داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

قصه های دنباله دار آقا معلم (۱)

برای سایه ام می نویسم که خودم را بهتر بهش بشناسانم. نه برای بچه جقی هایی که توی عمرشون جز به کیر خودشون به چیز دیگه دست نزدن.

توصیه (از داستان های دنباله دار من عبرت بگیرید)

فصل اول – شروع خیانت

اسم من فرهاده و یک معلمم.
قبل از ازدواج جز زنم دستم به هیچ دختری نخورده بود، بعد از ازدواج هم سالها به زنم وفادار بودم تا اینکه معلم شدم.

توصیه (اگر میخواین تا آخر عمر به همسرتون وفادار باقی بمونید معلم نشید)

کم کم وقتی با معلم های دیگه خودمونی تر شدم و پای حرف هاشون نشستم دیدم چه دنیایی ست دنیای اونها.
از رابطه های خانم معلم ها با آقا معلم ها فهمیدم.
از رابطه های آقا مدیر و معاون و معلم ها با مادر دانش آموزها فهمیدم.
از رابطه خانم معلم ها با پدر دانش آموز فهمیدم.
دیدم که چه اتفاق هایی داره زیر گوش من میفته و من چقدر خواب بودم.
یک خانم معلم کلاس اول توی مدرسه ما بود که هنوز در حسرتش هستم. اون روزها من هنوز پاک بودم. دستم جز به زنم به کسی دیگه نخورده بود.
این خانم معلم به بهانه های مختلف میومد و سوال از من می پرسید و حتا از من کمک خواسته بود که برای پایان نامه اش که در مقطع فوق لیسانس داشت درس می خوند یک جاهایی کمکش کنم و من، صادقانه، و بدون حتا یک ذره فکر این که این خانم معلم داره به من نخ میده، بهش کمک میکردم.
یک همکاری داشتم که از اون مادرجنده های کس کن بود. وقتی این خانم معلم میومد پیش من، میگفت فرهاد اینو بکنش. این میخواد بهت بده. میگفتم نه همچین زنی نیست کمک میخواد. اون هم میخندید و میگفت از ما گفتن. من جای تو بودم میکردمش.
و من خر نکردم اون زن رو. اون خانم معلم من رو با ماشینش میرسوند خونه، میگفت شوهرم ماموریت میره، میگفت آقای … بشین جلو چرا عقب میشینی. و من میگفتم خیلی ممنون عقب راحت ترم.
و امروز حسرت میخورم.

توصیه (جوری زندگی کنید که هیچ وقت حسرت نخورید)

اون خانم معلم از مدرسه ما رفت و من نکردمش. ولی این شروع کار بود. شروع کار بود که من فهمیدم میشه جز زن خودم، زن های دیگری را هم کرد.
اون سال گذشت و به تجربیات من در امور خیانت اضافه می شد بدون هیچ تجربه عملی.
ولی همیشه توی فکر بودم که یک روزی یک زنی رو میکنم.
البته این را قبلش بگم، زن خودم توی سکس برام کم میذاشت و همیشه این موضوع من را آزار می داد.

توصیه به خانم ها (براش شوهر هاتون کم نذارید توی سکس. چون یک شوهر پاک وفادار رو تبدیل به یک هیولای کثیف خیانتکار میکنید)

همیشه تو فکر این بودم که یک زنی رو سوار ماشین میکنم و خودش به من میگه بیا من رو بکن. تنها کاری که از دستم بر میومد همین بود. در این حد بی ریا بودم.

اولین زنی که سوار کردم یک جنده بود که به عنوان مسافر سوار ماشین من شد و گفت زودتر برو. گفتم چرا. گفت اون پژو دنبالم گذاشته فقط زود برو. من هم ماشینی که دنبالش بود را پیچوندم و زنه را به مقصد رسوندم و اونم مثل گاو پیاده شد و بدون کرایه دادن و تشکر راهش رو کشید رو رفت و من موندم تو کف.

دومین موردی که سوار کردم و جرقه ای بود برای سوق دادن من به سمت خیانت، یک پیرزن بود که وسط های راه به من و به کیرم نگاه کرد و گفت: کس نمیخوای؟
تعجب کردم. گفتم جان؟ گفت میگم کس نمیخوای؟ تو خونه م دو تا دختر دارم هر سنی بخوای دارم 50 تومن. پول داری بیا بریم.
گفتم مرسی حاج خانوم ممنون. برو بذار به زندگیم برسم. و پیاده ش کردم.

سومین موردی که دیگه من را به ورطه خیانت پرتاب کرد عجیب بود.
مثل رویاهای من بود. یک زن چادری دیدم کنار خیابون و سوارش کردم. یک نازی در چشماش دیدم که به من جرئت داد. اومد عقب بشینه گفتم بیا جلو. اومد جلو نشست. این که با خنده به درخواستم پاسخ داد من را جسورتر کرد. تا نشست گفتم سیگار اذیتت نمیکنه؟ با خنده گفت نه. روشن کردم و پک زدم و گفتم: اهل حالی؟ گفت چه جور حالی؟ و باز خندید. گفت هر جور حالی. باز خندید.
دیدم بله، بالاخره لطف خدا شامل حال من شده. دست گذاشتم روی رون پاش، خندید و عقب نشینی کرد. گفت بذار دیگه. شروع کردم به مالیدن پاش.
دیدم خیلی منفعله. دستش رو گرفتم گذاشتم روی کیرم. و شروع کرد به مالیدن. گفتم میخوری؟ گفت آره.
رفتم یک جاده بیابونی و در اوردم براش و خورد. آبمو تو دهنش نگه داشت و بعد تف کرد بیرون.
گفتم مزه ش چطور بود؟ گفت مثل کرم بود. گفتم دوست داشتی؟ گفت آره. گفتم چرا قورت ندادی. گفت اولین بارم بود. گفتم بسه دیگه دروغ نگو به من. گفت به خدا اولین بارم بودم. تو دلم گفتم آره تو راست میگی.
بردم یه جایی رسوندمش و گفتم شماره بده. گفت ندارم. گفتم پس چطور دوباره پیدات کنم گفت بی خیال دیگه تمومه. گفتم آخه من تازه پیدات کردم گفت شماره ندارم.
ناچار پیاده ش کردم و رفت که رفت.

از اون روز به بعد همیشه با ماشین تو همون جایی که سوارش کرده بودم دور میزدم شاید باز ببینمش.

یک ماه بعد دوباره دیدمش. همونجا. همون شکل. سوار شد. نشست جلو. گفتم سلام. نشناخته بود منو. گفت شما؟ گفتم کیرمو خوردی بازم منو یادت نیست؟
خندید و گفت عه تویی. سلام. گفتم میخوری بازم؟ گفت آره. باز رفتیم یه جای بیابونی و باز برام خورد.

این دومین بار بود که جز زنم کسی دستش به من خورده بود. باز موقع پیاده شدن گفتم من کس میخوام ازت. گفت ساعت 6 بیا همینجا. هوا تاریک بریم تو ماشین منو یه جا بکن.

ساعت 6 شد. ولی من نرفتم. راستش رو بخواین ترسیدم. ترسیدم و نرفتم و دیگه اون زن، ببخشید، اون فرشته را ندیدم.

ولی این شروع اتفاق های جدید تو زندگی من بود.

توصیه (همیشه ماجراهای بزرگ زندگی از اتفاق های کوچیک شروع میشه، پس اتفاق های کوچیک رو دست کم نگیرید.)

ادامه…

نوشته: فرهاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها