوشگلش برق میزد توی نور کم اتاق
یهو بهنام رفت داخل مامانم دید بهنامو ترسید
-اقا بهنام اشتباه اومدی اینجا چیکار میکنی .برو بیرون
-نه درست اومدم عشقم
و سریع رفت رو تخت مامان و بابام . مامانمو بقل کرد و با یه دست دهنشو گرفت
مامانم کلی سعی کرد خودشو خلاص کنه ولی زورش نمی رسید یعنی زور من هم تنهایی نمی رسید
من هاج واج کیرم شق شق بود.مسخ شده بودم و داشتم صحنه زورگایی مامان فرشته مو میدیدم.دیگه یه بیغیرت تمام عیار شده بودم هرکاری میخواستن باهام میکردن لباسای مامانمو تنم میکردن موقع گاییدنم. خواهرمو جلوم جر دادن حالا هم مامانم.
مامانم یکم اروم گرفت ناچاری. بهنام یه بند زر میزد یه حال کوچیکه و سریع تموم میشه ازین حرفا
-فرشته خانوم سریع تمومه پسرت با قرص خواب خوابیده ولی بیدار بشه ما رو ببینه چی فکر میکنه میگه مامانم جنده است همین پس ارومم باش یه حال کوچیک و من میرم
همزمان با دست دیگه اش داشت سینه و لاپای مامانمو میمالید
-در ضمن جیغ ویغ نزنی چنان میزنمت یا به بچه ها میگم بیان سراغت ولی الان منو توییم سخت نگیر. دستمو بردارم جیغ نزنیا
دستشو برداشت
مامانم شروع کرد التماسو خواهش.ولی بهنام ول کن نبود.همزمان با یه دست سینه ای مامانمو میمالید با دست دیگه کصشو و گاهی هم گونه و لبای مامانمو میبوسید.ولی دوباره مامانم خودشو جمع کرد.پاهاشو تکون میداد با دستاش به بهنام ضربه میزد شروع کرد بلند جیغ کشیدن
-بیرون بیرون .الان هممه رو میکشونم اینجا
هنوز جمله اشو کامل نکرده بود بهنام تموم وزنشو انداخت روی مامانم .دهنشو با دستش گرفت با اون یکی دست محکم میزد رو رونا و شیکم مامانم.گاهی هم رو صورتش.بدنش از شدنت ضربه ها و فشار بهنام نامرد قرمز شده بود. با کتکای

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها