داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مسعود و مادر جنده اش (طنز)

تقديم به مسعود ****، معلم مادر جنده ام. با عشق و احساس…

داستان از زبان يكي از استاد هاي بد بخت ما گفته شده: من مسعود **** هستم و ٤٩ سالمه و مادرم هم جندس! براي شروع داستان اصلي، لازم ميدونم ك يك سري مقدماتي از زندگي ام رو براتون بگم. ميخوام براتون از زندگيه خودم بگم، از همون بچگيم و بلكه قبل تر… تقريبا ٥٠ سال پيش بود(دقيقا ٤٩سال و ٩ ماه پيش) كه مادره هفتيركش و جندم داشت تو ميدون شهريار(ميدان آزادي الان) دنبال يه كير كلفت ميگشت واسه گايش! اتفاقا همون شب هم يه معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از من، حشرش زده بود بالا و اومد مادر منو تا دسته كرد! سه، چهار ماه گذشت و هر شب هم مامانم به يكي ميداد تا اينكه متوجه شد حامله است! از اون جايي ٤ ماهه باردار بود، فهميد ك چهار ماه پيش حامله شده و از اون جايي ك چهار ماه پيش چون كلا پريود بود و فقط يك روز وقت براي كسب درآمد از طريق سكس رو داشت، فهميد ك از اون معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از من حامله شده. خلاصه از اون جايي ك مادر جنده ي من، گانگستر و هفتيركش هم بود، با من(كه البته تو شكم اش بودم) رفت سراغ اون معتادِ بوگندويه ترياكيه حشيشيه مادر جنده تر از من. ننم با يه تير، زد خارو ماره بابام رو ب گايه عظما داد! يعني كلا مغزش رو زد رو زمين پخش كرد. اين گذشت تا پنج ماه بعدش، وقتي مامانم داشت به يكي ميداد، درد شديدي حس كرد و درجا اينجانب را ريد! مامانم وقتي اين صحنه رو ديد، پيش خدا عهد بست كه ديگه هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي، به هيچ مردي كون نده، وقتي كه حامله اس!

مامانم منو خيلي خوب تربيت كرد كه عين خودش باشم، من هم چون استعدادم ژنتيكي بود، به طور فشرده، حرفه ي مادر جنده ام رو دنبال كردم تا شايد در عرصه ي كون دادن، بتونم پيشرفتي خيره كننده بكنم و ايران و ايرانيه غيور وقهرمان رو سر افراز كنم، اما خيلي زود در سن ١٥ سالگي(٣٥ سال پيش) وقتي با ننم رفته بودم ميدون شهريار، كار آموزي، يهويى ملت عين كير ريختن تو خيابونا و شعار مرگ بر شاه سر دادن. از شانس كيريه من، اون روز يه شلوار سفيد پوشيده بودم، ملت هم تا شلوار سفيد من رو ديدن، با سرعت به سمتش حمله ور شدن و با قدرت، از ناحيه ي خشتك، جر دادنش. جوري ك كير و خايه هاي من هم با هاش كنده شد! بعد رو خشتك ام نوشتن مرگ برشاه و پرچمش كردن!(و اين گونه شد كه ضرب المثل فلاني خشتكش پرچم شده، اختراع شد) مامانم هم از همه جا بي خبر داشت بين اون همه جمعيت، بين بوته ها كون ميداد، كه زير پاي ملت له شد و از ناحيه لپ چپ كون، فلج شد.(البته همين دليل معروفيت ننه ي من شد ك بعد ها به اون لغب شهره كون تاپال رو دادند.) بعد از انقلاب، به دليل داغون بودن وضعيت كشور، و امن نبودن ميدون آزادي(شهريار قديم) مادر من مجبور شد دفتر كارش رو به زير پله هاي صادقيه تقيير بده و چند وقتي اونجا مشغول خدمت باشه. و من هم ك عقيم(اخته، خواجه) شده بودم و كيرم به باد رفته بود هم، به عنوان كار آموز كون بدم. البته من برعكس مامانم ك حدودا ٢/٥ متر مكعب، كون داشت، كون كوچكي داشتم، اما با توجه ب نو بودن و صفر كيلومتر بودنش، مورد پسند ارباب رجوع قرار ميگرفت.

همه ي اين ها گذشت و من و ننم هم يه گروه پورن تشكيل داديم و اسمش رو هم گذاشتيم “من و ننم”. هنوز يك ماه از تشكيل اين گروه فوق حرفه اي نگذشته بود كه صدّام (كس ننش) به ايران حمله كرد و از طرف بسيج، اومدن مادر من رو براي خدمت در جبهه ي حق و اسلام، به خط مقدم جبهه بردند، تا سربازان اسلام، پشتوانه ي كوني داشته باشند. بعد از اون قضيه، مادر من در جبهه مفقودالاثر شد و هيچ وقت خبري از اون به گوشم نرسيد… بعد از اون اتفاق، ضربه اي جبران ناپذير به جامعه ي جنده هاي غرب تهران وارد شد، ك تا ساليان سال، قابل ترميم نبود. وقتي اين اتفاق افتاد، به من شُك روحيه خيلي قويي وارد شد، به طوري ك من حرفه ي خودم رو در سن ٢٤ سالگي كنار گذاشتم و به تحصيل در رشته ي ادبيات و زبان فارسي روي آوردم. بعد از ١٩٣ بار مشروط شدن و تجديدي گرفتن، بالا خره موفق شدم ك در سن ٣٤سالگي مدرك كيريه خودم رو بگيرم و در مدرسه ي **** مشغول به كار بشم. من قسم خورده بودم ديگه هيچوقت و به هيچ كس در هيچ شرايطي كون ندم، و استادي ساده و معمولي باشم. من به قولم پايبند بودم، تا روزي ك يه استاد عربي به نام ذاکری اومد تو مدرسه. عاقا اين ذاکری خيلي داف بود! خوشگللللللل، قد حدود١٥٧ و عرب! اصن عرب بودنش رو ميشد از رو كيرش فهميد! هي من به خودم تف و لعنت ميفرستادم، كه من قول دادم ديگه كون ندم و از اين حرفا، ولي هر وقت اين ذاکری تخم سگ رو ميديدم دلم هوس يه كير دراز و كلفت ميكرد. هيچي ديگه…

من ك حشر ام اساسي زده بود بالا، گفتم باس يه حركته سازنده اي بزنم! من اون روز وقتي به خونه اومدم، نشستم كلي فكر كردم با خودم، كه چجوري به ذاکری بگم كير ميخوام و از اين جور حرفا كه ساعت٩ شب روي كاناپه خوابم بُرد… وقتي خواب بودم، مادرم رو در خواب ديدم ك بهم گفت: پسره كس ننه ي عزيزم، من در طول خدمتم، هميشه آرزوي اين رو داشتم ك يك عرب من رو تا لوزالمعده بكنه! حالا ك من كونم از اين دنيا كوتاه شده، تو در تحقق اين هدف والا و تجلي جندگان ايران بزرگ به من كمك كن… كمك كن كمك كن ككممككممم ككنننن كككككمممممكككككمممم كككنننن ككككمممممممكككككككك ككككننننننننننن همينجوري تو خواب هي با صداي اِكو دار ميگفت كمك كن، كه من گفتم: اي بابا گاييدي. اونم يه چَك خوابوند تو گوشم و من از خواب پريدم. وقتي از خواب پريدم ساعت ٥ صبح بود، (فكر كنم مامانم ٨ساعت داشت ميگفت كمك كن!) فرداي اون روز، وقتي تو راه مدرسه بودم، ديدم ذاکری، داره پياده از سر شهرك مياد. شيشه ي ماشين رو پايين دادم و با صداي تقريبا بلند و كيريه خودم داد زدم: ذاکری! برسونمت!! بعد ملت همه يه جور كيريي ب من خيره شدند، ك من متوجه ي گه خوري زيادي ام شدم و خودم رو جم و جور كردم. همين جور ك داشتم آروم، آروم با ماشين همراه ذاکری ميومدم، گفتم: بيا بالا ديگه… ناز ميكني چرا؟! يهويي ذاکری وايساد و تو چشماي من خيره شد. به طوري ك ميشد عمق غم رو در چشمان تخمي اش ديد. قطره ي اشكي روي چشمانش، لغزيدن گرفت و گفت: آخه مادر جنده ي كس مغز، وسط خيابون جاي عر زدنه اين وقت صبح؟ اون ننه جندت به تو ادب همسايه داري ياد نداده؟؟؟؟؟ عاقا اينارو تا گفت، من فهميدم ك اون نه تنها خيلي كييييره، بلكه غيب گو هم هست! چون جنده بودن ننه ي من رو به راحتي فهميده بود. بهش گفتم: تو جنده بودن ننه ي منو از كجا فهميدي جيگر؟ – فهميدن نميخواد، نام ننت در سطح جهاني، شناخته شدس. – پس تو هم ننه ي من رو ميشناسي؟ – آره – خب حالا بيا بالا ديگه… اين رو كه گفتم، اونم سوار ماشين شد و ٢٣٩ متر رو طي كرديم تا به مدرسه رسيديم… اون روز من و اون خيلي درباره ي ننم حرف زديم و منم ماجراي خوابم رو براي ذاکری تعريف كردم و اونم تا شنيد، گفت كير من در اختيار فرزند خلف شهره جنده!!! (مامانم). ذاکری تا اين رو گفت، صداي جرقه اي اومد و آسمون شروع به باريدن باراني چسبناك كرد! (فكر كنم مادرم داشت تو ملكوت اعلي جلق ميزد) خلاصه، اون شب با هم قرار گذاشتيم ك اون ساعت ١١شب بياد خونمون و يه گي سكس رديف با هم داشته باشيم. اتفاقا فردا ي اون روز هم بايد از بچه ها امتحان ميگرفتم. وقتي داشتم سوال هارو طرح ميكردم، سوالا يكم تخمي شد، جوري ك خودمم جوابشو نميدونستم! ولي به تخمه نداشتم! ، فوقش ميگم بچه ها تجديد ميشن! اصن حقشونه! اصلا چون مادرم خرابه دوست دارم همه تجديد شن، اونايي هم ك اعتراض دارن خفههههه شششننننننننننن. هيچي ديگه… قبل از اين ك ذاکری بياد، من رفتم تلويزيون رو گذاشتم رو يه كانال سكسي وساعت ١١ شد و ذاکری اومد خونمون. من استقبال گرمي ازش كردم و اوردم نشوندمش رو مبل ها و رفتم براش قهوه بيارم. وقتي رفتم قهوه رو حاضر كردم، ديدم ذاکری، كلي زده تو كار اين كاناله و حشرش حسابي اوج گرفته بود. اين رو ميشد از رو كيره سيخ شدش فهميد. قهوه ها رو بردم و با هم خوديم و بهش گفتم: ميخواي همينجوري تلويزيون ببيني؟؟ من منتظرماااا… اون هم ك حسابي حشري شده بود، گفت بيا بشين رو پام. من رفتم و تا نشستم، سيخي و كلفتيه كيرش رو از رو شلوار حس كردم. ذاکری اول صورتش رو نزديك من كرد و گفت: تو مال خودمي مسعود! بعد لب هاش رو گذاشت رو لب هام و انصافاً جانانه لب ميداد. بعد زبونم رو كردم تو دهنش و ذاکری هم زبونم رو با اشتياق ميك ميزد. همينجوري ك داشتيم از هم لب ميگرفتيم، ديدم داره پيرهن ام رو از تنم درمياره. منم مانع نشدم گذاشتم كارش رو بكنه. بعد شلوارم رو در اورد و من رو حالت قنبل خوابوند و آروم، آروم شروع به در اوردن شرتم كرد. وقتي ك شرت ام رو در اورد گفت: يا حبيبي، اي خدا، اي واي من، عجب كووونييه. بعد انگشت اشاره اش رو تا ته كرد تو كونم ك موجب شد من كلي حال كنم و به آسمونا برم! همينجوري كه داشت با سوراخ كونم ور ميرفت، ديگه ديدم داره آب كونم در مياد (به دليل اينكه كير ندارم، لوله ي متصله به كيرم رو به كونم وصل كردن، تا منم آبم بياد). برگشتم و بدون اينكه حرفي بزنم شرت و شلوار ذاکری رو باهم يكجا در اوردم و شروع كردم به خوردن كير كلفتش. اصن تو دهن جا نميشد، ولي به خاطر قولي ك به مادره جندم داده بودم، بايد خوب كار رو انجام ميدادم. بعد از ساك زدن، رفتم به حالت cow boy style رو كيرش نشستم و حدود ٣ساعت ٣٦ دقيقه تلنبه زد تا ارضا شد، البته من تو اين مدت، حدود ٢١٦ بار ارضا شدم. آخر شب هم همينجوري من رو گشاد و پاره ول كرد و رفت خونشون. فرداش هم ك من از بچه ها امتحان ميگرفتم، انقدر گشاد بودم ك نميتونستم راه برم و تا حدود ١ ماه، هر شب پريود بودم. و اين بود داستان سكس مسعود با ذاکری. اميدوارم از اين داستان لذت برده باشيد سخني از نويسنده: ١.اين داستان فقط شوخي بود و اصلا قصد توهين به شخصي، يا اسمي (مانند شُهره) رو نداشت. ٢. اين داستان كس شعري بيش نبود. ٣. انتقاد هم يادتون نره. مخلص شما…

نوشته: Kick-ass

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها