سلام من امیر هستم 15 سالمه اول دبیرستان قدم 181 و وزنم 78
از سن 12 13 سالگی یه حسی به پسرای خوشتیپ و جوون و خوشگل داشتم که دوس داشتم بردشون بشم سگشون بشم و پاهاشونو ببوسم ، یه دایی دارم خوشتیپه و من همیشه اونو ماساژش میدادم مخصوصا پاهاشو و نزدیکای کیرشو تا این که یه روز اون تقریبا از حس من بهش باخبر شده بود گفت بیا این بازی رو (یه بازی تو موبایلش) رو بازی کنیم هر کی باخت بَرده ی اونی که بُرده میشه منم که از خدا خواسته قبول کردم و شروع کردیم به بازی کردن منم عمدا سعی کردم ببازم که بالاخره باختم و من طبق قرارمون به مدت دو ساعت برده ی اون شدم داستان از اینجا شروع شد:
داییم گفت خب حالا تو دیگه سگ منی و هرکاری میگم بی چون و چرا میکنی و تا اجازه ندادم صحبت نمی کنی و فقط هاپ هاپ میکنی . چون داییم خیلی هیکلی بود و زور داشت گفت اگه کارایی که میگم رو انجام ندی یه کاری میکنم که از به دنیا اومدنت پشیمون شی . (خانواده ی من و مادربزرگم تو یه خونه دو طبقه زندگی میکنیم و اون شب مادر و پدرم مهمونی دعوت بودن و داییم رو برای مواظبت از من تو خونمون گذاشته بودن) منم که خیلی ترسیده بودم از چک هایی که داییم میزنه سریعا قبول کردم اون به من گفت که باید منو ارباب صدای کنی توله سگ فهمیدی؟ من:بله ارباب داییم :میشینی همینجا تا بیام؟ م:چشم داییم رفت و بعد چند دقیقه برگشت و یه قلاده سگ دستش بود اومد و اونو به دور گردنم بست و محکم کرد . داییم که هنوز مطمئن نبود که میتونه با من کاری کنه یا نکنه اولش رو اینجوری شروع کرد رفت نشست رو یه مبل در حالی که فقط یه شورت جذب پاش بود و : د: توله بیا اینجا زیر پاهای من بشین شروع میکنی به لیس زدن پاهای من همینجوری ادامه میدی تا بالا فهمیدی؟ م: بله ارررباب من که باورم نمیشد به آرزوم رسیدم و این داییمه که اینجوری شده شروع کردم به لیس زدن پاهاش همینجوری اوومدم بالا تا رسیدم به کیرش اونقدر حشری بودم که یه دفعه ای شرت داییم رو یه ذره پایین زدم و سر کیرشو لیسیدم داییم با این حرکتم عصبانی شد و گفت این چه غلطی بود تو کردی زبون کثیف تو لیاقت کیر منو ندره آشغال اگه کارایی که میگم رو انجام ندی به مامان بابات میگم که اینکارو کردی منم گفتم چشم داییم منو حالت سگی کرد و دست و پامو به چهار تا چون بست رفت و موبایلشو برداشت و به یکی از دوستاش زنگ زد و گفت بیا یه توله سگ توپول گرفتم بعد از یه ربع دوستش اومد و مثل اینکه قبلا با هم هماهنگ کرده بودند دوستش اومد کیر 18سانتیشو کرد تو دهنم تا ته جوری که داشتم بالا میاوردم داییم همم به کیر خیلی کلفت و 23 سانتیشو با یه حرکت کرد تو کونم چنان جیغی از من در اومد که صدام تا هفتا همسایه رفت خلاصه داییم آبشو تو کونم دوستش هم تو دهنم ریختند جوری حالم بد بود که دیگه هر چی حس به برده شدن کون دادن و گی داشتم فراموش کردم بعد دو تایشون کیراشونو در آوردند منم که خوشحال شدم و فکر کردم تموم شده نه اون دوتا جاشونو عوض کردن دوست داییم چون کیرش کوچیک تر بود خیلی راحت تر رفت تو کونم دیگه داشتم لذت میبردم ولی اصلا حواسم به داییم نبود که میخواد کیرش رو که قبلا بهش کرم زده بود رو تو دهنم کنه وای وقتی که تو دهنم کرد مقاومت کردم ولی آنقدر زور داشت که زورم بهش نمیرسید هرچی لذت از کیر دوست داییم میبردم از کیر کلفتی و درازی کیر داییم اذیت میشدم که بالاخره هر دوتاشون کیراشون در آوردن و من از شدت درد کونم نمیتونستم بشینم و خوابیدم فردا صبحش که بلند شدم دیدم مادر پدرم اومدن خونه و صبح رفتن سرکار از اون به بعد داییم دیگه ولم نمیکرد و هر وقت من و اون خونه تنها بودیم اون منو میکرد ولی نه به اون شدت و منم دیگه لذت میبردم امید وارم از خاطره ام لذت برده باشین اگه خواستین من بازم بنویسم و اگه خواستین من تلی با ارباب ها سکس میکنم و اگه خونشون نزدیک بود حضوری
نوشته: امیر