داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فرناز دوست دختر رفیقم

سلام رفقا. عاغا من حوصله ندارم 3 ساعت تایپ کنم هرکی هم فش بده یه راس کیرم از دولا و پهنا تو اول و آخرش :))

خب محمد هسم 21 ساله بچه تبریز. یه رفیقی داشتم به اسم ابراهیم خخخخ بش میگفتیم ( ایبیش) این رفیق من، یه روز گفت بریم قلیون و از اون جا بریم یه جا، باس دوس دخترم و ببینم و اینا! خلاصه رفتیم یکم قلیون کشیدیم و تقریبا 1 ساعت بعدش بم گفت بلن شو بریم… وقتی رسیدیم سر قرار طرف و دیدم تو دلم گفتم اوهو اوهو ایبیش تو دیگه کی هستی!!! باو آخه این ایبیش خداییش اصن سر و روی درس حسابی نداشت خخخخ دیوٍ نمیدونم چطور رفیق شده بود با این خلاصه من موندم تو کف این دختر! دخترم که چه عرض کنم ، جنده بگم بهتره. ولی خوش اندام و بود دلم میخواس با کله برم لا پاش :)) یه مدت گذشت، طبق معمول با ایبیش قلیون بودیم بم گف ممد گوشیت و بده شارژم تمومید یه اس بدم. ناموسن اصن دختره یادم رفته بود. نگو به همون دختره (فرناز) اس داده. بعد خدافظی کردیم و برگشتم خونه. گوشیم زنگید شماره ناشناس بود ج دادم قط کرد 😐 زنگ زدم دیدم میگه محمد!!! عه این خط توعه؟؟!! گفتم دختر خانوم کی هستی؟ گف فرنازم دیگه دوس دختر ابراهیم. تو کونم عروسی گرفته بودم که به به شمارش و گیر آوردم حلش میکنم. گفتم دیگه اخلاقش مث جنده ها بود :)) خلاصه یکم حرف زدیم و اینا بم گف به ابراهیم نگی به این شماره ز زدماااا فقط کنج کاو شده بودم همین. گفتم نترس باشه! بعد اون روز شرو کردم گهگاهی بش اس میدادم و کس لیسی میکردم تا مخش و بزنم که بالاخره موفق شدم! البته نه بطور کامل یکم مِن مِن میکرد که ابراهیم گناه داره و اینا گفتم خب باهاش قط رابطه نکن! گف ینی چی؟ ینی هم با تو باشم هم با اون؟؟ تو مگه راضی هستی؟ گفتم خب خودت میگی گناه داره و اینا! گف فک نمیکردم اینقد بیغیرت باشی! تو دلم میگم اخه مگه سر جنده هم باس غیرت داشت؟! :)) خلاصه دباره مخ زنی کردم و به همون رِوال راضیش کردم… 2 روز بود که باهم دوس شده بودیم، خواستم امتحانش کنم. تو اس گفتم: بیا جلو!
فرناز: واس چی؟
من: تو بیا دیگه
فرناز: باش اومدم
من: اووووماچ
فرناز: مرسی
من: زهرمار اه چرا اینقد سرد ج میدی باو!! پس مال من کو؟
فرناز: اینطور دوس ندارم تو اس…
من: عه؟ نه بابا؟ بیام پیشت چی؟ جراتش و داری؟
فرناز: وا جرات نمیخواد که تو دوس پسرمی عشمی بوس که چیزی نیس خلاصه تو اس دستش و خوندم که بعله خودش میخاره!! باش قرار گذاشتم و رفتیم اینور اونور یه محله خلوت میشناختم بردمش اونجا و حسابی لب گرفتم ازش… شب اومدم بش گفتم اه فرناز من دلم تورو میخواد و از این کس شعرا خخخخ باز مخش و زدم که بیاد خونمون! هر غلطی کردم نشد! گفتم خب من بیاااام خونتون!!! گف باشه اگه یه روز خونه کسی نبود میگم بیای… چن روز بعدش ز زد و گف برم خونشون… نمیخوام اَلکی بگم گاییدم و اینا ولی رفتم خونشون، لب گرفتم ازش و گردن و سینه و ایناش و خوردم اونم به زور!! دیوث نمیذاش :)) ولی یبار دیگه گفت برم. منم قبل رفتن کلی مخش و زده بودم که باید واسم ساک بزنه. که دمش گرم 2 بار کیرم و کرد تو دهنش گف برو گم شو داره حالم بهم میخوره خخخخ گفتم فرناز جون ممد حد اقل تخمم و بخور یکمم تخمم و گرفت انصافا وقتی تخمم و خورد خیلی حال کردم. بعد گفتم خب باید ارضام کنی نشست کنارم و با دستش واسم جلق زد… البته الانم باهم در ارتباطیما… خدایی واقعی بود.

نوشته: ممد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها