داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

سکس با برادر زاده از روی دلسوزی

عرض ادب و خسته نباشید خدمت کاربران غیور انجمن کیر تو کس

داستان من محتوای در اون حد سکسی نداره و درباره فامیل هم هست ، پس اگه علاقه ندارید نخونیدش .

راستش من یه آدمی هستم که به شدت زندگی منطقی دارم و برا هر چیزی شدیدا بر انداز میکنم تمام جوانب رو و برا همین سختی هایی هم کشیدم که در بعضی از مواقع از قلبم پیروی نکردم و نزاشتم احساسی برخورد کنم .

درباره رابطه با جنس مخالف هم همینطور بوده ، وقتی میدیدم که ته کار باید کات کنیم و اینجور هم طبق معمول دختر بیشتر آسیب میبینه ( البته منظورم دختر های با شخصیت و خانوم هست نه این به اصطلاح جنده ها ) تصمیم میگرفتم اصلا وارد رابطه ای نشم . البیته برا تست سعی کردم تو تلگرام با یکی دو نفر دوست شم که بعد از تست کردن دیدم واقعا کار مزخرفیه و قیدش زدم .

خلاصه اوضاع به همین منوال گذشت ، من یه برادر زاده دارم که تقریبا یه سال از خودم کوچیکتره ، یعنی من 23 سال و اون 22 سال سن داره ( اسم من سیاوش و اسم اون نهال هست )

ما چون سنمون بهم نزدیک بود زیاد درد و دل میکردیم و اون کاملا بر خلاف من وارد رابطه های زیادی شده بود و طبیعتا غم و غصه و شادی انواع حس ها رو تجربه کرده بود .

بعد از چند سال من چند ماه پیش یه ماشین دست دوم خریدم که کمک دستم باشه و از راه مسافرکشی هم هزینه هام اوکی شه ، و گهگاهی هم با دوستان یا همین نهال خانوم میرفتیم تاب خوری و به اصطلاح کص چرخ .

دو سه ماه پیش اتفاقی تو مسیر که داشتیم میومدیم بحث رابطه و دوستی و اینا باز شد که من بهش گفتم اهل این داستانا نیستم و اینا ، که یهو دیدم رفت تو فکر گفتم چی شده ؟! گفت یه سوال دارم ولی نمیدونم درسته ازت بپرسم یا نه !

گفتم والا تو تمام مسائل زندگیت به من گفتی ، حالا از چی خجالت میکشی ؟! ( راستش چون حتی مسائلی مثل پریود شدناشم قبلا بهم گفته بود اصلا فکرم سمت چیزی که میخواست بگه نرفت و بیشتر فکر کردم رازی چیزی هست )

یهو بهم گفت خب تو الان تقریبا 6-7 سالی میشه که به بلوغ رسیدی ، پس نیاز های جنسیت چطور برورده میکنی ؟! من اول جا خوردم ولی خب چون نمیخواستم بخاطر سوالش ناراحت شه گفتم کار خاصی نمیکنم ، بعد باز پرسید که یه لبخند بهش زدم و گفتم بهتره بحث نکنیم ، دوتا آبمیوه گرفتیم خوردیم و بردمش خونه .

گذشت تا چند وقت دیگه که من طبق عادت رفته بودم یه سر بهش بزنم ( چون اومده بود تهران برا دانشگاه و خونه دانشجویی گرفته بود ) دیدم هی میاد پیشم و رفتارش عجیبه و اینا ، منم فکر کردم میخواد مسخره بازی چیزی دراره که یه لیوان آب بغل دستم بود پاشیدم بهش ، یهو خودش و جمع و جور کرد و رفت تو اتاقش .

منم نیدونستم ناراحت شده ، نشستم جلو تلوزیون به فیلم دیدن که یهو دیدم با یه تاب و شلوارک اومد جلو من و اشک از چشماش میومد پایین میگفت نمیبینی چند وقته چقد بهت نزدیکم ، نمیبینی چقد دوستت دارم ، من بخاطر تو دوست پسرم کنار گذاشتم که فقط با تو باشم و اشک میریختااااااااا .

[ منم تو همین حین که داشت اینا رو میگفت داشتم فکر میکردم که من هم قدم عادیه ( 180 ) هم باشگا نمیرم ، هم کاری نکردم قبلش که مخش زده باشم ، آخه این چرا اینجور چیزا رو میگه بهم . ]

باز ادامه داد صحبت کردن که آخه تو مگه آدم نیستی ، هر کسی یه نیازایی داری ، تو چطور انقد بی توجهی و بازم گریه میکرد ، منم دلم براش سوخت گفتم ناراحت نباش عزیزم بیا بغلم ، یه 10 دقه فقط گریه میکرد و لباس منم کامل خیس کرده بود .

بعد چند لحظه یهو گفت تو رو خدا فقط یبار بدن من ببین که مشکلی ندارم و چقد میتونم خوشحالت کنم ، اگه ناراحت شدی دیگه اینکار نمیکنیم ، تا این حرفا رو زد برق سه فاز از سر من پرید ، یهو پا شدم وایسادم گفتم بهش داداش آدم بزرگترین نعمتیه که یه آدم داره ، اونوقت من بیام به دخترش تجاوز کنم ؟؟ من چطور میتونم به اعتماد داداشم سو استفاده کنم و رفتم تو اتاق .

حالا ما که رفتیم تو اتاق اول بدبختی بود ، شیطون رفته بود تو جلو ما و انواع و اقسام فکرا اومده بود تو ذهنم ، دیدم اینطو نیشه ، لباسام درودم که برم یه دوش آب سرد بگیرم .

خونه ای که گرفته بود برا اینکه دانشجویی بود یه جور بود که از هر دو طرف در محوطه حموم باز میشد ( یجا بود که بعد از دوش گرفتن حوله و اینا رو اونجا میزاشتن و خشک میکردن خودشون بعد میرفتن تو خونه ) ولی خب چون خونوادش نمیخواستن با غریبه هم خونه بشه کل اون ساختمون رو گرفته بودن و طبیعتا هر دو طرفش دست خودش بود ، من که از این اتاق رفتم تو اون محوطه که برم دوش بگیرم ، یهو دیدم لخت اومد جلوم و شروع کرد که قسم دادن و اینا و منم هی میگفتم نه ! بعد یه لحظه با یه حالت مظلوم که اشک از چشماش میریخت میگفت لااقل بزا من فقط تو رو ارضا کنم ، قول میدم هیچ کار دیگه ای نکنیم .

خیلی سعی کردم مقاومت کنم ولی هم چون جفتمون لخت روبرو هم بودیم هم دلم میسوخت هم شهوتم دیگه داشت دیوونم میکرد واقعا شل شدم دیگه ، دید دیگه چیزی نگفتم اومد اول کیرم گرفت تو دستش و یکم مالیدش ، یه بوسم کرد به لبام که سرم بردم عقب چون باعث میشد حس خیانت به امانت کنم ، کیرم کم کم داشت راست میشد ( تقریبا 16-17 سانتی میشه فکر میکنم )

نشستم رو سکوی بغل حموم و نشست رو زانو هاش و شروع کرد به مالیدن کیرم چند لحظه بعد شروع کرد تو دهنش بالا و پایینش کنه ، من اولین بارم بود که حتی پایین تنه یه دختر از نزدیک لخت میدیدم حالا فکر کنید داشت برام کیرم میخورد .

واقعا لذت میبردم ولی از طرفی هم حس خوبی به قضیه نداشتم ، تقریبا بعد 6-7 دقیقه آبم داشت میومد که بهش گفتم و اونم سینه هاش اورد جلو تا بریزه روش ، من چندشم میشد ولی گویا اون لذت میبرد .

خیلی دلم میخواست وجدانم اجازه میداد تا بتونم کمکش کنم و اونم ارضا کنم ( با مالیدن و اینا نه سکس و دخول ) ولی متاسفانه نتونستم .

بعدش بهش گفتم ازین به بعد همدیگه رو نبینیم بهتره ، دوشم گرفتم و اومدم خونه خودم و الان بعد چند ماه نه خبری ازش دارم و نه تماسی گرفتیم با هم .

پایان …!
نوشته: سالار

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها