داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ماجرای سکس همسرم و رئیسم (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام.
یه داستان بود با عنوان سکس همسرم و رئیسم که من یه قسمت
بهش اضافه کردم و حالا قسمت دوم که من اضافه کردم.
اصل داستان از آنجا شروع شد که رئیسم وقتی فهمید تو شرکت با خانم صارمی ارتباط دارم از من خواست همسرم را راضی کنم که باهاش سکس کنه والا آبروی منو تو شرکت می‌بره .
همسرم سحر هم وقتی فهمید اوضاع از چه قراره با اکراه قبول کرد بعد از ارتباط رئیسم با سحر و گذشت چند وقت رئیس هیات مدیره شرکت هم تصادفٱ از قضیه بو برد و او هم درخواست سکس با سحر را کرد و تهدید کرد اگه موافقت نکنم هم من و هم ساسان مدیرعامل شرکت را اخراج می‌کنه همراه با آبرو ریزی
که بالاخره بعد از کلی خواهش و تمنا سحر قبول کرد با آقا ساسان و آقای رحمتی مشترکٱ سکس کنه.
بالاخره این اتفاق هم افتاد و البته بنده به معاونت مدیرعاملی شرکت منصوب شدم.
البته آنها هم قول دادن دیگه مزاحممون نشوند.

خب میریم سر قسمت دوم که یه داستان است و خواهشاً فحش ندهید.
بعد از آن قضیه سکس سحر با رئیس و رئیس هیات مدیره دیگه زندگی ما عادی شده بود و سعی می کردیم آن خاطره را فراموش کنیم. تقریباً دو الی سه ماهی گذشت که یه روزه تعطیل زنگ خونه به صدا درآمد و رفتم پشت آیفون دیدم سه تا جوون پشت در هستند و یکی از آنها خیلی آشنا میزد در را باز کردم و تعارف به آمدن توی آپارتمان کردم.
بعد از یکی دو دقیقه دیدم بله یکی از جوونا کیان پسر آقای رحمتی رئیس هیئت مدیره است منکه حسابی از آمدنشان جا خورده بودم ضمن تعارف کردن و خوش و بش با آقا کیان ازش سوال کردم چی شده گل پسره آقای رئیس قابل دانستن.
آقا کیان ضمن جواب دادن سلامم از من و سحر خواست با هم بریم توی اتاق دیگه. ما هم با تعجب گفتیم باشه و ترسی تو دلم افتاد.کیان که از چهره من فهمید ترسیدم با مهربانی گفت چیز خاصی نیست آقای مهندس می‌خوام یه صدای ضبط شده را براتون بزارم ببینم نظرتون چیست.
اینم بگم آن دو تا رفیقش هم مثل خودش جوون حدودا هیجده ساله بودن و خیلی خوش تیپ و داخل پذیرایی موندن.
خانمم به کیان گفت آقا کیان صدای کیست نکنه دوربین مخفیه که کیان گفت حالا می‌شنوید و متوجه می شوید چی هست که ply گوشی را زد که دیدم صدا خیلی آشناست و داره به طرف میگه دفعه آخرت باشه این حرف را میزنی .سحر خانم فوق العاده خانم با شخصیت هستند و حق نداری دیگه مزاحمش بشی!
فک کردی جنده ی که باز میخواهی بری سر وقتش!
او اون چند بار هم بخاطر شوهرش آقا رامین اینکار را کرد و بخاطر خانواده دوستیش بود.
دیگه نشنوم. حالا دیگه آقا رامین معاون مدیرعامل شرکته و باید احترامش را نگهداری.دفعه آخرت باشه و تق گوشی را گذاشت.
مکه حسابی سرخ شده بودم و سحر هم دست کمی از من نداشت من من کنان گفتم این صدای کی بود حالا چرا برای ما پخش کردی کیان جان ؟!
کیان یه قیافه حق به جانب گرفت و گفت آقا رامین خودت خوب میدونید صدای کی بود و در مورد چی حرف میزدن؛!
کیان ادامه داد گوش کن آقای مهندس مامانم به بابام شک کرده و خودت میدونید که کل شرکت برای مامانم است .
من یه دفعه که داشتم استراق سمع میکردم این صدا را ضبط کردم اول میخواستم به مامی نشون بدم ولی حس فضولیم گل کرد.اخه بابام خیلی مشکل پسنده و مامی هم هم جوونه هم از جنیفر لوپز خوشگلتره.
پیش خودم گفتم این کیه بابام اینقدر براش احترام قائله .
بخاطر همین از طریق بایگانی شرکت آدرستون را پیدا کردم و مزاحمتون بشم .البته اینم بگم که واقعا سحر خانم خوشگل هستند و ماه و انصافاً از مامی هم جوانتر هستند و هم خوش بدن تر.حالا رک و بی پرده بگم آمدم یه معامله با شما کنم.
ممکن حسابی ترسیده بودم گفتم بگو کیان جان چقدر پول میخواهی؟! کیان خندید و گفت اگه پول میخواستم این صدا را برای مامی میزاشتم و حسابی پولدار میشدم حتی فکرش را هم نمی توانید بکنید که چقدر می‌توانستم پول دربیارم .

من من کنان گفتم پس چی؟ ماشین میخواهی؟
گفت نه من سحر خانم را می‌خوام که با دوستام یه حال سیر باهاش بکنیم البته در حضوره خودت همین؛:!!
اگه بدونی دیدن سکس خانمت چه حال خوبی بهت میده باور کن آقای مهندس.امکان نداره تو زندگیت بتونی چنین حالی را تجربه کنی؟! در ضمن من و رفیقام هم خیلی جوان هستیم و هم حرفه ایی این کار خاطرتون جمع باشه یه حال اساسی بهتون میدم که تا عمر دارین فراموش نکنید.حالا چی میگید برم با مامی معامله کنم یا بقول معروف قبلتو؟

من که حسابی گیر کرده بودم و سحر هم که حالش از من بدتر بود را با اشاره فرا خواندم و به کیان گفتم باشه بزار یه مشورت کنیم.
با سحر رفتیم توی آشپزخونه و بهش گفتم عزیزم حسابی گیر کردیم حالا چکار کنیم.
سحر گفت بهش بگو باشه ولی فقط خودت تنها و شرط کن که جلوی تو هم نباشه آخه من روم نمیشه!
یه لب از سحره نازم گرفتم و آمدم تو اتاقی که کیان بود.
رو کردم و بهش گفتم قبوله ولی شرط داریم.
گفت بفرما.
گفتم اولأ باید قول بدی دفعه اول و آخرت باشه دومأ در حضور من نباشه و سومٱ فقط با خودت تنها.
کیان گفت نه مثل اینکه معامله مون نمیشه برم پیش مامی آنجا بهتر کاسبم.
گفتم ما که قبول کردیم.گفت با شرط اولتون موافقم . من هم مثل بابام خوش قولم ولی اگه قرار باشه من باشم رفیقام هم باید باشن.شما هم حتماً باید یه صندلی بزاری و داخل اتاق باشی.
آخه باید این جگر را جلوی خودت جرش بدیم تا حسابی حال کنی.
یه دفعه آمد طرفم و با دستش کیرم را گرفت و گفت ببین سحر خانم از شنیدن گائیدن تو کیرش شق شده و کلی بهش حال داده حالا اگه ببینه ببین چه حالی میشه.
من که حسابی سرخ شده بودم من من کنان گفتم آخه شما سه نفرید و سحر نمیتونه اذیت میشه آقا کیان.
کیان گفت تو خیالت راحت ما دفعه اولمون که نیست تابحال دوهزارتا کس کردیم از باباهامون بیشتر کس جر دادیم و خیالت راحت سحر خانم فقط لذت میبرن و اصلأ اذیت نمیشن.
در ضمن مامی خیلی دوست داره لز کنه اگه سحر خانم پایه باشن ترتیبشو میدم دوتایی با مامی که خیلی خوش هیکله یه لز اساسی کنن و بدونه اینکه بابام و آقا ساسان متوجه بشن از ارتباطمون .
ترتیبی میدم که شما توسط مامی مدیرعامل شرکت بشی نظرت چیه؟

من یه نگاه به سحر کردم و او با اشاره به من فهماند که موافق است و رو کردم به کیان و گفتم باشه .
من خبرتون میکنم که کیان رو ترش کرد و گفت خبرت میکنم نداریم همین الان به رفیقام میگم بیان تو و کار را شروع میکنیم.

بدون اینکه از ما اجازه بگیره رفت داخل پذیرایی و به دوستاش گفت بیاین تو.
یکی از دوستاش که محسن صداش می کرد تا آمد توی اتاق دست انداخت گردن سحر و یه لب آبدار ازش گرفت و هلش داد روی تخت خواب.
کیان رو کرد به سحر و گفت عزیزم ما همین الان از حموم ترکی آمدیم و خاطرت جمع حسابی به خودمون رسیدیم .
در ضمن سحر خانم ما فقط ۱۸ سالمون هست و شما فکر کنم یه ۳۲ سالی داشته باشی. پس حسابی با سه تا جوون حال کن و شروع کرد به خندیدن.

من که دیدم چاره ایی ندارم یه صندلی گذاشتم و شروع کردم به دیدن اینکه چه جوری سه تا جوون با سحرم حال میکنن.
محسن بعد از اینکه سحر را انداخت رو تخت شروع کرد به درآوردن لباسهای سحر و کیان و آن يكي دیگه هم شروع کردن به در آوردن شلوار و شورت سحر که عرض ده ثانیه سحر لخت روی تخت بود و سه تایی افتادن به جونش.
محسن کیرشو گذاشت تو دهن سحر و شروع کرد به تلمبه زدن کیان داشت با انگشتش چوچوله سحر را نوازش میکرد و آرش هم داشت سینه های سحر را میک میزد .
منم که حسابی حالم بده شده بود و همش دلم میخواست کیرم را دستمالی کنم ولی نمی شد و داشت از شق درد میترکید.

سحر که حسابی رو هوا بود و صداش تمام خونه را برداشته بود.
البته اولش روش نمیشد سر و صدا کنه و دیگه دست خودش نبود و انصافاً اینا علیرغم جوانیشون هم کیرای بزرگی داشتن و هم خیلی حرفه ایی داشتن حال میکردن.
کیان کیرش را درآورد و گرفت تو دستش و دست کمی از پدره کیر کلفتش نداشت و کم کم کیرشو کرد تو کس سحر.
سحر یه جیغ همراه با درد سر داد ولی سریع عادت کرد و کیان هم با شدت تو کس ناز سحر تلمبه میزد.
محسن و آرش جاشون را عوض کردن و آرش که نسبتاً کیرش از آن دوتا کوچکتر بود خیلی حرفه ایی داشت تو دهان سحر تلمبه میزد و هی قربان صدقه سحر می‌رفت.
محسن بعد از چند تا میک زدن گفت فکر کنم سحر خانم سینه هاشو عمل کرده و از سحر سئوال کرد و سحر با تکان دادن سر تائید کرد.
سه تایی یه لحظه دست از کار کشیدن و شروع به نوازش سحر کردن و سحر دیگه داشت راستی راستی تو آسمان پرواز میکرد.
کیان یه دفعه آمد طرفم و دستشو گذاشت روی کیرم و گفت مهندس جان راحت باش و کیرتو دربیار و حسابی حال کن.
من می‌دونم این بهترین لحظه یه مرد است که حال کردن زنش را ببینه.
از او اصرار و از من انکار .بالاخره شلوار من را درآورد و کیر شق شده من افتاد بیرون.
من که خیلی خجالت می‌کشیدم و روم را از سحر برگردانده بودم ولی سحر رو بمن کرد و گفت راحت باش عزیزم تو هم سعی کن حال کنی.من با شنیدن این حرف یه خورده خیالم راحت شد و اون سه تا دوباره شروع کردن.
ایندفعه محسن رفت و کیرشو کرد تو کس سحر و کیان هم کیرش را گذاشت تو دهان سحر و آرش هم شروع به خوردن سینه های سحر کرد.
بعد از چند بار جا عوض کردن کیان بلند شد و گفت خب حالا من می‌خوام کون سحر خانم را فتح کنم.
که یهو سحر گفت نه نمیشه امکان نداره درد میاد.
کیان آمد شروع کرد با سحر لب بازی و نوازش و بهش گفت من حرفه ایی این کار هستم اگه درد آمد میکشم بیرون و بالاخره با چرب زبانی به سحر گفت قمبل کن و شروع کرد با انگشت و آب دهان کون سحر را ماساژ دادن.
اول به آرش که کیرش از همه کوچکتر بود گفت بیا و آرش بعد از معذرت خواهی از سحر رفت و خیلی آهسته شروع به باز کردن کون سحر کرد و بعد از دوسه بار جلو و عقب کردن کل کیرش را توی کون سحر جا کرد .یه چند بار بالا پائین کرد و درآورد و بعد از او محسن آمد و او هم چند باری بالا پائین کرد تا نوبت به کیر کلفت کیان رسید آمد پشت سحر و بعد از کلی نوازش کم کم کیرشو جا داد تو کون خوشگل زنم.
سحر که کلی داشت درد میکشید ولی تحمل میکرد که درد کم کم جاشو با لذت عوض کرد .
کیان یه دفعه کیرش را درآورد و به محسن گفت بخواب زیره سحر و از سحر خواست بشینه روی کیر محسن و بله می خواستند همزمان کون و کس را فتح کنند که کردن .آرش هم رفت از جلو کیرش داد تو دهان سحر و سه نفری داشتن سحر را میکردن.
بعد از ده دقیقه سه نفری کیراشونو از دهان کس و کون سحر کشیدن بیرون و رفتن جلوی صورت سحر و شروع کردن به دستمالی کیراشون و سه نفری کل ابشونو ریخت تو دهان صورت و سینه سحر.

منم که فکر کنم برای سومین بار آبم اومد و ریختم روی شلوارم.
اتاق یه بوی خاصی همه جاشو پر کرده بود و پنج نفری رفتیم داخل حمام.
بعد از کلی شوخی توی حمام .بلاخره آمدیم بیرون و لباسامون را پوشیدیم و سحر رفت با کلی میوه و شربت از بچه ها پذیرایی کرد.

کیان رفت طرف سحر و بهش گفت اذیت که نشدی عزیزم.
من طبق قولی که دادم دیگه مزاحمتون نمیشم.
اگه خواستی با مامی لز کنی به من خبر بده تا ترتیبشو بدم در ضمن یه خواهر از خودم کوچکتر هم دارم بنام کیانا اگه خواستی میتونم ترتیبی بدم که با اون هم لز کنی.
در ضمن آقای مهندس اگه مامی یا کیانا بیان و خواستن با سحر خانم لز کنن تو هم میتونی شانست را آزمایش کنی شاید تونستی ترتیب مامی یا حتی کیانا را بدی…

اون سه تا بعد از پذیرایی رفتن و من و سحر هم رفتیم خانه مادر زن تا پسرمون را بیاوریم.

اگه فحش ندید و محترمانه رفتار کنید ادامه داستان را می‌نویسم.

نوشته: کیوان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها