داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

یک شب هیجانی از زندگی من و همسرم فریبا

سلام میرم سر اصل داستان …
اسم من علی 33 سالمه و 6 ساله که با همسرم فریبا که 26 سالشه ازدواج کردم . بعد از دو سه سال که با فربیا سکس داشتم کم کم به جهت تنوع دادن تو سکس شروع کردیم به بعضی کارای فانیزی . اولش با فحش دادن به هم شروع شد. فحش های سکس بعد اروم اروم حرف از کیر های دیگه زده می شد و در مورد اینکه فریبا با یه کیر کلفت دیگه حال کنه حرف می زدیم . اونم از اینکه من با زنای جنده بخوابم صحبت می کرد و خلاصه همینجوری پیشرفت می کردیم . البته این حرفا فقط تو سکس بود . فریبا هم خیلی خوش می اومد از این حرفا . اغلب مواقع حتی خودش سر حرف روباز میکرد و سریع هم خودش رو خیس می کرد . منم می فهمیدم که دلش می خواد . دیگه کار به جایی رسیده بود که تو سکس هامون از دوستهای هم می گفتیم و هرشب موقع سکس حرف یکیشون رو می زدیم . انصافاً هم سکسمون رو از این رو به اون رو کرده بود . خلاصه بگم که دلم میخواست یه بار این مدل سکس های فانتیزیمون تبدیل به واقعیت بشه . اما نمیدونستم که عاقبتش چی میشه . خوندن این داستانهای سکسی که مریوط به این موضوع ها بود هم باعث میشد بیشتر دلم بخواد . دیگه تو خیابون که با فریبا قدم می زدیم از اینکه فریبا رو دید بزنن خوشم می اومد . تو مهمونیها (البته مهمونی های دور ) وقتی فریبا طوری لباس می پوشید که رونای توپرش معلوم میشد و برجستگی سینه هاش از زیر لباس دل هر پسری رو میبرد خوشم می اومد . فریبا هم به من زیاد سخت نمیگرفت .
بگذریم …
امسال اردیبهشت تصمیم گرفتیم یه سفر بریم شیراز . منم از قبل بلیط قطار و هتل رو رزرو کرده بودم . روز مسافرت چمدان ها رو بستیم و رفتیم راه آهن . من 2 تا صندلی درجه یک گرفته بودم توی یه کوپه 4 نفره . اولش میخواستم کوپه دربست بگیرم ولی جا نبود متاسفانه . خلاصه وقتی رفتیم تو کوپه دیدم فقط یه پسره 17-18 ساله هستش و کس دیگه ای مثل اینکه نیست . به فریبا گفتم می خوای برم ببینم جای خالی هست عوض کنیم که راحت تر بایشم . گفت نه بابا اینم که بچه است . مهم نیست ولش کن .
همون اول کار وقتی بار اول بلیط ها کنترل شد و فریبا مطمئن شد که کسی فعلا مزاحممون میشه سریع روسری رو از سرش باز کرد و موهای خرمائی رنگ و پرپشتش رو جلوی پسره بدبخت حسابی پریشون کرد و مدل دم اسبی از پشت بست . مانتوشم درآورد و با یه بلوز آستین کوتاه زرد رنگ و یه ساپورت مشکی نشست رو صندلی . بیچاره پسره کپ کرده بود . همین جوری زیر چشمی داشت فریبا رو دید می زد . فریبا هم سرش تو گوشیش بود . بعد مدتی موقع شام من سر حرفو با پسره باز کردم که فهمیدم 19 سالشه و اسمش پدرام و بچه شیرازه . و داره برمی گرده شیراز . منم شروع کردم از شیراز ازش پرسیدن و اینکه چه جاهای دیدنی داره و این ها . …
به شوخی ازش پرسیدم می گن شیراز دخترهای سبزه خوشگلی هم داره راست می گن ؟ فریبا گفت ببین حالا میتونی پسر مردم رو از راه به در کنی و بعدش 3 تایی خندیدم . حالا دیگه یه کم یخ پسره باز شده بود . همش تو نخ فریبا بود و چشمش لای سینه های گندمی فریبا حرکت میکرد . پسره از نظر قیافه بد نبود . رنگ پوستش سبزه بود . همون رنگ پوستی که فریبا همیشه دلش می خواست و می گفت مرد باید سبزه باشه . خلاصه شام رو خوردیم و بعد یکم گپ زدن دیگه موقع خواب رسیده بود . توی کوپه 4 تا تخت بود از این هایی که وقتی روش میخوابی هم اینکه می ترسی بیفتی هم اینکه اینقدر تنگه فکر می کنی رفتی تو قبر . ولی صندلی ها هم طوری بود که می شد اینقدر جلو بکشی که از 2طرف بهم بچسبن و حالت تخت بشن . من پیشنهاد دادم بیاید صندلی ها رو جلو بکشیم و رو صندلی ها بخوابیم . البته هیچ منظوری نداشتم هااا اما بعد از اینکه من گفنم و فریبا و پدرام هم قبول کردم فهمیدم چی گفتم . بعد با خودم گفتم صندلی ها که بزرگه منم می خوابم وسط و اینکه پسره هم از این کم رو هاست پس اتفاقی نمی افته .موقع خواب پسره رفت دم پنجره و من وسط خوابیدم و فریبا هم سمت در . یکم که گذشت سریع فکرهای انجمن کیر تو کس به جونم افتاد . دیدم فریبا داره با گوشیش ور میره . دستمو بردم نزدیکه روناش و یکم دستمالیش کردم . چیزی نمی گفت . یکم که گذشت دیدم گوشیشو گذاشت کنارو روشو کرد سمت منو شروع کردیم به لب گرفتن . پدرام هم پشتشو به ما کرده بود و نمیدونستیم که خوابه یا نه . اما اینکه در حضور یکی دیگه داشتیم با هم ور می رفتیم خیلی هیجان داشت . جفتمون می دونستیم که تو اون شرایط چی میخوایم . اما جرات بهم گفتن رو نداشتیم . کم کم صدای ملچ ملوچ لب گرفتنامون بیشتر شد . فکر کنم یه ربعی با هم ور می رفتیم تا من فریبا رو روی خودم چرخوندم و خوابوندمش وسط خودمو پدرام . طوری شده بود که فریبا باز روش به من بود و پشتش به پدرام . دستمو بردم تو ساپورت فریبا دیدم حسابی خودشو خیس کرده طوری که از روی شورت هم قابل لمسه . یکم کسش رو مالیدم و با چوچولش بازی کردم . نمیتونست صداشو بلند کنه اما توی تاریکی فضای کوپه و نور کمی که بود میشد از حالت صورتش فهمید که غرق در شهوته . دیگه نمیدونستیم داریم چکار می کنیم . از اینکه میدیدم بدن فریبا نزدیکه یه پسره دیگه است کیرم داشت منفجر میشد . به فریبا گفتم برگرد . وقتی برگشت ساپورتو شورتشو تا زانو دادم پایین و کیرم و گذاشتم روی لپای کونش . کاری که فریبا خیلی دوست داشت و شروع کردم کیرمو مالیدن روی کونش . یهو دیدم فریبا دستشو گذاشته روی بازوی پدرام و داره می مالدش . دیگه مطمئن بودم که پدرام بیداره چون هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیداد . فکر کنم ترس و خجالت باعث میشد که برنگرده . اما فریبا این جرأت رو بهش داد و بازوشو چرخوند و پدرام رو به طرف خودش کشید . حالادیگه زنم با پدرام صورت تو صورت بودن و سریع شروع کردن از هم لب گرفتن . منم که هم کپ کرده بودم از این حرکت فریبا و هم داشتم از شهوت زیاد دیدن این لحظه که قبلا کلی در موردش فکر کرده بودیم و حرف زده بودیم می مردم . اونا به هم چسبیده بودن و از هم لب می گرفتن . من هم همینطور که کیرم روی کون فریبا بود دستمو بردم روی کس فریبا شروع کردم به مالیدن چوچولش . باورتون نمیشه 2 دقیقه نشد که دیدم بدن فریبا به لرزه افتاد . مجبور بود صدای ارضا شدنش رو تو خودش خفه کنه . به محض اینکه ارضا شد اومد این طرف من و روشو کرد سمت در و خوابید . اینجا بود که دیدم پسره هم شلوارشو یه کم داده بوده پایین و کیرش بیرونه . نمیدونم شاید هم تودسته فریبا بوده . پسره تا منو دید باز روشو کرد اونطرفو گرفت خوابید . منم تا یکی دو ساعت کیرم همینطوری راست بود و تو فکر کاری که کردیم بودم . صبح هم که نزدیکای رسیدنمون شد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده از هم خداحافظی کردیم و جدا شدیم .
در مورد اون شب هیچ موقع با فریبا حرفی نزدیم . انگار که اصلا اون شب جزء زندگی مشترکمون نبوده اما هنوز که هوزه بعضی شب موقع سکس یاد اون شب میافتم و فریبا رو حسابی میکنم .
مرسی که خوندید یه شب از زندگی من و فریبا رو …

نوشته: علی

نوشته: [email protected]

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها