داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گی در مدرسه ما

مدیونید اگه فک کنید این داستان الکیه دوم دبیرستان بودیم و ورزش داشتیم.یکی از هم کلاسیهامو به شدت دوست داشام ولی بعد از مدتی فهمیدم این یه دوست داشتن عادی نیست اسم دوستم امیر بود و تنها کسی که میدونست من گی هستم اون بود.خیلی بچه ی بی انضباطی بود ومثل همیشه اخرین نفری بود که لباس عوض میکرد.من واون تو رختکن تنها بودیم.بهش گفتم میخوام بکنمت اونم گفت بیا بکن منو.فک کردم شوخی میکنه ولی یه دفعه شلوار وشرترو باهم کشیدپایین لامصب کونش خیلی سفیدبود من سریع پریدم روش و اون به حالت سگی رومیزپینگ پنگ نشست من کیرمو اروم گذاشتم تو کونش و با شدت کم شروع کردم به تلمبه زدن اون هم مث دخترها اه اه میکرد معلوم بود قبلا هم داده.یهو صدای معلم ورزشمون اومد؛داری چه گهی میخوری علیرضا .ولی من اینقد حشری بودم که نمیفهمیدم چی میگه.میکروفن مدرسه دستش روشن بود و همینجور توش فحش میداد داد زد علیرضا الان میکنمت امیرمال من بود.ذهنم سریع گرفت.معلم ورزشمون هم گی بود.یهو شلوارشو کشید پایین و کیر کلفتشو کردتو کون من.خیلی درد داشت اصن حواسش نبود که میکروفن روشنه توش داد میزد آه آه آه.بعد از ده ثانیه سرکله مدیرمون با مادر یکی از بچه ها پیداش شد.آقای احدی چه گهی میخوری ؟!؟کاش زودتر گفته بودی گی هستی اینجوری استخدامت میکردم منم گی هستم.احدی گفت:پس چرا فکر کردی من معلم ورزش شدم؟!عاشق کون سفیدبچه ها هستم مخصوصا امیروعلیرضا.مدیرمدرسه شلوارشوکشیدپایین و شروع کردن به تلمبه زدن تو کون احدی.آه أه آه.زنی که اونجا بود هم حشری شده بود سریع شروع کرد به ساک زدن برای امیر.پنج نفر قاطی هم بودیم که دیدیم همه ی بچه ها جمع شدن وباتعجب مارو نگاه میکردن من همزمان پستونای اون زنه روهم میمالوندم.بچه هایی که از مدیردلخوشی نداشتن شروع کردن به انگشتی گذاشتن من و امیر و اون زنه فرار کردیم و رفتیم تو دستشویی.همه ی بچه ها مدیر ومعلم ورزش رو انگشتی میکردن ولی اونا فقط از هم لب میگرفتن وحواسشون نبود.معلمها فقط همدیگرونگاه میکردن نمیدونستن چیکارکنن.یهو معلم دینی داد زد کونیها حشری امپکردید بعد شروع کرد به لب گرفتن از سرایدار مدرسه .مدرسه تو یه لحظه تبدیل شد به جنده خونه همه از هم لب میگرفتن…بعد یهو بین گی ها وهموفوب ها که‌معلم پرورشی سردستشون بود دعوا شد همه لخت افتادهدبودن به جون هم.چندتا از بچه ها لباسهای بچه ها و معلم هارو دزدیدن.وبعداز اینکه جنگ تموم شد سرکلاس همه لخت بودن.اون زنه هم بعدا فهمیدیم که جنده ی مدیرمون بوده.بعداز اون ماجرا معلم‌ورزش مون شد معاون مدیر واز فردا توانگشت وسطی مدیر ومعلم ورزشمون حلقه بود من و امیر هم شدیم ارشدهای مدرسه.معلم پرورشی مون هم استعفا داد وجندروز بع اونو بازن جندهه تو خیابون دیدم.این داستان کاملا واقعی بود و برمیگرده به سال ۹۳

نوشته:‌ مث ماتیکا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها