داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عاشقانه پرده همسرم رو زدم

الان 5 سالی از ازدواجمون میگذره گفتم بیام براتون تعریف کنم حس و حالش رو
منو همسرم رها واقعا هم رو دوست داشتیم که ازدواج کردیم حدود دو سال هم رفیق بودیم تا بهتر هم رو بشناسیم
یادم روز عروسی یه سری برنامه ها بهم ریخته بود و رها از این موضوع احساس ناراحتی داشت و من بهش میگفتم نذار فکرت رو مشغول کنم به برادرم میگم حلش کنه…
اون شب، عروسی تموم شد و رفتیم خونه مثل بقیه خانواده ها نبودیم که عادت داشته باشیم عروس و داماد رو تا دم خونه ببریم و برگردیم منو رها با همه مهمونا خدافظی کردیم و آخرین زوجی بودیم که راهی خونه میشدن

سامان خیلی خسته ام

بیا بشین تو ماشین من برم تشکر کنم از کیهانی میام

باشه زود بیا
اصلا حواسم به شبی که قرار باشه اتفاق بیوفته نبود اینم بگم که منو رها دوست نداشتیم قبل ازدواج رابطه داشته باشیم البته رابطه خیلی صمیمی داشتیم سفر رفته بودیم…
رسیدیم خونه
امشب انجامش بدیم؟

چیو؟

همونی که قرار بوده امشب اتفاق بیوفته

آها خب نه مجبور نیستیم حتما امشب باشه یادمه بهم گفتی خسته ام

اره، ولی خیلی دوست دارم
(خستگی تو چشماش نمیدیدم)

برو دوش بگیر بعدا حرف میزنیم
بعد از حموم

سامان خسته نیستم ولی خجالت میکشیم

پس باشه وایسا منم دوش بگیرم
توی حموم همش تو فکر بودم که چیکار کنم تا امشب براش شبی راحت و قشنگ باشه
یادم افتاد یه چشم بندی دارم از دوران دانشجویی ( قدیمی بود ولی چون یاد خاطراتم میوفتادم نگهداشته بودمش)
اومدم از حموم بیرون دیدم رفته توی تخت مثل جغد داره منو نگاه میکنه
رفتم در کشوم رو باز کردم چشم بند رو برداشتم، توی مشتم بود رفتم بغلش بوسش کردم، حسی توی چشماش بود انگاری یه چیز خاصی میخواست، درخواستی داشت منم زیاد طولش ندادم بدون مقدمه چشم بند رو گذاشتم روی چشماش
گفت

این چیه

این وسیله ایه که نمیذاره خجالت بکشی
بغلش کردم، یه ربع نوازشش کردم و با موهاش بازی
مثل دفعه های قبل که بغلت میکردمه زیاد چیز عجیب و سختی نیس سعی میکنم شب خوبی باشه ( خودمم خجالتی بودم ولی چشاش منو نمیدید همینم کافی بود)
اومدم از پایین پاشش شروع کنم با ماساژ تا آروم بشه دیدم پاهاش سرده
رفتم پتو آوردم کشیدم روی پاهاش آروم اومدم بالا یه لب ازش گرفتم نسبتا به لب گرفتن عادت کرده بودیم و بلد بودیم همدیگر رو گفتم منم رها نگران نباش آروم باش من میدونم چیکار مکینم

اوهوم رفتیم پایین پاهاش از پایین سرم رو بردم تو میخواستم پاهاش نیان بیرون سردش بشه از روی شلوار که میتونستم سرما رو حس کنم ولی به هر حال آروم شلوارش رو در آوردم میدونستم کارم شروع بشه دو تا مون بعدش باید بریم حموم باز
شلوارش رو آروم در آوردم کف باهاش رو گرفتم تو دستم نسبتا داشت گرم میشد
پاهاش خیلی زیبا بود و هست یکم ماساژ دادم تا خیالش راحت بشه از اینکه قراره آروم پیش برمو خبری از عجلبه نیس
بعد پاهاش از زیر پتو اومدم بیرون
فقط لذت میبرد و حرف نمیزد بعضی موقع ها فکر. میکردم خوابش برده
رفتم سراغ گردنش آروم با صورتم نوازش میکردم گردنش رو و نفس گرمم رو مهمون گردنش میکردم ضربان قلبش رو میتونستم حس کنم که داشت سریع تر میشد،. آروم گردنش رو بوسیدم در همین حین که دستاش رو تو دستام گرفته بودم آرودمشون بالا بازوش رو گاز کوچیکی زدم نمیدونستم بدش میاد یا نه ولی خب انجامش دادم فکر کنم بد نیومده بود
رفتم سراغ تیشرتش دیدم تیشرت خودمه خندم گرفت گفتم یتیم چرا صحنه رمانتیک رو بهم میزنی
(فهمیده بود منظورم رو) – ادامه بده خب
تیشرتش و در آوردم سینه قشنگ و کرمیش رو یواشکی دیده بودم
از بالای سینش شروع کردم به مک زدن نوبتی یبار اینو یبار اون یکی رها دیگه حسابی آماده بود رنگ نسبتا سفید و کرمیه سینه و گردنش شده بود قرمز یکم سریع تر رفتم سراغ کسش (خیلی مشتاق این شب بودم)
آروم از روی شرتش شروع کردم به خوردن دستام روی سینش بود دستاش روی دستام
آروم باید میومدم سر وقت شرتش
تا اومدم دستام رو بیارم پایین گفت
دندون که داری

میدونم
با یکم تلاش و خنده درش آوردم حسابی خیس شده بود ( بوی خاصی نداشت دوستان چون چیزای عجیبی شنیدا بودم قبلا)
من که انگاری دنیا رو بهم دادی شروع کردم به لیس زدن کسش و اون نفس های سریعش و آه های کوچیک و خجالتیش
رها راحت باش من میشناسمت عزیزم
فکر کنم حرفام تاثیر گذار بود چون خودشو خیلی راحت تر در اختیارم گذاشته بود حس میکردم سال هاس دارم باهاش سکس میکنم
بعد از چند دقیقه خوردن کسش دیدم باید لذتش رو بیشتر کنم بغل های کسش رو میخوردم بعد چند تا لیس و مک میزدم رو کسش خیلی داغ شده بود یهو چمش بند رو برداشت گفت سامان زود باش نمیتونم دیگه یادمه ترسیدم یکم رفتم سریع روغن آوردم ریختم روی کیرم، کیرم گله داشت از قش دردی بیش از حدش
چشم بند رو گذاشتم رو چشمای رها یکم باز بازی کردم با اعصابش تا درد رو نفهمه
سریع میخوردم کسشو دیدگ خیلی بالاس که آروم کیرمو گذاشتم تو کسش و آروم فرو کردم انگاری باز شده بود و آماده
صداش اینجوری بود
سامانمم اووم
یه همچین چیزی
لبم رفت رو لبش و از اون یکم دردی که داشت محکم لبم رو میبوسید و صورتم توی دستاش بود منم خودم رو نگهداشته بودم تا آروم بشه آروم شروع کنم به جلو عقب کردن شستم رو خیس کردم با زبونم بالای کسش رو میمالیدم دیدم آروم شده شروع کردم به جلو عقب کردن دیدم خون داره میاد یکم گفت آروم فقط ولی ادامه بده
بعذش یه سکس خیلی معمولی بود حتی من جق زدم و اون شد آخرین جقم تا به امروز
اون شب فقط میخواستم آمادش کنم برا بعدا ن اینکه خودم ارضا بشم
امیدوارم حسم رو بهتون انتقال داده باشم
عاشق که باشین شب اول همین میشه

نوشته: سامان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها