داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

همسایه مخفی کار، کُرد مهربون

سلام توی آپارتمانی که ما ساکن هستیم تقریبا نصف واحدها صاحبخانه و نصف دیگه مستاجر هستند و مدیر ساختمون من هستم( مدیر که چه عرض کنم بیشتر شبیه مستخدمیه) چون از بچگی در بین افراد فنی بزرگ شدم از تعمیرات و مسائل فنی یه کمی سر رشته دارم. و برعکس دیگران که میان داستان مینویسن من دقیقا خاطراتم رو مینویسم. واحد بقلی ما برای اجاره ست یه همسایه افغانی شلوغ داشتیم که رفتن و به جاشون یه مادر دختر اومدن. من هم طبق عادت مودبانه با همه رفتار میکنم مگر اینکه طرف از مقابل حرکت فولی کنه. عموما دیدم که خیلی راحت ملت همو تو خطاب میکنن اما من همه رو شما خطاب میکنم و تا با کسی صمیمی نباشم تو بهش نمیگم.
این همسایه جدید یه مادر پیر و یه دختر بودن که یه کم صداش تیز بود و رسا و منم از تن صداش گفتم این شر درست کنه باید از اینا فاصله گرفت یه جیغ بزنه درجا آبروم رفته. اما خیلی خوشگل و تو دل برو و با نمک بود. صدای قشنگی داشت. منم همیشه با همه اهالی ساختمون با احترام برخورد کردم. همیشه با نام خانوادگیش صداش میکردم و با فاصله ازش می ایستادم. چون آدم نیمه فنی هستم کولرشون اگر مشکلی داشت یا سایر وسایل مثل آبگرم کن و … بهشون گفته بودم به من بگن براشون درست کنم و اگر نشد برن سراغ تعمیرکار ( چون تعمیرکارا که خیلی بی وجدان شدن و اینا هم یه مادر دختر… میگفتم الکی تو این اوضاع کشور هزینه بیخودی نکنن و صرفه جویی بشه براشون ) تا اینکه یه روز سر کوچه موقعی که میخواستم برم سر کار دیدمش و بهش گفتم اگر میشه شمارتون رو بدید من یادآوری شارژ ساختمون و… رو بهتون با پیام اطلاع رسانی کنم. با لبخند شمارشو داد و رفت. منم سیو کردم و رفتم سر کار. این قضیه طول کشید تا زمانی که من و همسرم با هم به اختلاف خوردیم. و با پدر و مادرش و بچمون رفتن شهرستان برای یه مدتی و منم تو خونه مونده بودم تنها . از شدت ناراحتی دو سه روز یه بار شااااااید به چیزی میخوردم . هیچی از گلوم پایین نمیرفت.خیلی ناراحت بودم. یه روز داشتم از سر کار برمیگشتم تو طبقه همکف دختر همسایه رو دیدم و سلام و احوالپرسی و اینا که گفت همسرتون کجاست؟ گفتم همه رفتن مسافرت و من چون مرخصی نمیتونستم بگیرم موندم خونه تا برم اداره.
گفت راستی اون آیفون که گفته بودید بهتون یاد آوری کنم گفتم خب گفت الان وقت دارید نگاش کنید؟
گفتم بله بریم نگاش کنم
با هم با آسانسور رفتیم بالا و تو آسانسور لبخندش به عرض شونه باز بود منم تو فکر مکافات و گرفتاری خودم
رسیدیم به طبقه خودمون من گفتم شما برید داخل من برم ابزارهامو بیارم. و رفتم وسایلی که فکر میکردم لازمه رو برداشتم و اومدم. دیدم درو باز گذاشته و رفتم تو قبلا خونه رو دیده بودم برای آبگرمکنشون که خراب شده بود و نتونسته بودم درستش کنم چون خیلی قدیمی بود و صاحبخونه خسیس تعویضش نمیکرد. دیدم دست بزنم ممکنه از هم بپاشه. اما آیفون رو میشد یه کاریش کرد. سریع باز کردم و نگاه بهش انداختم دیدم حتی مولتی متر هم لازم نداره و مشخصا همه چی درسته و به احتمال زیاد کابل گوشی قطعه فقط. تو همین حین که داشتم آیفون رو باز میکردم با هم صحبت هم میکردم که یه سر نخایی من ازش گرفتم و چون خیلی از دست همسرم هم عصبانی بودم سریع سرنخا رو گوله کردم و تا تهش شکافتم. دیگه مثل این آشپز ترکیه ایه شده بودم لبخند به صورت و بدون اینکه به آیفون نگاه کنم داشتم تعمیر میکردم و به دختر همسایه فقط نگاه میکردم و حرف میزدیم. سریع گفتم که این احتمالا کابلشه بذارید من برم واسه خودمون رو بیارم بدم بهتون امتحان کنید اگر درست شد یه کابل بخرید و این و دوباره برگردونید. تا من برم از خونه خودمون کابل بیارم و برگردم دیدم چای ریخته و تعارف کرد که بفرمایید. فکر کنم دمنوش بود آره گفت من و مادرم بیشتر دمنوش میخوریم. خلاصه مهم نیست کابل رو وصل کردم ودرست شد. گفتم بفرمایید. این خدمت شما درست شد. فقط یه کابل تهیه کنید و این کابل رو به من برگردونید، همسر منو که میشناسید، حسااااااااااااااااااااس نمیخوام یه کابل برام داستان بشه. خلاصه اونم با عشوه خندید و گفت چشم و رفتم و شروع کردیم به چت با هم. چت چت چت چت که دیدم ای دل غافل خانم از اول از من خوشش میومده اما چون من مودبانه و با فاصله رفتار میکردم این جرات نمیکرده رو کنه. منم بهش گفتم والا نمیشه که یه همسایه تا میاد اینجا و من ازش خوشم اومد برم بگم با من دوست میشی و بزنه جواب منفی باشه آبروی منو تو ساختمون و محل و … ببره. دیدیم ای دل غافل ما از اول از هم خوشمون میومد. یه دختر کرد خوش هیکل (اوایل تپل تر و با نمک تر بود و خیلی سکسی تر بود اما زمانی که فهمیدم از هم خوشمون میاد دیگه وزنش رو کم کرده بود) کوچولو موچولو و تو جیب جاشو بود. خوش صدا، مهربون ، راستش خیلی دلم میخواست باهاش رابطه داشته باشم اما جرات نمیکردم و به ریسکش نمی ارزید. تا اون روز که همه چی رو شد برای هر دو تامون. خلاصه چت و چت بازی شروع شد و به صبح نکشیده عکس و فیلم سکسی و فردا هم ارتباط تا شب که دیدم ای دل غافل دختر نیست. قبلا شوهر کرده و طلاق گرفته و دوزاریم افتاد که بله هم من میخوام هم اون. منم رفتم رو مخش که پاشو بیا خونه ما . گفت آخه به چه بهانه؟ چجوری؟ گفتم کار نداره صبح به مامانت بگو میخوام پیاده برم سر کار ماشین بد پیدا میشه و نیم ساعت زودتر بیا. و برنامه رو چیدیم. خلاصه شب با کلی استرس خوابیدم و صبح یک ساعت قبل برنامه هم بیدار شدم. در رو وا گذاشتم ، چون قرار بود با مادرش خداحافظی کنه، در رو ببنده آسانسور رو باز کنه و بزنه بره پایین اما خودش قایم بشه و نره پایین و وقتی آسانسور رفت با کفشاش بیاد تو . من در و باز گذاشتم و اون هم طبق برنامه اومد تو تا رسید تو سلام و ماچ و ماچ مالی. الان که فکر میکنم میگم چه زود رفتیم سراغ اصل ماجرا هر دو پیش زمینه داشتیم من از زنم عصبانی و سر خورده اون هم مطلقه و تو کف . منم تو کف اون خلاصه همه چی با هم جور شده بود. آقا چشمتون روز بد نبینه. لب و لب بازی ولباساش تو کمتر از یه دقیقه در اومد و رفتم سراغ سینه هاش و حالا نخور کی بخور. این یکی روبخور اون یکی رو بمال و فشار بده اون یکی رو بخور و این یکی رو نواز کن با زبون رفتم تا نافش که دیدم رو زمین که خوابیده سرش و به عقب خم کرده و داره حال میکنه . رفتم پایین تر و شروع کردم به خیس کردن چوچوله و کص صورتی و کوچولوش. خیلی مرتب بود من باز شک کردم دختر باشه. اما به خودم گفتم خودش گفت طلاق گرفته دیگه . یه کم که خیس شد. اومدم بکنم تو دیدم با چشای گرد داره لبش رو گاز میگیره و با سر اشاره میکنه که نه نکن. طفلک اونقدر حال کرده بود و میخواست صداش در نیاد و مادرش نشنوه لباش رو گاز گرفته بود. پرسیدم چیه مگه دختری؟ اشاره کرد نه. گفتم پریودی؟ اشاره کرد نه. گفتم نیمخوای بدی؟ اشاره کرد که نمیدونم گفتم پس باز کن حرف نزن. فرو کردم تو یا کیر من کلفت بود یا اون تنگ نمیدونم اما از شدت لذت سرش و خم کرد عقب و نفس نفس میزد. حالا نکن کی بکن از بس کصش داغ بود معلوم بود خیلی بالاس و خیلی وقته نداده. گفتم چرا اینقدر داغه لعنتی. با چشمای و صورتش اشاره کرد چه میدونم و منم داشتم میکردم که گفتم اینجوری که زود آبم میاد لعنتی . این کصه یا کوره یه چند تا دیگه تلمبه زدم و کشیدم بیرون ریختم رو شکمش. چون باید زود میرفتیم سر کار. سریع رفتم دستمال اوردم و تر تمیز کردیم و رفت خودشو شست و برگشت و منم برفتم شستم و تا بیام لباساشو پوشید و با دقت داشت نگاه میکرد مو رو زمین نمونده باشه.عجب زن با شعوری بود. منم آماده شدم و با ماشین رسوندمش سر کارش و خودم رفتم سر کار. خلاصه هر روز صبح همین آش و همین کاسه. تازه یه روزایی هم از سر کار برمیگشت اول میومد خونه ما بعد میرفت خونه خودشون. من آدم کمر شلی نیستم اما اون قدر داغ بود کصش که نمیشد طولانی کردش. لعنتی زیر 5 دقیقه میچلوندت . تا اینکه با هم رفتیم بیرون و با هم صحبت کردیم و فهمیدم هنوز طلاق نگرفته یه شوکی به من وارد شد که نگو. این داشت طلاق میگرفت اما در اصل هنوز زن مردم بود. منی که یه عمر سرم تو لاک خودم بود و دنبال احدی نیوفتاده بودم و رابطه ای جز همسرم نداشتم تو اولین قدم و از سر عصبانیت و دلخوری کینه و … رفته بودم سراغ زنا محسنه. اصلا حالم خراب شد 5 دقیقه نمیدونستم چی بگم. حالا هی میگفت من یه ساله با شوهرم نیستم و فقط طلاق رو نخوندن و جداییم و … اما من فقط گفتم تو هنوز زن اون حساب میشی نه؟ گفت بله اما فقط رو کاغذ.
خلاصه قرار شد من یه سری کمک کنم برای تسهیل طلاقش ( چون به واسطه کارم تو اداره با خیلی افراد مختلف ارتباط دارم) اما نشد. به دلایلی که گفتنش اینجا لازم نیست اما جور نمیشد کمکی کنم. اون روز گفتم داره زنم با پدر و مادرش و … از شهرستان بر میگرده و شاید دیگه نتونیم با هم باشیم و این رو به حساب سوء استفاده نذاره و فکر نکنه من ادم سوء استفاده گری هستم اگر شد و موقعیت پیش اومد هم که ادامه میدیم. زنه برگشت و ما یه مدت عصرها ادامه دادیم چون صبح ها که خونه کنارم خواب بود دیگه . بعد یه مدت هم خودش فاصله گرفت. من هم مقصر بودم هم موقعیتم مناسب نبود هم نمیتونستم اونطور که دلم میخواست براش وقت بذارم. بهش رسیدگی کنم. زن خوبی بود اما یهو رفت تو خط فاصله گرفتن و من ناچارا خطم ازش جدا شد. دیدم اینجوریه کلا حذفش کردم. اما مشخصا هنوز هم تو رفتارامون یه چیزایی معلومه.

یادتون باشه رد شدن از این خط قرمز سخته. رد نشید. اگر رد شدید دیگه آدم سابق شدن محاله. خیلی دشوار تر از قبله. این شروع ماجرا بود و درسته همچنان من مرتکب خطای دیگه ای نشدم. اما خودم در خودم میبینم که دیگه آدم سابق نیستم و تفکراتم نسبت به بقیه تغییر کرده و دنبال سر نخ هستم انگار.

اینم خاطره من و دختر کرد مهربون.

نوشته: دکتر مهدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها