داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با مامان رفیقم

سلام من مهرزاد هستم و 22 سالمه این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برای تابستون 90
من اون موقع خیلی شیطون بودم با هرکسی رفاقت میکردم ولی تجربه سکس با زن شوهر دارو نداشتم. تا داستانو به طور کامل شروع نکردم بگم که کسایی که این داستانو میخونن زود قضاوت نکنن تا آخر بخونن بعد نظر بدن. فحشم ندید که دایورته رو تخمم اصلا هم واسم مهم نیست که فکر میکنید راسته یا دروغ. خب بگذریم…
یه روز من از دانشگاه اومدم دیدم یه خانم خوشگل کنار خیابون ایستاده منتظر تاکسیه رفتم کنارش وایستادم اصلا محل نمیزاشت اونروزم خیلی خوشتیپ و خوشگل شده بود. خلاصه رفتم رو مخش پا نداد ازش پرسیدم مجردی گفت نه ولی باور نکردم چون تابلو بود کونش میخاره. خلاصه ما بی خیال شدیم اونم رفت
. یه روز ما خبر شنیدیم که یکی از دوستامون با موتور تصادف کرده و بنده خدا تموم کرده. رفتیم دم خونشون قل قله بود همه رفقا بودن، چندتاشونو که باهاشون صمیمی تر بودیمو گرفتیم بردیم یه گوشه که داشتن گریه زاری میکردن. رفتیم تو یه کوچه خلوت اونا داشتن هی زار میزدن که من دیدم همون زنه داره از سر کوچه میاد، پا شدم رفتم سمتش اولش منو نشناخت چون اونروز عینک آفتابی به چشمم بود، بعدش شناختو گفت: امرتون؟؟ یهو دیدم وایستاد گفتم میخواستم یه کم همراهیتون کنم و عرض ادب و از این کس شعرا که گفت: اینجا خونمه و منم گفتم خب باشه خوشحال شدم دیدمتون و رفت تو خونش.
از این قضیه یه ماهی گذشت و شد نیمه شعبون منم زدم بیرون با یکی از بچه ها خیابونا خیلی شلوغ بود رفیقم دیوس یه لحظه منو پیچوند، منم داشتم واسه خودم وول میخوردم تو جمعیت که دیدم همون زنه با یه پسر بچه 13-14 ساله خوشگل که به مامانش رفته بود اونجا وایستاده. رفتم سمتش این دفعه دیگه جدی نبود یه کم بیشتر آمار داد، گفتم این کیه؟ گفت پسرمه من بازم باور نکردم پیش خودم گفتم داره کس میگه این بیوه ست. یه چند دقیقه ای اونجا وایستادیمو هی پسرا کس لیسی میکردن بهش شربت و شیرینی تعارف میکردن اونم هیشکیو محل نمیداد.
پسره به مامانش گفت مامان بریم خونه اونم گفت باشه بریم راه افتادن اومدن تو کوچه منم کونده پررو بازی درآوردم اومدم باهاشون. دیگه نزدیک خونش رسید که دیگه تاریکم بود شمارمو جوری که پسرش نبینه دادم بهش اونم گرفتو یکی دو ساعت بعد اس داد.
سلام علیک کردیمو یه ذره شوخی کردم باهاش که چسی اومد گفت من با سنت مشکل دارم منم تعریف از خود نباشه اون موقع هیکلم خوب بود قیافمم شکر خدا بدک نیست قابل تحمله. خلاصه ریدم بهشو دیگه اس ندادم تا دو هفته بعدش که دیگه شده بود ماه رمضون. بهش زنگیدم جواب داد این دفعه اصلا خودشو چس نکرد جون میدونست از این پسر حولا نیستم. دوباره باهم دوست شدیمو هرروز میرفتیم بیرون
. ما ساده هم فکر میکردیم پیش همیم دستمون به هم نخوره روزمون قبوله. یه شب الکی بهش گفتم میتونی بیای بیرون آخر شب؟؟ گفت بزار ببینم اگه بچه هارو خوابوندم تونستم خبرت میکنم گفتم بچه ها؟؟ مگه چندتا بچه داری؟؟ گفت 2تا اونم پسره 20 سالشه یعنی چندماه از من بزرگ تر بود، اصلا باورم نمیشد، چون خودش خیلی جوون بود 39 سالش بود ولی مثل این 25 ساله ها بود. خلاصه پیچوند اومد بیرون رفتیم یه پارک خلوت دید من سر صحبتو باز نمیکنم گفت من قبلا دوس پسر داشتم ولی باهام بد تا کرد گفتم چیکار کرد مگه؟؟ گفت باهم رفته بودیم بیرون به زور کار خوشو کرد گفتم به زور؟ گفت آره اگه بهم میگفت مشکلی نداشت ولی زوری بود خوشم نیومد. بازم من نگرفتم داستانو تا دیگه خسته شد خودش گوشیشو دراورد بهم اس سکسی نشون داد منم میخندیدم که نگه بی جنبست بعدش دیدم داره دیر میشه گفتم بیا یه کار باحال بکنیم گفت چیکار؟؟ گفتم بیا همینجا لب بازی کنیم اولش خودشو ان کرد گفت نه گفتم لوس نشو و لبو گذاشتم رو لباش خیلی لبای مشتی داشت درجا راست کرده بودم حسابی خوردیمو گفتم بیا بریم تو ماشین رفتیم یه کوچه بن بست که تو روز هیشکی نمیومد اونجا، چه برسه به 1شب. صندلی ماشینو خوابوندم افتادم روش خیلی خوشگل میخورد لبامو. زبون همدیگه رو میخوردیم دست گذاشتم رو سینه هاش خیلی سینه های سفتی نداشت یه ذره مالیدم بعد دست گذاشتم رو شیکمش که دستمو گرفت گفت امشب نرو سمت اونجا منم گفنتم باشه و بعد یه ذره خوردن و مالیدن اومدیم سمت خونه. فردا شبش شد بعد از افطار اس داد گفت میتونی تا نیم ساعت دیگه بیای بیرون؟؟ منم که میدونستم قضیه از چه قراره خودمو تر و تمیز کردمو زدم بیرون از خونه. با ماشینش اومد دنبالم رفتیم جایی که روزا میرفتیم صحبت میکردیم. یه زمین باز بود، که تک و توک خونه های ویلایی اونجا بود که اکثرا هم خالی بود. تو یه کوچه باغ وایستادیمو همین که ماشینو خاموش کرد سریع لبمو گذاشتم رو لبش. لامصب از شباو روزای دیگه خوشگل تر شده بود بازم صندلی رو خوابوندم امشب دیگه مثه دیشب نبود سینه هاشو سفت تر فشار میدادم به نفس نفس افتاده بود دست انداختم زیر گردنش خیلی داغ بود شروع کردم به لیسیدن و خوردن جفتمون حشری شده بودیم دستمو بردم پایین گذاشتم رو کسش هیچی نگفت. رفتم پایین دکمه های شلوارشو باز کردم دیدم یه شرت صورتی خوشگل پاشه. شرت و شلوارو باهم دادم پایین نور موبایل رو انداختم رو کسش واااای باورم نمیشد یه کس خوشگل و جمع و جور. اگه عکس میگرفتم به هرکس نشون میدادم باورش نمیشد این کس یه زن 39 سالست. اول انگشت فاکمو کردم تو، عقب جلو کردم احساس کردم کسش یه ذره تنگه معلوم بود که زیاد کیر بهش نمیرسه.
دو انگشتی سه انگشتی تند تند عقب جلو میکردم کسش خیس خیس شده بود. در اوردم گفتم حالا نوبت توئه. شلوارمو درآورد کیرمو گرفت تو دستش تند تند بالا پایین میکرد که همزمان لبم میگرفتیم باهم بعد گذاشت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن که خیلی هم حرفه ای این کارو میکرد.
اینم بگم که من بار اولم بود که سکس میکردم ولی زیاد اونجوری بی جنبه بازی در نیاورد کیرم و هوا رو داشت. خلاصه داشت میخورد و منم احساس کردم داره آبم میاد گفتم خوبه دوباره لباشو خوردمو گفتم بشین روش نشست روش و تازه فهمیدم چه کس تنگی داره کیرم که یه ذره سرش خشک شده بود به زور رفت تو کسش و آخراشم یه کم پوستش کشیده شد و خیلی سوخت ولی وقتی کامل رفت تو خوب شد.
داشت بالا پایین میپرید رو کیرم که گفت خسته شدم گفتم یه کم دیگه ادامه بده با این که خسته شده بود محکم تر بالا پایین میپرید جوری که کونش محکم میخورد به تخمم که دیگه آبم اومد سریع دستمال داد بهم و ریختم تو دستمال و تازه اول کارم بود چون اون هنوز ارضا نشده بود و منم هنوز 3 کله دیگه جا داشتم
رفتیم صندلی عقب خوابید رو به من پاهاشو باز کرد کیرمو گذاشتم دم یه سوراخ که احساس کردم یه چیز گوشت مانندی ازش زده بیرون گفتم اینه؟؟ گفت نه خودش کیرمو گرفت گذاشت دم کسشو منم آروم آروم کردم تو خیلی تنگ بود لامصب. شروع کردم تلنبه زدن که اون خیلی داشت حال میکرد و اروم اه و اوه میکرد با یه دستم سینشو گرفته بودمو فشار میدادم کیرمو کشیدم بیرون وحشیانه کردم تو، جوری که یه جیغ خیلی ناز زد ولی خیلی بهش حال داد منم محکم تر میکردمشو اونم تو اسمونا بود که کیرمو ثابت نگه داشتم محکم یه تقه زدم دیدم چشاش چهارتا شد. شکه شده بود که اینجوری دارم میکنمش چندتا تقه محکم زدم دیدم خودش کونشو اورده بالاتر داره هل میده سمت کیرم بعد چند دقیقه کردن دیگه داشت آبم میمومد که سریع کشیدم بیرون و اونم با من ارضا شد که خودش گفت یه قطره هم ریخت رو صندلی ماشین
. لباسمونو پوشیدیمو اومدیم حس خوبی نداشتم گفت که عذاب وجدان گرفته گفتم عذاب وجدان چی؟؟؟ گفت شوهرم من پیش خودم گفتم که داره کس شعر میگه باز. که دیدم گوشیش زنگ خورد گفتم کیه گفت محمده گفنم محمد گیه؟ گفت شوهرم جواب داد من صدای مرده رو شنیدم
یهو سست شد بدنم، کارد میزدی خونم در نمیومد داشتم دیوونه میشدم. منو که رسوند میخواست لب بگیره ازم که بهش ندادم و یه خداحافظی خشک کردمو پیاده شدم. حالم کیری شده بود. رفتم یه دوش گرفتم تا صبح خوابم نبرد همش صدای اون مرد با قیافه اون پسر بچه تو ذهنم بود. فرداش رفتم سر کوچشون که کوچه شلوغی هم بود و یه پاساژ تو کوچه بود دیدم اس داده علی یعنی پسر بزرگش بیرونه الان میاد خونه منم سر کوچشون بودم گفتم پسرت چه شکلیه گفت موهای بور با عینک دور مشکی گرد یهو دیدم از جلوم رد شد داره میره سمت همون خونه دقت کردم دیدم پسره تو هنرستان ما بود یه سالم از من بزرگ تر بود با منم سلام علیک داشت به زنه اس دادم گفتم لباس فلان رنگ تنشه؟ گفت آره. منو میگی دوباره اعصابم بهم ریخت. عذاب وجدان تخمی گرفتم آمار شوهرشو گرفتم تو یه بیمارستان تو تهران کار میکردو یه شب در میون شیفت بود. داشتم میمردم دیگه، انگار از زمین و آسمون اویزون بودم. موقع سکسم یه دوستم که کل زندگی همو میدونیم با حالت عجیبی زنگ زد و گفت کجایی؟ گفتم با دوستمم انگار احساس کرده بود دارم چه غلطی میکنم. رفتم پیش دوستمو داستانو واسش تعریف کردم اونم گفت کار تخمی ای کردی و زنه رو بپیچون منم زنگ زدم به زنه نمیخواست تموم کنه گفت وابستت شدم نمیتونم باهات نباشم . منم این حرفا بیشتر عذابم میداد حالم خیلی خراب بود به هر زور و زبون بازی شده باهاش تموم کردم رفتم امامزاده ناخوداگاه اشکم اومد . گریه و زاری که غلط کردم بچگی کردم فکر میکردم بیوست. شب سبک تر شده بودم ولی بازم عذاب وجدان ولم نمیکرد چند روز بعد به گوشیم زنگ زد، گفت: دیدمت دم فلان جا بودی بیا سوارم کن رفتم سوارش کردم یکم حرفیدیم باز حالم خراب شد پیادش کردم اس دادم گفتم بزار ما جدا باشیم ازهم اینحجوری برای جفتمون بهتره .
خلاصه تمومش کردمو چند ماه گذشت شد آبان ماه منم یه شب دیدم یه خط ناشناس ایرانسل بهم اس داد، منم گیر دادم گفتم شما که اسمشو گفت منم گفتم خوشحال شدم اس دادی و بای. اس داد گفت این آخرین اسمه به تو . من خیلی دوستت دارم و میترسم این حسم همیشه بهت اینجوری بمونه منم جواب ندادم. گذشت دو ماه بعدش من رفتم خدمت خیلی اذیت شدم اولاش مریض شدم و هر بلایی سرم میمومد پیش خودم میگفتم خدا داره چوب اون کارو بهم میزنه تا چند ماه از خدمتم گذشت منم وضعیت خدمتیم بهتر شد و افتادم میدون تجریش . دژبان بودم به سربازا گیر میدادم.چون منطقه نظامی نبود اونجا ما آزاد تر بودیم روزی حداقل 3-4 تا زن به تورم میخورد ولی من دیگه تصمیم گرفته بودم طرف زن جماعت نرم
. مخ یکیو زدم بهش نمیخورد زن باشه. گفت شوهر دارم هشتگرد میشینم. افا منم درجا پیچوندمشو بازم زنگ زد که اره اهل حالم بیا خونمون سکس کنیم منم پیچوندمش باز.
یه شب نشستیم با هم خدمتیا داشتیم حکم بازی میکردیم که شرط سر این بود که هرکی باخت باید یه حال مشتی به طرف با پیشنهاد طرف برنده بده و منم یه کسخول باهام افتاده بود خلاصه بازی رو باختیمو اون گفت باید شماره یه کس مشتی که سر پست مخ کردی رو بدی.
منم شماره ای جز این نداشتم دادم بهشو زنه فهمید من شماره رو دادم به رفیقم لج کرد با من که کثلا حرصمو در بیاره. باهاش رفیق شد و بماند که رفیقم رفت زنه رو کرد تو خونه خودش.
باز زنگ زد به من، گفت: دارم میام تجریش میخوام ببینمت منم بیرون پلاس بودم رفتم دیدمش کلی باهاش صحبت کردم که اره بچسب به زندگیت به شوهرت خیانت نکن بچه بیار سرگرم بچه شی که گفت شوهرم با دوست من خوابیده و و از اینجور کس شعرا منم سوار مترو کردمشو اس دادم گفتم: دیگه به من زنگ نزن. خدارو شکر دیگه تا الان دست از پا خطا نکردم و طرف زن نرفتم. ولی دختر زیاد خوابوندم.

ممنونم که داستان طولانی منو خوندید. دوستان نظر بدید ولی فحش ندید که حواله میکنم به خونوادتون. کل این داستانم واقعیت بود و یه کلامشم دروغ نبودو دوس دارم کسی اشتباه منو نکنه و سالم زندگی کنه . شیطونی و مسخره بازی خوبه اما تو چارچوب و اندازه خودش. این اولین و آخرین داستان من بود. موفق باشید. بای

نوشته:‌ مهرزاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها