داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دیواری به بلندای خیال (۱)

سلام ؛

سلااااام آقای مهندس ؛ بفرمایید :

ممنون؛ 1 شیر کم چرب میخواستم با 2 بسته بیسکوییت!

به روی چشم الان براتون میارم

رفته بودم سوپری محل ؛ سرمو که برگردوندم چشمم افتاد بهش ؛ خیلی ناز بود ؛ یعنی حرف نداشت ! حداقل از نظر من که اینطوری بود ؛ یه دختر حدود 165 ؛ یه شلوار جین کرم و یه مانتو کرم که از شلوارش روشن تر بود و تا تقریبا یکم بالاتر از زانوهاش با یه شال همرنگ شلوارش؛ موهاش یکمی بیرون بود و نمیدونم رنگ کرده بود یا رنگ خودش بود ولی قهوه ای شکلاتی بود انگار (تیره) ؛ پوست سفید صورتش محشر بود ؛ آرایش ساده و چهره فوق العاده جذاب و دوست داشتنی ؛ خودم دوست دارم بگم خوردنی ^_^
نگاهش دیوونه میکرد آدمو ؛ یجورای لبخند خاصی هم توو نگاهش بود ! اندازه چند ثانیه ماتم برده بود ولی با صدای فروشنده برگشتم
+بفرما مهندس اینم شیر ؛ بیسکوییت هم توی قفسه پشت سرت هر چی میخوایی بردار

ممنونم

بفرمائید خانوم ؛ در خدمتم ؟
*سلام ؛ یه دلستر لیمو میخواستم خانواده لطفا
+به روی چشم

خلاصه خریدمو انجام دادمو با یه نگاه به چهره خانوم و نگاه اون به من از کنارش رد شدمو آروم آروم داشتم قدم میزدمو توو فکرش بودم که به خونه رسیدم ؛ داشتم کلیدامو از توو کیفم درمیآوردم که یه لحظه صدای زنگ درب از اف اف اومد ؛ سرمو بلند کردم دیدم خانوم داره زنگ آپارتمان طبقه 3 رو میزنه ؛ دوباره همون لبخند و من که ماتش شده بودم ؛ با هر بدبختی بود کلیدو از کیفم در آوردم که جوابشو دادن ؛
کیه؟

منم آبجی ؛ درو باز کن
+رسیدی ؟ بیا عزیزم بالا
من جلوشو گرفته بودم ؛ خودمم حواسم نبود ؛ هنوز درگیر کلید و مات شدن خودم بودم که با اون صدای قشنگش گفت :
*ببخشید امکانش هست اجازه ورود بدین؟
من که به تته پته افتاده بودم و واقعا خودمو گم کرده بودم گفتم :
+داااااارم … کلیدمو در میارم که باز کنم درو
انگار فهمید که هول شدم ؛ با لبخندش که اینبار خیلی بیشتر و دوست داشتنی تر بود :
بله متوجه شدم ؛ ولی خواهرم درو باز کرده ؛ دیگه نیازی نیست ؛ میتونید برید داخل !

آخ … آخ … ببخشید اصلا حواسم نبود ؛ این روزا زیادی فکرم مشغوله ؛ معذرت میخوام
توی همین حین که جلو بودم درب ورودیو باز کردمو داخل شدم ؛ بعد یهو یادم افتاد اون پشتم بود و باید تعارف میکردم و بالاخره خانوم هستش و … خلاصه گند زدم !
برگشتم بهش نگاه کردم گفتم :
ببخشید تورخدا ؛ من آدم بی ادبی نیستما ؛ خانوما مقدم ترن ! امروز نمیدونم جریان چیه کلا آدم حواس پرتی شدم !
با همون لبخند و اینبار یه جورایی با کنایه و طعنه گفت :

معلومه کلا با خانوما زیاد در ارتباط نیستین !

والا کارم بهشون تا حالا نیفتاده خدارو شکر !

بیچاره خانومتون چی میکشه
با خنده گفتم :

سیگار برگ یا قلیون شاید ؛ خانوم کجا بود بابا ؛ گفتم که کارم به خانوما نیفتاده ؛ مجرد هستم !

واقعا ؟ بهتون نمیخوره !

انقدر پیر شدم ؟
همین حین داشتم درب ورودی رو میبستم و میومدیم سمت راه پله !

پیر که نه ؛ ولی جا افتاده هستین !

بله ، انقدر جاافتاده که تا شمارو دیدم به تته پته افتادم !

خب شاید اینم جزو سیاستتون باشه

سیاست؟

آره دیگه ؛ بعضیا خوب بلدن نقش بازی کنن ! البته جسارت نشه ها

ماشالله چه درایت و تجربه ای
داشتیم پله هارو میومدیم بالا طبقه اولو رد کرده بودیم تقریبا ! با شنیدن این حرفم یکم عصبی شد و با کمی حس لجبازی شاید اسمشو بذارم بهتره ، گفت :

نخیر جناب مهندس ؛ بالاخره منم توی این جامعه زندگی میکنم و دوستانم درگیر روابطی شدن که یچیزایی میدونم

مهندس ؟

توی سوپرمارکت آقاهه صداتون میکرد !

حواستونم که کلی جمع ـِ

آدم باید حواسش جمع باشه وگرنه کلاهش پس معرکه ست !
رسیدم درب طبقه دوم جایی که من با دوستم زندگی میکردیم ؛

بله ؛ حواس جمع واقعا جزو اون چیزایی که هر آدمی بهش نیازمنده ؛ ببخشید از آشناییتون خوشحال شدم ؛ من اینجا زندگی میکنم !
*ع ؟ خواهش میکنم ؛ با خانواده زندگی میکنین ؟
خیر ؛ خانواده من شهرستان هستن ؛ اینجا با یکی از دوستام زندگی میکنم و مشغول کار!

آهان ، پس زندگی مجردی !

بله !

موفق باشین ؛ منم امروز اومدم تا خواهرمو ببینم ؛ طبقه بالایی هستن !

آهان ، بسلامتی ؛ من چون درگیر کارم هستم ، زیاد به همسایه ها کاری ندارم و حقیقتش نمیشناسمشون ! به هر حال ؛ موفق باشین !

خدانگهدارتون
+خداحافظ
و ادامه داد و با همون لبخند زیبا پله ها رو رفت بالا و منم درب آپارتمانو باز میکردم ؛ اما نگاهم بهش بود ؛ دنبالش میکرد تا از جلو چشمم رفت !
میخواستم بگم نرو ؛ ازت خوشم اومده ؛ میشه همدیگرو بشناسیم ؛ میشه بازم ببینمت و هزارتا از این جمله ها و حرف ها که … داشت مخمو میخورد !
اونشب تنها بودم و واقعا فکرش دیوونم میکرد ؛ یه مقدار کار داشتم که باید توو خونه انجام میدادم ولی اصلا حسش نبود ؛ نشستم یه فیلم نگاه کردم تا شاید از مخم بپره ولی نمیشد …

ادامه داستان بستگی به نظر شما داره
اگه خوشتون اومد از شروعش میتونید بگید که ادامه بدم !
نوشته: تنهاتر از تنهایی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها