داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مدیری که تصاحبم کرد (۱)

سلام رفقا داستان در مورد شیمیل و رابطه مدیر و کارمند…
اگه دوست نداشتید وقت گرانبهاتون رو صرف کاری کنید که ارزش داره براتون
داستان ها تو هر حالت داستان واقعی باشه دلار نمیدن خیالی باشه کتک نمیزنن پس اینقدر تو داستان ها فحش ندید یکم مهربون باشیم تو این فضا

خب بریم سراغ داستان که طبق روال اسم ها رو عوض میکنیم

تازه دیپلم گرفتم و رفتم بعد قبولی کنکور رفتم دانشگاه
دانشگاهم تهران بود و از خانواده حسابی دور بودم شرایط مالی هم اجازه نمیداد پی دوس دختر و عشق و حال باشم هم کار میکردم هم درس میخوندم

بعد ثبت نام رفتم بیرون و دنبال یه شرکت برای کار الان بگم کارم چیه میگن فلان صنف هم خراب شد 😂
یه جا رفتم مدیرش یه خانم ۳۵ ساله بود
رفتم داخل و سلام
مینا: سلام خوش اومدید
سامان: ممنونم، عذر میخوام من دانشجو هستم برای آگهی که روی شیشه چسبوندین به صورت پاره وقت هم میتونم کار کنم؟
مینا: بله حتما، ولی قبلش باید ببینم نمونه کارهاتو و یه هفته آزمایشی کار کنی و برنامه کلاسیتو بهم بدونی بدونم چه تایم هایی هستی…

خب نمونه کارهاتون …

فلش مو دادم بهش
مینا: آفرین به سنت نمیخوره اینقدر حرفه ای باشی، بشین، راحت باش!

چایی رو خوردم هوا کمی گرم بود واسم…
مینا: از لهجه ات معلومه از یه شهر دیگه اومدی خونه ساکنی یا خوابگاه ؟
سامان: خوابگاه
مینا: اگه پسر خوبی باشی میتونی خوابگاه نمونی و من فکرایی برات دارم ولی خب میگم باید پسر خوبی باشی … مورد اعتماد… صادق
سامان: چشم، البته راضی نیستم اذیت بشین برای اینکار
مینا: اذیت که نه اتفاقا میخوام … خب بعدا صحبت میکنیم
مینا: خب یه زنگ بزن شماره ات بیافته
سامان: ببخشید گوشی ندارم
مینا: حقوق ماه اولت پول دو تا گوشی میشه ولی من دو ماه بهت حقوق نمیدم به جاش گوشی میگیرم واست، اگه مورد اعتمادم باشی ضرر نمیکنی هواتو دارم … موافقی ؟
سامان: ببخشید گوشی نباشه هم میتونم زندگی کنم ولی بدون پول نمیشه چون خانواده ام نمیتونه کمکم کنه باید کار کنم

تو فکر رفت داشت نگام میکرد و یه لحظه لبخند زد گفت نگران چیزی نباش خودم میام دنبالت ناهار و شام مهمون شرکتی

انگار برای همه چی میخواست راهکار بده یاد حرفش افتادم که گفت بعد صحبت میکنیم… واسه یه پسر ساده خب مشکوک بود قضیه
باهاش خداحافظی کردم و فردا با برنامه کلاسیم رفتم شرکت
جالب اینجا بود تو کل شرکت همه کارکنان خانم بودن و من فقط پسر بودم

دو ماهی گذشت کارم خوب راه افتاده بود هم حقوقمو داد هم تولدم برام گوشی گرفتن تو شرکت روز تولدم مینا گفت میخوام امشب بهترین شب باشه واست…

هیجان زده بودم بعد تولدم همه مرخص شدن و من طبق روال با مینا میرفتم موندم تا کارش تموم بشه داشت حساب مشتری ها رو نگاه میکرد که صدام کرد …
مینا: سامان جان یه نیم ساعتی کار دارم یه چایی بهم میدی؟
سامان: چشم خانوم
چایی رو بردم که گفت سامان جان من خسته ام میشه یکم پاهامو ماساژ بدی ؟
به غرورم برخورد گفتم ببخشید چایی رو آوردم به جای آبدارچی ولی ماساژ رو نمیتونم …
دیدم خندید و گفت نباید بهت بر بخوره وظیفه ات نیست که این کارها محبت که سمت و عنوان نمیخواد …🙂
انگار یه آب سرد روم ریخته باشن بلند شدم و رفتم ماساژشون دادم وقتی کار خانوم تموم شد یه چشمک بهم زد و گفت بریم ؟
گفتم بریم🙂

تو راه حرف نمیزد دیدم سمت خوابگاه نمیره … گفتم آها حتما میخواد شام بریم بیرون که گفته بود میخوام بهترین شبت باشه😂

رسیدیم جلو یه خونه گفت پیاده نمیشی رئیس 😂
پیاده شدم گفتم خانم گودرزی اینجا کجاست ؟
گفت خونه من … در رو باز کرد رفتیم تو نمیدونستم چی بگم وارد حیاط شدیم دیدم چقدر زندگی زیباست تو این حیاط 😍 وای استخرش…

رفتیم داخل گفت بشین بیام نشستم لباس عوض کرد اومد گفت ماساژت خوب بود مرسی ازت ولی کلا گردن مو ماساژ دادی فقط 😏
پاهام خسته است زحمتشو میکشی…
با یه حالت عصبی شروع کردم و بعد اتمام گفت مرسی عزیزم
بعد بلند شد پاشو گذاشت رو سرم و پرتم کرد وسط خونه یه شلاق از کنار مبل برداشت و افتاد به جونم …
مینا: حیوون میخواستم بهترین شبت باشه ولی گند زدی
که وظیفه ات نیست ماساژم بدی ها …
چشمتون روز بد نبینه جوری رو تخمام زده بود که نفس نداشتم

بیهوش افتاده بودم که یه سیلی خورد تو گوشم دیدم به غیر خودش یه خانوم دیگه هم هست …
مینا مهربون شده بود و دست و پای منم بسته…
نوازشم میکرد و بوسم میکرد و میگفت کادوی اصلی تو هنوز ندادم …
بد جوری عصبی بودم از دستش دوستش اومد کنارم گفت مینا گفت که اذیت شدی و کتک خوردی ولی فدا سرت قراره امشب بهترین شب زندگیت باشه یه چشمک بهم زد و لبمو بوسید شام رو دوستش لعیا بهم داد و مینا گفت حله شرکت رو فردا تعطیل کردم …

ادامه دارد

نوشته: سامان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها