داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

برادر شوهر سکسی من

رفته بودیم اهواز واسه عروسی سامان پسر خاله شوهرم. آخر شب که مهمونی تموم شد، فرزاد شوهرم مث همیشه تصمیم گرفت بمونه و خرده ریزای باقی مونده رو انجام بده. اگه قرار بود توی این دور و زمونه هرکی به هرکی فرزاد یه لقب بگیره باید بهش می گفتن فرزاد بلاکش، بس که هرکی هرکاری داشت به اولین کسی که زنگ می زد شوهر من بود. اون شب دیدن زن و شوهرای فامیل که توی مجلس به هم می پیچیدن و گاهی هم توی تاریکی یه ماچ و بوسه ای رد و بدل می کردن منو اونقدری داغ کرده بود که دلم بخواد فرزاد کنارم باشه و دستش رو از زیر میز بفرسته وسط دامن تنگ و کوتاهم و حالی به حالیم کنه ولی خب فرزاد خاک بر سر تو کل جشن عین خر هن هن کنان دنبال خرده فرمایشای شوهر خاله اش و آقای دوماد بود. برعکس فرزاد، امیر برادرشوهرم توی مهمونی می چرخید و گاهی هم یه دستی می کشید به کون و کپل زن لاغر مردنیش. زنک عوض اینکه کیفش رو ببره هی ایش و اوش می کرد و از زیر دست امیر فرار می کرد. یه بار که دوتایی توی تاریکی جفت هم نشسته بودن و امیر کنار گوش مرجان، زنش آروم آروم یه چیزی زمزمه می کرد یه دفعه چشماش افتاد به من که داشتم به دستاش نگاه می کردم. دستش رو گذاشته بود اونجاش و آروم می مالیدش. نگاه من رو که دید دستش رو عقب کشید و راست نشست ولی من دیگه تا آخر عروسی همش به اونجاش فکر می کردم که بی صاحب راست کرده بود. همش به زن سرد مزاج خاک برسرش فحش می دادم و آرزو می کردم جای من و مرجان عوض بشه. مرجان واسه شوهر من بهتر بود، منم با اون فکرای حشری واسه امیر مناسب تر بودم.

موقع برگشتن، فرزاد بدو بدو اومد جلوی ماشین امیر و گفت: داداش نیلو رو هم با خودت ببر، من بمونم کار داریم اینجا امیر یه نگاه چپکی به شوهرم انداخت و بعد گفت سوار شو. قرار بود شب رو توی خونه ی خاله بزرگه بمونیم و روز بعد برگردیم شهرمون. وقتی رسیدیم فهمیدیم خاله بزرگه مونده خونه ی خواهرش تا با مادر شوهرم تا صبح غیبت کنن. مرجان رفت توی اتاق خواب مهمون و مشغول درآوردن لباساش شد ولی امیر یه لیوان اب میوه ریخته بود و جلوی کانتر ساکت نشسته بود. یه دفعه متوجه من شد که هنوز توی سالن نشسته بودم. گره کراواتش رو شل کرد و بلند شد رفت توی اتاق پیش مرجان و در رو بست. نمی دونم چرا طاقتم طاق شده بود و نمی تونستم به امیر وقتی لخت توی بغلم خوابیده فکر نکنم. عصبی بلند شدم و رفتم توی اتاق بغلی و لباسام رو درآوردم و بی اونکه آرایشم رو پاک کنم لخت خوابیدم روی تخت تک نفره ی خاله بزرگه و تن داغم رو مالیدم به ملافه های خنک و بی اختیار گفت: آه ه ه از اتاق بغلی صدای امیر و مرجان می اومد. امیر داشت بهش می گفت: نمیدی؟ مرجان غر می زد: خسته هستم چه خبره هرشب هرشب؟ خاک بر سر مرجان که هرشب یه هیکل به اون سکسی دم دستش بود و پسش می زد. خوابیدم روی شکمم و پشتم رو چسبوندم به دیوار خنک بلکه داغی تنم بخوابه. کم کم خواب می اومد توی چشمام. همه جا ساکت بود. حتی دیگه صدای مرجان و امیر هم نمی اومد که یک دفعه حس کردم در اتاقم قیژی صدا کرد. قلبم به تالاپ تالاپ افتاده بود. امکان نداشت فرزاد باشه. وگرنه در رو این طوری باز نمی کرد. بی حرکت موندم. توی تاریکی دیدم که در تا نصفه باز شد و یکی اومد داخل و دوباره در رو بست. حتی خودش هم هیجان زده بود، اینو از نفس کشیدنای صدا دارش می فهمیدم. امیر اومده بود توی اتاقم. بوی تنش، بوی ادکلنش … مطمئن بودم امیره و از هیجان داغ کرده بودم.وسط پاهام خیس شده بود. اومد بالای تخت و چند لحظه همون جور بی حرکت نگام کرد. بعد نشست لبه تخت و انگشتاش رو آروم کشید روی بازوم. مکث کرد. تازه فهمیده بود که لختم. سر انگشتاش رو کشید توی قوس کمرم و بعد روی باسنم. دیگه نمی تونستم تحمل کنم. تکون خوردم و دستش سریع عقب رفت. می خواست بلند بشه بره مچ دستش رو گرفتم و کشیدمش توی تخت. به جای هر حرفی نفس هاش آروم ولی بریده بریده بالا می اومد. داغ کرده بود و دلش یه سکس حسابی می خواست، مث خودم. فقط یه شورت پاش بود. خودم رو چسبوندم بهش و پاهاش رو قفل کرد دور پاهام. سنگینی تنش رو انداخت روی من و دوتامون به نفس نفس افتادیم. سفتی اونجاش روی شکمم بود. دستای بزرگش رو گذاشت روی سینه هام و انگشتاش رو فرو کرد توی دوتا توپ گرد و درشت پستونام. نوک دماغش رو می مالید وسط سینه هام و من زیر سنگینی تنش کش و قوس می اومدم. هیچ کدوم حرف نمی زدیم. هردومون فقط می خواستیم لذت ببریم بی عذاب وجدان. نوک زبونش رو مالید به سینه ام و لبام از هم باز شدن: آه ه ه ه انگشت گذاشت روی لبم و گفت: هوششش مرجان بیدار میشه لبش رو گذاشت روی لبم و محکم مکیدش. انگار که داشت یه یخمک رو با قدرت مک میزد. دستاش لغزیدن روی سینه هام و نوک سینه هام رو لای دوتا انگشتش گذاشت و هی فشار داد و ول کرد. چنگ انداختم توی کمرش و سرش رو برد پایین و شروع کرد به مک زدن نوک سینه هام. کمرم قوس برداشته بود. دستاش رو از زیر کمرم رد کرد و کشید روی باسن برجسته و سفتم. چرخید و از کنار بغلم کرد. حالا توی بغلش بودم وسط شونه های بزرگ و مردونه اش. دستم رو بردم پایین و از توی شورت اونجاش رو لمس کردم. نفسش تند شد. سر گرد اونجاش رو با انگشت لمس کردم. خیس شده بود. خیس و داغ. دستاش رو محکم تر کشید روی باسنم و توی مشتش فشارشون داد. خزیدم پایین و شورتش رو تا نصفه پایین کشیدم. نوک زبونم رو کشیدم روی گردالی بزرگ آلتش. نفسش تندتر شده بود. سرش رو آروم بردم توی دهنم. می دونستم الان از داغی دهنم حشرش بالا زده. سر کیرش رو با زبون لیسیدم دستش رو آورد پایین و گذاشت پشت سرم و کیرش رو محکم فرو کرد توی دهنم. نصف کیر بزرگش توی دهنم بود و براش ساک می زدم. وسط پاهام خیس خیس بود. دست کشیدم به کس خودم و از خیسی اونجام مالیدم به بقیه ی کیرش که توی دهنم جا نشده بود. نصف کیرش توی دهنم بود و نصفش توی دستم و حریصانه باهاش بازی بازی می کردم. اون کیر شق و کلفت حیفش بود بیکار بمونه. تندتر بالا و پایین شدم و وسطش گاهی تخماش رو هم می مالیدم یا با زبون خیس می کردم. شونه هام رو گرفت و منو خوابوند روی تخت. پاهام رو جلوی روش باز کردم. چشمامون به تاریکی عادت کرده بود. انگشت انداخت وسط چاک کسم و یه دور از پایین تا بالا کشید. نتونست جلوی خودش رو بگیره و گفت: اوففف چه داغه همون جور که با دوتا انگشت بالا و پایین می شد شست پام رو مالیدم سر کیرش. پاهام رو انداخت روی شونه هاش و سر کیرش رو فرستاد وسط پاهام و گفت: می خوای؟ داغ کری؟ گفتم: آه آه آه آه کیرش رو کشید روی سوراخم و بریده بریده نفس کشید:کی کنمت الان کشیدم عقب و خوابیدم روی شکمم. باسنم رو گرفتم بالا و به کمرم قوس دادم. اومد جلو و شروع کرد به بوسیدن باسنم گفتم: زود باش می خوام بکن توش چسبید بهم و دستاش رو از زیر شکمم رد کرد و سینه هام رو گرفت. دستم رو از همون زیر بردم جلو و کیرش رو گرفتم و مالیدم به به کس داغ و خیسم. گفت: کست داغه داغ و خیس گفتم: اومممم سرش رو هل دادم داخل . سفتی کیرش دیوونه ام می کرد. سر بزرگش مالیده می شد توی سوراخم و بقیه اش مالیده می شد دور و برش. نوک سینه هام رو محکم فشار داد و عقب و جلو شد. کیرش رو توی خودم حس می کردم. بزرگ بود. اونقدر بزرگ که حس می کردم توی شکمم رفته. باسنم رو قوس دادم و تندتر عقب و جلو شدم. بدنمون به هم می خورد و صدا می داد. دست راستش رو برد وسط پاهام و اون مثلثی رو مالید. کف دستام رو محکم گذاشتم روی تخت و جلوی روش گربه شدم. دستش روی مثلثی وسط کسم بالا و پایین می رفت بود و همزمان کیرش توی سوراخم عقب و جلو می شد گفت: خوبه؟ دوست داری؟ فقط تونستم آه بکشم گفت: جون آه اوه کن برام. بگو بگو می خوام … بگو گفتم می خوام بکن منو …کس داغم رو پاره کن دو طرف کمرم رو گرفت و تندتر عقب و جلو شد، با فشار تا ته فرو کرد داخلم و بیرون کشید. کرد داخل و بیرون کشید. تنم یه دفعه بی حس شد. وسط کسم شروع کرد به نبض زدن. بی حال شدم و دوباره ولو شدم روی تخت. همراه من پایین اومد و چندتا ضربه دیگه زد و کیرش رو بیرون کشید و آبش رو ریخت توی گودی کمرم. دوتامون نفس زنان جفت هم دراز کشیده بودیم و کف دستش روی باسنم نرم بالا و پایین می رفت. چرخید طرفم و کنار گوشم گفت: وقتی برگشتیم هرشب می کنمت خندیدم و گفتم: خوبه ولی این اتفاق نیفتاد چون …

نوشته: ناناس

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها