داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

شیفت شب و خواهر زن جقی

اینقدر هیجان دارم از سکس امروز که گفتم واسه شما هم تعریف کنم… معمولا صبح با خانومم میرم بیرون و هر دو میریم سر کار…دیشب چون تا دیروقت سر کار بودم صبح زود نرفتم سرکار و خانومم امروز با تنها رفت… خواهر خانومم تو یه اتاق دیگه خواب بود… منم بعد از رفتن خانومم دوباره خوابیدم… ساعت حدودا ده یکمی خواب و بیدار بودم… با صدای فیلم سکسی و آه و ناله از خواب بیدار شدم… خواهر خانومم داشت فیلم سکسی میدید و خودارضایی میکرد… اصلا و ابدا من فکرش رو نمیکردم که اون همچنین آدمی باشه… هنگ کرده بودم عجیب… آروم آروم رفتم بیرون از اتاق و در اتاقش نیمه باز بود و دقیقا پشتش به در بود… دراز کشیده بود و یه دستش روی کسش بود… اون لحظه هم هیجان داشتم هم ترس هم هنگ کرده بودم از کارش… صبر کردم حالش که سکسی تر و شهوتی تر شد رفتم پشتش… تا نیشستم فهمید یه جیغ زد یکم خودشو جمع کرد پتو رو کشید روی خودش ولی صدای فیلم همچنان می اومد… آروم باهاش حرف زدم که اشکالی نداره و رفتم کنارش نیشستم… شروع کردم مخشو زدن… که این نیاز هرکسی هست و از این کسشرا و کم کم پتو رو زدم کنار و بغلش کردم و یکم نازش کردم ولی یه تیکه از پتو رو روی صورتش نگه داشته بود… حالا جالب بود صدای فیلم هم همینجوری می اومد آخه گوشیش افتاده بود اون طرف و ازش دور بود… بعد یکم با سینه هاش ور رفتم و هی امتناع میکرد و با اینکه ترسیده بود بازم بدنش شل بود از حال شهوتی که داشت… دستشو گرفتم و گذاشتم روی کیرم… یکم که سینه هاشو مالیدم کامل شل شده بود و هیچ کنترلی روی خودش نداشت… بعد کم کم اومدم روی بدنش نیشستم ولی هنوز پتو رو از روی صورتش برنداشته بود و خجالت میکشید… کیرمو شروع کردم مالوندن روی کسش… لعنتی چقدر هم سفید بود… سکس ما چند دقیقه بعد تموم شد… من رفتم از اتاق بیرون و اون توی اتاق موند… من سریع لباس عوض کردم و رفتم سر کار… از صبح دارم فکر میکنم که این چه کاری بود که ما کردیم… صبح خیلی هیجان داشت ولی الان خیلی ترسناک شده واسم… این داستان کاملا واقعی بود و واسه همین نمیخواستم اسمی از کسی ببرم… الان به بدنش و شهوتش که فکر میکنم حشری میشم ولی میترسم کسی بفهمه و داستان شه… اصلا همش به این فکر میکنم که چطوری اون فیلم سکسی میبینه… ازش خیلی خیلی بعیده… کلا هزارتا سوال واسم پیش اومده… و حتی فکر میکنم اون روزایی که اومده خونه ما چی کارا میکرده…

نوشته: پوری

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها