داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زنم با کس پر آب کیر برگشت خونه

سلام
اسم من امیره و عاشق کاکولدم
یعنی دوست دارم زنم عشق و حال کنه و با لذت بردنش منم لذت میبرم اونم این داستانو میدونه و باهاش کنار امده و حتی بیشتر قبل عاشق هم شدیم
اسم خانومم ارزو و ۲۹ سالشه .
این داستانی که میخوام براتون تعریف کن یکی هزار تا فانتزیایی که ما انجام دادیم . یه روز من یکم حالم خوب نبود و تو خونه دراز کشیده بودم و خانومم پیشم بود و داشتیم داستان های سایتو میخوندیم که یه زن و شوهر با مغازه دار سکس داشتن و این جرقه شد تو سره من به ارزو گفتم چطوره گفت بدم نمیام.
من به ارزو گفتم این سری خودت برو من نمیام و اون اول قبول نمیکرد و میگفت میترسم
گفتم اونایی میترسن که تا حالا ندادن نه تو که تازه جیگرتم حال میاد و خلاصه راضی شد که بره
بعد چهار پنج ساعت لنگان لنگان و درهمو داغون امد خونه و گفت مبارک باشه بابا شدی گفتم یعنی چی که یهو شلوارشو در اورد و شرتو که پاره هم شده بود در اورد دیدم پر اب کیره و همه جاهای بدنش قرمز و کبود بود و بعد کسشو نگاه کردم دیدم هنوز داره اب ازش میاد و کونشو دیدم قرمزه قرمز بود . به معنای واقعی گاییده بودنش
گفتم چی شده کفتم چهار نفری گاییدنم
گفتم تعریف کن
( از اینجا به بعد از زبون ارزو میگم)
گفتی با تاکسی رفتم پاساژ و شرو کردم چرخ زدنو لباس دیدن همینجور که میچرخیدم دیدم دوتا جلو یه مغازه بودن که اسمشون ناصر و عباس بود البته بعدا متوجه شدم یکیشو فروشنده همون مغازه بود و اون یکی فروشنده مغازه کناری و جفتشون خوشکلو هیکلی بودن . رفتم دره مغازه لباسای مردونه داشت با اشوه گفتم تیشرت خوب چی دارین برا دوست پسرم میخوام که گفت بفرمایین داخل رفتم داخل و چندتا تیشرت اوردو گفت چه سایزی میخوایین گفتم هم سایزه خودتونه که چندتا انتخاب کردمو گفتم اگه زحمتی نیست میشه خودتون بپوشین تو تنتون ببینم
عباس گفت اشکالی نداره
اولی رفت تو پرو درو نبست
منم داشتم نگاه میکردم چ هیکلی داشت رفتم جلو دیدم گفتم همین خوبه اونم جلو من لباسشو کند و منم گفتم چ هیکلی داری گفت قابلتو نداره گفتم دوست دختر نیاز داره و گفت فاب ندارم و سر حرف باز شدو گفت دوست پسرت چی گفتم هنوز فاب نشده
موقع نهارشون بود گفت اگه نهار نخوردی بریم من پشت پاساژ سوییت دارم بریم باهم نهار بخوریم
گفتم اوکی بریم ، مغازرو بست و به ناصر هم گفت من میرم نهار سوییت
دنبالش رفتمو رسیدیم همونجایی که میگفت و رفتیم بالا تا وارد شدیم دیدم دونفر نشستن دارن قلیون میکشن . من ترسیدم گفت بیا تو اینا دوستا من میرن الان
من رفتم تو اونا هم بلند شدن و سلام کردن و گفتن ما میریم
عباس منو صدا زد گفت بیا تو اتاق یه لحظه و تا رفتم تو من از پشت بغل کردم شرو کرد به مالیدن و منم یهو برگشتمو شروع کردم لب گرفتن تو همین حین نفمیدم کی لباسای منو خودشو در اورد تا چشمم به کیرش افتاد نزدیک بود سکته کنم یه کیر بالا بیست سانتو کلفت . منو نشوند لبه ی تخت و گفت بخور منم فقط تونستم سره او کیر به اون کلفتیو بکنم تو دهنم بعد گفت بیا بشین روش ، گفتم تو را خدا یواش فقط گفت حالا کجا شو دیدی لنگ لنگون میفرستمت پیش دوست پسرت و منم اروم نشستم روش
قشنگ احساس میکردم کسم داره کش میاد و ذره ذره میرفت داخل تا همش جا شد و شروع کرد به تلمبه زده
درد لذت قاطی شده بود ، پیش خودم گفتم این همونیه که من باید هر روز بهش بدم . تو همین فکرا بودم که عباس منو محکم بغل و یهو دست یکی پشت کمرم احساس کردم و برگشتم دیدم همون دو نفر با اون پسره رفیقش ناصر پشت سرم ایستادن ، تا امدم جیق بکشم عباس در دهنمو گرفت و گفت تو امدی کس بدی پس برات فرقی نداره
اگه هم جیق بکشی همینجا خفت میکنم
منم از ترسم هیچی نگفتمو فقط گریه میکردم یکی از اون دونفر امد پشتمو یکم کرم تو دستش بود مالید سره کیرش که اندازه کیره عباس بود گذاشتم در سوراخ کونم که من میگفتم تو راخدا از پشت نمیدم که عباس گفت خفه شو امروز هیچ کدوم از سوراخات سالم از اینجا بیرون نمیره که یهو انگار یه میله داغ کردن تو کونم که چنان سوزشی داشت که نزدیک بود بیهوش بشم ، این چهار نفر تو چهار ساعت اینقدر منو کردن و ابشونو تو کس و کون دهمن خالی کردن که تو تاکسی نشستم راننده تاکسی گفت خواهر میخوایی برم کلانتری
گفتم نه لازم نیست ولی کیر عباس از هشون بزرگتر بود . دیگه اینقدر منو کردن همه سوراخام بی حس شده بود
وقتی این داستانو ارزو برام تعریف کرد کیرم راست شده بود میگفتم ای کاش منم اونجا بودم هر چی بهش میگم قرص اورژانس بخور میگه نمیخوام . میخوام از عباس بچه دار بشم ولی فکر خورده میخواد سر بسرم بذار
چون پوکه خالیشو تو کیفش دیدم
ارزو مثل یه بچه تا فردا ظهرش گرفت خوابید
بعد بهم گفت عباس داره پیام میده گفته اینسری فقط خودم هستم نمیذاره کسی دیگه ایی بیاد

نوشته: کاکولد

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها