داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

قهر مادر

دوستان این داستان سکسی نیست تجربه تلخیست کاملا واقعی .که برای چند لحظه اتفاق افتاد وهنوزهم بعدازدوسال منشاء عذابی شده برای من

دوماه بود مادرم فوت کرده بود هرشب خوابش رامیدیدم .همیشه درخواب به خونه میومد باهام حرف میزد ودخترم را که خیلی دوست داشت نوازش میکرد
روزها میگذشت هرروزصبح میرفتم سرکار شب میومدم خونه .نزدیکای عید بود یکی ازلوازم برقی خونه خراب شد چون برای عید لازمش داشتم خانمم گفت باید درستش کنیم
دراطراف هم تعمیراتی نبود مجبور بودم به شهر ببرم
دختر عمه ای داشتم 10سالی بود ازدواج کرده بود توی شهرباشوهر ودوبچه ای که داشت زندگی میکرد
(ز)خیلی سن نداشت که عروسی کرد زود هم بچه دار شد هروقت هم که باشوهرش به خونه ما میومد خیلی بامن راحت بود البته این راحتی بعدا که متوجه شدم به چشم خواهر برادری بود بگذریم
زنگ زدم به شوهر(ز)جریان خرابی وسیله راگفتم .که اون هم گفت بیار اینجا آشنا دارم زود تعمیرش میکنه .باهزار مکافات یک روز رامرخصی گرفتم
صبح ازخواب پاشدم صبحونه راخوردم دختردوساله ام خوآب بود بوسیدمش باخانمم خداحافظی کردم وراهی شدم. ساعت 10بود رسیدم زنگ زدم به شوهر (ز)گفت که رفته ام سرکار تووسیله راببرخونه من خودم میبرم ودرست میکنم یه روزدیگه بیا ببر منم قبول کردم
حدود نیم ساعت بعدش رسیدم درخونه درزدم دخترعمه ام اومد در باچادربودوزیرش تاب مشکی . وقتی منو دید خوشحال شد جریان راگفتم گفت بیا تو اون جلو رفت ومن بیرون خونه وایسادم تاسیگارم تموم بشه وقتی تموم شد رفتم تو .(ز)لباسش راعوض کرده بودبامانتو بود دختردوسالش بادختری حدود چهارساله که میگفت دخترهمسایشونه داشتند بازی میکردند .تلویزیون وماهواره روشن بود شبکه فارسی وان رانشان میداد
نشسته بودم که (ز)بادوتاچایی اومد جلوی من گذاشت وخودش چند متر اون طرفترنشست .داشتم چای میخوردم که ماهواره یک صنحه بوسه لب به لب زن ومردی رانشان داد تانگاه (ز)کردم خجالت کشید وبرای چند ثانیه سرش راپایین انداخت .واقعا نمیدانم چی شد که افکار شیطانی به سراغم آمد .باخودم گفتم چی میشد که ماامروز باهم سکس میکردیم .داشتم باخودم کلنجار میرفتم که یک باره دختردوسالش ودختر همسایه برای بازی به طبقه بالا رفتند
به ناگاه خودم رابا(ز)تنهادیدم ازتوآشپزخونه صدازد میوه بیارم که گفتم ممنون نمیخام وقتی پاشدم و اونو تو آشپزخونه دیدم باهیکل قشنگی که داشت بیشتروسوسه شدم .رفتم توآشپزخونه لیوانی رابه بهانه خوردن آب برداشتم .رفتم سراغ شیرآب که (ز)هم اونجا بود وقتی بهش رسیدم خودش راکنارکشید .لیوانم رانصفه آب کردم وخوردم .وقتی به (ز)نگاه کردم لبخندی کوچکی زد من هم لبخندی زدم و بی محابا لیوان راگذاشتم وبدون هیچ مقدمه ای اون رو بغل کردم وشروع به بوسیدنش کردم که اون قدرشوکه شده بود که برای چند ثانیه هیچ عکس العملی نشون نداد یکباره صورتش ازشرم قرمز شد ومجبور به عکس العمل شد گفت این جه کاریه میکنی گفتم الان چندساله دنبال یه فرصت این طوری بودم .خیلی سعی میکرد ازدستم فرارکندولی قدرت من ازاون بیشتر بود
اون رابه کابینت آشپزخانه چسبانده بودم راه فراری نداشت .خیلی التماس میکرد من هم بازور دستم رازیر مانتوش کرده بودم وباسینه های بزرگش حال میکردم اشک راگوشه چشمش میدیدم .به زور اونو برگردوندم ووقتی ازروی شلوار کیرم رابه کونش گذاشتم تکان عجیبی خورد وشروع به گریه کردن کرد من هم به زورمیخاستم شلوارش راپایین بکشم که نمیزاشت وقتی دید که نمیتونه خودش راازچنگ من آزادکنه هی میگفت الان بچه ها میاند پایین ولی من گوشم بدهکارنبود چون نگذاشته بود شلوارش راپایین بکشم من هم ازپشت ازروی شلوار.تلمبه میزدم و گوشش رامک میزدم که یکباره. قسم خوردوگفت به شوهرم.میگم من هم کمی شل شدم وولش کردم ورفت گوشه ای کنار وهی میگفت ازخونه مابروبیرون من هم خشکم زده بود سرم را انداختم و اومدم بیرون
همینطورکه پیاده میرفتم به کارهام فکر میکردم که مثل کابوس ازجلوم رد میشد شاید روی هم 20دقیقه هم نشد که این کار را کردم باهزار بدبختی خودم را به خونه رسوندم بعدازظهربود باهیچکس حرف نمیزدم فقط میگفتم سرم درد میکنه وحوصله ندارم تا آخرشب توخودم بودم وغذاهم نخوردم .موقع خواب هم ازناراحتی وعذاب وجدان خوابم نمیبرد نیمه های شب بود که خوابم برد
مادرم به خوابم اومد توی چشمام نگاه میکردومیگفت فقط بگو این چه کاری بود کردی .من هم چیزی نمیگفتم .
تا چند وقت بعد همه این صحنه هاجلوی چشمم بود الان هم بعد از دوسال نه دیگه مادرم به خوابم اومد نه تونستم توی چشم دختر عمه ام نگاه کنم.

نوشته:‌ mamani

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها