داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خیانت وکیل به وکیل

با کلی زحمت دفتر کوچیکی اجاره کرده بودم؛خوب که نبود اما از هیچی بهتر بود.یه طبقه بالای نسبتا قدیمی با کاغذدیواری های کهنه و در های چوبی پوسیده.
با کلی امید و آرزو دکوراسیونش رو کمی تغییر دادم و کلی دبدبه کبکبه برای دفتر کوچیکم فراهم کردم تا به فک و فامیل فخر بفروشم!
از طرفی حس‌ رقابتی هم بین من و شوهرم شکل گرفته بود؛شوهرم خودش وکیل بود و پله های ترقی و موفقیت رو یکی پس از دیگری طی میکرد و من هم خودم رو به آب و آتیش میزدم تا بهش برسم.

روز ها گذشت و خبری نشد؛هیچکس حتی برای مشاوره حقوقی ساده هم به دفترم نمیومد؛با وجود کلی تبلیغات و کلی تلاش اما قریب به یکماه گذشت و کسب و کار من کساد بود.
شوهرم همش بهم طعنه میزد که تو مال وکالت نیستی و بشین خونه و جمع کن دفترتو و …
اما من ناامید نمیشدم و دست نمیکشیدم و میخواستم ثابت کنم که میتونم.
روزها به سرعت میگذشت و خود من هم داشتم به این باور میرسیدم که نمیتونم بین این همه وکیل اسمی در کنم و تصمیم گرفته بودم یه فکر دیگه ای برای استفاده از مدرکم کنم.

شنبه صبح بود که توی دفترم داشتم وسایلم رو توی کارتن میچیدم و جمع میکردم؛
منشیم در زد و اومد داخل
+خانوم یه آقایی اومدن میگن مشاوره حقوقی میخوان.
_خب برو راهنماییشون کن داخل.

این بهترین خبری بود که میتونستم تو چند وقت اخیر بشنوم
بعد از چند دقیقه در زد و داخل و اومد و سلام کرد.
یک مرد جاافتاده با کت شلوار خاکستری تیره و عینک طبی شیشه گرد و ته ریشی که چندین تار سفید هم توش دیده میشد و یک کیف چرم قهوه ای به دستش.
من هم سلام و خوش آمدگویی مختصری با اولین مراجعه کنندم کردم و پشت میزم نشستم و اون هم روی مبل نشست.
+خیلی خوش آمدید جناب؛چیزی میل ندارین؟
_مچکرم؛نخیر ممنون از لطف شما خانوم صادقی من وقتتون رو زیاد نمیگرم و میرم سر اصل مطلب؛من باربد الوند هستم و میخوام شما وکالتم رو تو پرونده طلاق از همسرم قبول کنید.
+بله ممنون از اعتمادتون جناب الوند اما میتونم بپرسم دلیل جداییتون چیه؟
_عدم تمکین؛اختلاف؛بحث؛کلا به بن بست رسیدیم.
+همسرتون هم موافق طلاق هستن؟
_بله اما ایشون میخواد بخش عمده ای از اموال من رو بالا بکشن و حضانت پسرم رو هم بگیرن و من چون خودم مشغله دارم نیاز به یک وکیل دارم تا بتونه برای من پیروزی رو به ارمغان بیاره.
+بله متوجهم و امیدوارم کمکتون کنم.

پروندش رو قبول کردم و بالاخره شب توی خونه کلی افتخار کردم و به شوهرم پز دادم که پرونده قبول کردم و شوهرم مثل همیشه با خونسردی و تمسخر گفت این اتفاق مهمی نیست!
این رفتاراش آزارم میداد؛به علاوه سرد بودناش و بی اهمیتیش به من.
لباس های رنگارنگ و جذاب؛کاشت ناخن؛لیزر موهای زائد و هزارتا کار دیگه اما به چشم فرزین نمیومد.
زندگی من و فرزین هم انگار داشت نفسای آخرشو میکشید.

کم کم رفت و آمدهای باربد به دفتر من بیشتر و بیشتر شد و پرونده هم روال خوبی رو طی کرد و بالاخره بعد از چندین جلسه دادگاه به هر سختی‌ که بود حضانت بردیا پسر باربد رو براش گرفتم و با بخشیدن مقداری از اموالش طلاق قطعی شد و همه چیز تموم شد.

با یک جعبه شیرینی و دسته گل زیبایی به دفترم اومد و گفت:که پس فرداشب تولد بردیاس و یه جشن کوچیک براش تدارک دیدم و خوشحال میشم مارو مفتخر کنید و تشریف بیارید الهه خانوم.
این اولین بار بود من رو با اسم کوچیکم صدا میزد و من یکه نخوردم چون صمیمیتی کم و بیش بین ما بوجود اومده بود!

دعوتش‌ رو قبول کردم و خیلی هم خوشحال شدم بابتش.
پس فردا دفتر نرفتم و برای مهمونی شب آماده میشدم.
یک مانتوشلوار پلیسه سیاه سفید با کفش پاشنه بلندی درنظر گرفتم.
نزدیک غروب آرایش ملایمی کردم و موهامم کمی از شالم بیرون گذاشتم و راهی خونه باربد شدم که آدرسش‌ رو بهم داده بود.
فرزین حتی نپرسید کجا قراره برم و من هم باهاش صحبتی نکردم.
به خونه باربد رسیدم؛دکمه آیفون رو فشار دادم که صدای‌ زنی توی بلندگو به گوش رسید و گفت:بله؟
گفتم:از مهمونای آقای الوند هستم و گفت:بفرمایید و در رو باز کرد.

بالا رفتم که باربد جلوی در ورودی به پیشوازم اومد و به گرمی ازم استقبال کرد و من هم باهاش خوش و بشی کردم و داخل رفتم و یه گوشه روی مبل نشستم و با آبمیوه ازم پذیرایی شد.
جشن تقریبا شلوغ بود و پر جمعیت.
برای بردیا که هفت سالش بود چندتا اسباب بازی گرفته بودم که هم باربد هم بردیا از دیدنشون کلی خوشحال شدن.

بعد از صرف شام باربد کنارم نشست و گفت:که خوشحالی امشبش رو مدیون منه و دستشو رو دستم گذاشت و ادامه داد: نمیدونم چطور ازت تشکر کنم.
منم دستمو از زیر دستش‌جدا کردم و حقیقتا جا خورده بودم گفتم:فقط‌ به وظیفه ام عمل کردم.
بعد از خوردن کیک و تموم شدن جشن باربد گفت:ماشین شخصی همراهتونه الهه خانوم؟
منم گفتم:راستش نه.
گفت:پس اجازه بدید برسونمتون.
منم خواستم کم نیارم و گفتم:نه ممنون شوهرم میاد دنبالم و باربد هم گفت:هر جور راحتین

درواقع شوهرم نمیدونم کجا بود اصلا چه برسه بیاد سراغ من.
بیرون زدم و با اسنپ برگشتم و کلید انداختم رفتم داخل و فرزین گفت:کجا بودی خانوم خانوما؟
+تولد پسر یکی از دوستام
_خوشبحالت

محلش ندادم و به اتاق‌ رفتم و بعد عوض کردن لباسام خوابیدم.
یکی دو روز خبری از باربد نبود تا اینکه یک روز منشیم گفتش: یک ساعتی زودتر میخواد بره و کار داره و من هم قبول کردم.
رفت و منم داشتم اماده میشدم که برم ساعت ۱ ظهر بود.
یکی در زد و اومد داخل؛اولش‌ترسیدم ولی صدای آشنایی گفت: منم الهه خانوم
باربد بود.
در رو باز کردم و اومد داخل و سلام و احوالپرسی کرد و نشست.
پرسیدم:امری داشتین جناب الوند؟
گفت:اومدم خودتون رو ببینم.
+متوجه نمیشم؟من رو ببینین؟
_بله آخه خبری ازتون نبودو خواستم جویای احوال بشم
+بله خیلی لطف کردین

کمی صحبت کردیم و باربد رفت و منم به خونه برگشتم.
کم کم یه ارتباط‌ بین من و باربد شکل گرفته بود و تو شبکه های مجازی یا تو دنیای حقیقی هم رو ملاقات میکردیم و باربد هم به اوضاع نابسامان زندگی زناشویی من پی برد و یک وابستگی ایجاد شد.
باربد جای خودش رو توی دل من خیلی زود پیدا کرد و من هم خوشحال بودم از حضورش تو زندگیم.

باز هم آخر وقت بود که باربد به دفتر اومد؛منشیم رو از قبل فرستاده بودم بره و دوربین هارم خاموش کرده بودم چون میدونستم باربد میاد و به خوبی میدونستم این قرار با قرار های قبلی فرق داره و خودمم یک جین طوسی و مانتویی شبیه به رنگ شلوار تنم کرده بودم و یک عطر تند و آرایش غلیظ.

تا در باز شد و داخل اومد من رو تو آغوشش گرفت و بوی عطر من در بوی عطر عمیق باربد گم شد.
اولین بار بود که من رو تو آغوش مردونه اش جا میداد و چقدر حس خوبی برای من داشت.
بی اختیار لبهام به طرف لبهاش کشیده شد و لبهای سرخ باربد رو گرفت؛
انبوهی از احساس و شهوت و حرارت بین لبهامون رد و بدل میشد.
با حرص و بی تابانه لب هاشو میخوردم و باربد هم لبهای من رو از لبهای خودش سیر میکرد.
زبونش هم که وارد دهنم شد من رو دیوونه تر از قبل کرد.

لبهاشو از لبهای من جدا کرد و گونه هام رو غرق در بوسه کرد و به گوش و گردنم رسید؛نفس های داغ باربد منو به آتیش میکشید و میسوزوند.
زبون باربد روی گردنم کشیده میشد و آه های غلیظ من توی فضای دفتر طنین انداز شده بود.
آه باربد …آه باربد…آه باربد

دستام شروع به درآوردن لباس های باربد کرد؛پیراهن و رکابی و بعد هم شلوارش.
اون هم خیلی خوب و به سرعت لباسهای من رو درآورد و وقتی به خودم اومدم که فقط شورت و سوتین زرد رنگم به تنم بود.
بدن باربد که بهم میخورد میمردم و زنده میشدم.
باز لبها و زبون باربد مسیری رو تو بدن من طی میکرد تا به بین سینه هام رسید و سوتینم باز شد به زمین افتاد و سینه های من با لبهای باربد آمیخته شد.
نوک سینه هام رو بین لباش میگرفت و من آه میکشیدم و باربد زبونش رو دور نوک سینه من میچرخوند و دستش از روی شورت کص داغ و خیس من رو میمالید.
این مرد کی بود نمیدونم فقط میدونم دیوونه کردن من رو بهتر از هر کسی میدونست!
من رو روی میز جلوی مبلها انداخت و پاهام رو باز کرد و شورتم رو کنار زد و گفت:وای چه بهشتی رو اینجا مخفی کردی

زبونش که به کصم خورد همه وجودمو زیر و رو کرد؛آه میکشیدم و زبون باربد تندتند به کص و کلیتوریس من مالیده میشد و من هم دستم روی توی موهاش کرده بودم و شهوت درونم رو با آه و ناله بروز میدادم.

شورتم رو از پام بیرون کشید و با دقت عمل بیشتر مشغول لیسیدن کصم شد و من بیشتر از قبل آه میکشیدم.
آه باربد وقتش نرسیده کیرتو بهم بدی؟

باربد بلند شد و شورتش رو درآورد و کیرش که میتونست دل هر زنی رو ببره برای من به نمایش گذاشت و من هم بلند شدم و بی معطلی کیر داغشو توی دهنم جا دادم.
به زور هم که شد کیرشو تو دهنم جا میدادم و وحشیانه ساک میزدم و اینبار اه و ناله های باربد بود که اتاق رو پر کرد.
و صدای عق زدن من هم پشت بندش!

ساک زدنم زیاد طول نکشید که باربد دستم رو گرفت و بلندم کرد و من رو داگی رو مبل انداخت و کیرشو تا ته توی کصم کرد.
یک ثانیه نفسم قطع شد و با یک آه پر از شهوت بالا اومد.
باورم نمیشد همچین کیری تو کص من رفته.
میگفتم:وای باربد جر خورد کصم آه …
اما باربد گوشش بدهکار نبود و کیرشو با شدت توی کصم فرو میکرد و من هم ناله میکردم و ازش میخواستم ادامه بده گاییدن من رو.
آه باربد بگا منو وکیل جندتو بگا آه…

باربد هم از حرفهای من انگار انرژی میگرفت تا کصم رو پاره کنه؛گاهی تلمبه هاش آروم میشد و کیرش بی حرکت میموند توی کصم و نفسی تازه میکرد و دوباره اوج میگرفت و من هم آه میکشیدم.

لا به لای این شل کن سفت کن های باربد بودکه من به رعشه افتادم و ارضا شدم.
باربد هم منو بلند کرد و کنار میزکارم برد و من رو خم کرد؛دستامو روی میز گذاشتم و باربد گاییدن من رو از نو شروع کرد.

جملاتی رو بیان میکردم بین آه و ناله هام که خودمم تعجب میکردم.
اسپنک های باربد روی باسنم میخورد مثل شلاق و من دردش رو مثل یک لذت میچشیدم.

کیرش رو بیرون کشید و گفت:وقتشه بخوری برام خانوم وکیل
برگشتم و کیرش رو بین لبام گذاشتم و زبونمو روی قامتش میکشیدم و تخم هاشو میمالیدم.

دوباره من رو به حالت قبل برگردوند و کیرش رو توی کص من که صورتیش به سرخی میزد فرو کرد و موج جدیدی از ناله های من شروع شد.

کمی گذشت و باربد روی مبل نشست و من هم سوار کیرش شدم و ورود کیرش تا خایه رو به خوبی احساس کردم؛عاشق سکس تو این پوزیشن بودم و حالا بهش رسیدم.
سینه هام تو دست باربد و کیرش تو کصم و یک دنیالذت.
آه میکشیدم و باربد هم نفس نفس میزد و قربون صدقه من و کصم میرفت.

هربار کیرش بیرون میومد از کصم باربد زود به کصم برمیگردوند و برای دومین بار یک ارضای خوب رو به من هدیه داد.

از رو کیرش بلند شدم و نشستم بین پاهاش و‌ کیرشو تو دهنم کردم و تندتند ساک میزدم و تخماش رو میمالیدم و طولی نکشید که آب از کیرش فواره زد و لب و صورت من رو آغشته کرد و آه و ناله های باربد کم کم آروم شد.

نوشته: ابرو زخمی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها