داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

همسرم ریحانه و…

سلام دوستان من تازه عضو شدم البته دو ساله که کلنجار میرم بیام اتفاقات زندگی متاهلیم رو بصورت داستان بازگو کنم دیگه ببخشید اگه ضعف هایی تو داستانم دیدین
اسم محسن سی دو سالمه و خانومم ریحانه 29 سالشه حدود پنج سال که ازدواج کردم و حاصلش یه دختره. ریحان تا اوایل عروسیمون نسبتا لاغر اندام بود البته بغیر از سینه هاش که ارثی به خالشو مادرش رفته و قدش 168 چهره زیبا و چشم و ابرو مشکی. بریم سراغ ماجرا
فروردین سال 92 ازدواج کردم اتفاقات بهتره بگم خیانت های ریحان از اوایل 94 شروع شد هشت ماه بعد بدنیا اومدن دخترم.شغلم آزاده بالانس خوبی بین کارم و پیش خانواده بودن ایجاد کردم هفته ای سه بار بعضا پنج بار هم سکس داریم با ریحان اما ریحان کمی از من آتیشیتره و به اون باشه هر روز میخواد سکس کنیم اتفاقا تو سکس چیزی کم نداریم و اینم بگم تا حالا نه فکر نفر سوم و ضبدریو خلاصه این چیزا نبودم اصلا به این چیزا فکر نمیکردم البته ریحان رو تقریبا آزاد گزاشته بودم انصافا ریحان هم نوع پوشش خیلی خوب بود شیک پوش بود آرایش ملایمی هم داشت هرجا هم میخواست بره یا با خواهر مادر من میرفت یا با خواهر خودش البته چنتا دوست هم داشت که بعضی وقتا هم با اونا میرفتن خرید و … هر جا که میخواست بره اگه من خونه بودم با من میرفت اگه سرکار بودم زنگ میزد بهم اجازه میگرفت
آخرای 93 بود که دختر خالش پاش به خونمون باز شد اسمش مریم که اصلا ازش خوشم نمیاد با اینکه قد و هیکل و چهره قشنگی داشت و بدم میخارید چند سری مثلا ناخواسته دست به کیر و خایم زده بود جلوم لنگه باز میگشت اون کون و سینه های بزرگشو به نمایش میزاشت با همه اینا اصلا ازش خوشم نمیومد و زیاد باهاش حرف نمیزدم
یه روز از سرکار برمیگشتم ریحان زنگ زد گفت محسن میوه و وسایل شام بگیر مهمون داریم گفتم خیر باشه کیه مهمون؟ گفت مریم و شوهرش و داداش مریم که پسرخاله زنم باشه. هرچقدر از مریم بدم میومد از شوهرش خوشم میومد اسمش صادقه همسن خودمه اما چهرش پیرتر نشون میده و میلاد هم که داداش مریم پسر خوبی بود و بیست هفت سالشه (سن الانیشون رو گفتم).
میوه و مخلفات شام رو گرفتم رسیدم دم خونه خونمون دو طبقس طبقه بالا رو گذاشتیم مهمونی چیزی اومد شب خواستن بمونن راحت برن بالا بخوابن ریحان هم که شبا خلاصه آه آه آه کردنش مزاحم مهمونا نشه. به ریحان گفتم دو دقیقه بیا پایین کارت دارم اومدو کمی بهش تشر زدم گفتم میدونی که من از مریم بدم میاد چرا دعوتش کردی ریحانم که خوب بلده منو آروم کنه خرم کردو رفتیم پیش مهمونا و حال احوال پرسی خوش اومدین فلان بهمان.
مریم برگشت گفت آقا محسن چرا نمیایین خونمون و کلی گلایه کرد و منم گفتم وقت نمیکنم سرم شلوغه و گرفتارم خلاصه از این کسشرا تا بیخیال بشه برگشت گفت خوب چرا نمیزاری ریحانه بیاد صادق هم سریع پشت حرف زنشو گرفت گفت راست میگه خودت که نمیایی لااقل بزار ریحانه خانم بیان و ریحانه هم دید تنور داغه سریع چسبوند گفت محسن میخوام با مریم برم غریق نجات تو استخر فلان… (ریحانه و مریم استاد بودن تو شنا تو شمال ریحانه یه پسر بچه رو از دریا کشید بیرون در صورتی که موج سنگین میزد هیچکی خایه نمیکرد بره تو دریا) منم اون وسز گیر کرده بودم گفتم باشه با اینکه اصلا راضی نبودم با مریم تا سر کوچه بره چه برسه باهم برن غریق نجات استخر بشن. شب قرار شد بمونن خونمون کلید طبقه دوم رو برداشتم تا برم درو باز کنم مهمونا برن بخوابن که مریم گفت همینجا میخوابیم دیگه گفتم بابا جان اینجا اذییت میشین بلاخره زورشون به من چربید این وسط چیزی که واسم عجیب بود نگاه های صادق و میلاد رو ریحانه زیاد بود نگاه های عادی نبود ریحان یه شال ناز انداخته بود رو سرش یه پیرهن سفید و دامن تا زانوهاش بود چیز خاصی نبود البته تا اونروز که من فکر میکردم صادق و میلاد چشم دل پاکی هستن وگرنه به ریحان اجازه نمیدادم کمتر از مانتو بپوشه جلوشون. تو اون حین گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم شریکمه اومده جلو خونه سویچ ماشینمو میخواست بره مسافرت ماشین خودش تعمیرگاه بود البته از قبل همانگ کرده بودم سویچ رو دادم و خداخافطی کردم برگشتم خونه.گرفتیم خوابیدیم البته من که اصلا خوابم نمبرد بخاطر نگاه های سنگین صادق و میلاد اعصابم داغون بود تا ساعت چهار صبح هی اینور انور میشدم رو تخت پاشدم برم توالت که یکی توالت بود در زدم مریم بود اومد بیرون چشام داشت چارتا میشد اون نور خیلی ضعیف هالوژن کمی اون راهرو توالت و حموم رو روشن کرده بود مریم با شرت سوتین زرد جلو وایساد مریم مثلا حالت خجالت زده ها رو بخودش گرفت اما بدون اینکه تکون بخوره وایساده بود جلوم استیل خیلی خوبی داشت کیرم یدفعه بلتد شد اگه نور بیشتر بود مریم راحت میتونست از رو شلوارک باد کرده بفهمه که راست کردم بهش گفتم داره میریزه برو اونور رفت کنار رفتم تو که بهم گفت حیف نیست تو دسشویی خالیش کنی!!! من هنگ کردم اومدنی بیرون دیدم همونجا وایساده بهش گفتم منظورت چی حیف نیست گفت هیچی گفتم یعنی چی! خب عین آدم حرف بزن هیچی نگفت و موقع رفتن با دست زد در کونم منم بی توجه رفتم تو اتاق خواب و اونم رفت اونیکی اتاق خواب پیش شوهرش. اون شب اصلا خوابم نبرد فکر نگاهای صادق و میلاد از اونطرف بدن نیمه لخت مریم صبح هم بزور قهوه و هایپ تا شب بیدار موندم.
گذشت و ریحان و مریم رفتن تو استخر کار کردن البته مشکل مالی نداشتیم فقط بخاطر تفریح و گذران وقت دخترمم که اکثر اوقات پیش مادرم بود. خلاصه اون روز جهنمی رسید ریحانه از کنار استخر با چنتا زن دوست میشه و با هم میرن بدن سازی و پارتی. اون روز کارم تموم شد مغازه رو بستم تو راه خونه تصادف کردم و کتفم در رفت و زنگ زدم خونه به ریحان گفتم دیر میام دیگه نگفتم تصادف کردم ماشین بردم تعمیرگاه رفیقم و خودمم به اجبار همین رفیق تعمیرکارم رفتیم بیمارستان زنگ زدم به ریحان گفتم کارم طول کشیده تا صبح نمیتونم بیام اونم گیر نداد که چی شده فقط گفت مراقب خودت باش عشقم بوس بوس. واسم عجیب بود مگه میشه ریحانی که ساعت هشت شب میشد زرت زرت زنگ میزد و نگران میشد حالا بهش میگم صبح میام اما بیتفاوت از کنارش رد میشه!!! اصلا فکر اینکه ریحان بهم خیانت بکنه تو کوچه پس کوچه های دهنمم اصلا خطور نمیکرد پیش خودم گفتم حتما مریم و دوستاشو اورده شب نشینی. صبح که از بیمارستان ترخیص شدم اومدم دم خونه به ریحان زنگ زدم با صدای خواب آلود جواب داد گفتم نگران نشی میخوام چیزی بهت بگم اونم عین برق زده ها صداش رساتر شد گفت چی شد ترسیده بود گفتم چیز خاصی نیست فقط کتفم در رفته سریع گوشیو قطع کرد نمیدونم چجوری تو چند ثانیه در باز کرد تو همون کوچه بغلم کردو گریه میکرد گفتن عزیزم چیزی نشده بیریم خونه اینجا زشته یوقت میبینن داستان میشه چون با تاپ و شلوارک اومده بود بیرون خندم گرفته بود رفتیم تو زار زار گریه میکرد منم با خودم گفتم لابد مردم و خودم خبر ندارم یجورایی ارومش کردم و بوسیدمش قربون صدقش رفتم گفتم من خستم برم بخوابم رو تخت دراز کشیدم ریحان هم بغلم سرشو گداشت رو سینم خوابم برد ساعت دو ظهر بیدار شدم دیدم کسی خونه نیست گفتم پس حتما ریحان رفته استخر. رفتم طبقه بالا دیدم بهم ریختس شورت و سوتینو تعجب کردم سوتین و شورتارو ورداشتم بخیال اینکه تمیزن یه لحظه لکه های سفید البته یه چیز خشک شده رو رو شورت ریحان دیدم ترسیدم گفتم یعنی چی این حس ترس و عصبانیت بهم دست داده بود من مثل اون عده از شوهرهایی که تو اینجور مواقع کیرشون راست میکنه نیستم. رفتم اتاق خواب یه جفت جوراب مردونه دیدم گفتم لابد برا خودمه اما یادم نمیاد تا حالا جورابمو بالا گذاشته باشم. ریحان یه میز آرایش هم بالا داشت که همیشه قفل بود اما دیدم کلید روشه رو خود میز که عطر و رژ وسایل آرایشیش بود یدونه اسپری تاخیری هم دیدم واااای دنیا رو سرم داشت خراب میشد کشو رو باز کردم دیدم دوربین هندیکم اونجاس ورداشتم زدم رو پخش خدااااااااا چی میدیدم ریحان با شورتک جبن و سوتین داره جلو دوتا مرد غریبه میرقصه صدای مریم میومد که فیلمبردار بود مریم اومد تو کادر لخت لخت یه پسر هیکلی هم اضافه شد بهشون مریم رفتم سمت هیکلیه که اسمش مازیار بود رو مبل نشستن ور میرفتن ریحانه هم جلو اون دو نفر قر میداد یکیشون گفت دربیار دیگه ریحانه هم گفت عجله کار شیطونه با عشوه میرفت طرفشون اونا تا میخواستن دست بزنن به ریحانه. ریحانه میزد میزد بدستشون و عشوه میومد فیلمو زدم جلو که یک کیر تو کونش و یک کیر تو کوسش بود و مازیار هم داده بود دهن ریحان مریم داشت فیلمبرداری مبکرد مریم هی میگفت دیدی بهت گفتم جنده خوبی میشی ریحان کیر مازیار از دهنش میکشید بیرون میگفت جووون ای کاش صادق و میلاد هم بودن … صادق و میلاد!!! مازیار گفت ریحانه شوهرت نیاد چوب تو کونمون بکنه مریم گفت نه بابا زنگ به ریحانه گفت صبح میام. اسم اون دوتا دیگه هم علیرضا مجید بود. مجید به مریم گفت نوبت توئه بیا مریم گفت ریحانه رو سیر کنین ریحانه هی جیغ میزد میگفت محکتر بکنن. من داشتم گریه میکردم همینطور که فیلمو میدیم هم گریه هم عصبانیت حس جنون بهم دست داده بود نمیدونم چجوری فیلمو میدیدم. فیلم زدم جلوتر مازیار دراز کشیده بود کیرش واقعا بزرگ بود البته یه نمه از کیر خودم بزرگتر . ریحانه نشسته بود رو کیرش مجید هم داشت میکرد تو کونش علیرضا هم داشت مریم رو میکرد علیرضا و مجید جاشون رو عوض میکردن کیرشون بزرگ بود نه به اندازه مازیار. آخر سر مازیار مجید آبشون رو تو کوس کون ریحان خالی کردن علیرضا هم ریخت رو سر صورت مریم و مریم شورت ریحانه ورداشت صورتشو پاک کرد خب مادر کونی برو دستمال کاغذی بردار دیگه… آخرای فیلم متوجه شدم مازیار و مجید و علیرضا شوهرای دوستای جدید ریحانه و مریمن مازیار مدیر اون سالن ورزشی بود استخر و بدن سازی و کلا مجموعه کامل ورزشی. سر آخر مشخص شد صادق و مازیار مجید و علیرضا کاملا با زناشون هماهنگ هستن برنامه گروپ سکس داشتن که میلاد رو هم اضافه کردن تنها در صورتی که با دادن خواهرش کنار بیاد.
دوستان این بار اولمه داستان نوشتم داستان که نه حکایت زندگیه تخمیم . خواهشا کیر خایتون رو حواله کسی نکنین.

ادامه…

نوشته: محسن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها