داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ترسناک ترین خاطره ی برده شدن من

سلام من افشین هستم امروز میخوام خاطره ی ترسناکم رو براتون بنویسم من حس بردگی دارم از بجگیم اینجوری بودم و کلا از خانم های مغرور که تحریم کنن خوشم میاد یه مدت تو اینستا تو پیج شاخای مجازی میچرخیدم و تا پست میذاشت یکیشون سریع کامنت میذاشتم که برده ی یک خانم میشم یه یه سری میومدن دایرکت شارژ میدادم الکی تحقیرم میکردن تا ارضا شم و بعد میرفتن دیگه برام لوس شده بود این تحقیر های الکی آقا ما یه روز کامنت گذاشتیم یه ساعت نگذشته بود که از یه پیج فیک پیام اومد برده ای؟ حاضری هرکاری کنی؟ منم دیدم فازش شارژ نیست گفتم ارباب واقعیه دیگه گفتم بله برده ی حرفه ایمو تا حالا چنتا ارباب داشتمو شروع کردم خالی بستن که بهم گفت ببین من فعلا ایران نیستم اما یه فانتزی عجیب دارم که ممکنه نتونی انجام بدی گفتم چیه گفت اول بگو میتونی یا نه گفتم خب بگید گفت من نه دنبال اینم که پا بلیسی نه کار دیگه فقط یه فانتزی دارم گفتم خب چیه گفت من که اومدم ایران میریم یه جا گردنتو میبندم به سپر عقب ماشینم و تو چهار دستو پا پشت من و دوستم میای فانتزی من اینه حاضری یا نه خیلی ترسیدم و گفتم این کیه چه فانتزی عجیبی داره اما خلاصه هیجانم به ترسم غلبه کرد قبول کردم اونم گفت خوبه گفتم خب کجا بریم گفت من پیست آماده میکنم ماشینم دارم فقط قبلش بیا همو ببینیم آقا قرارو گذاشتیم دو هفته بعد از اروپا اومد ایران گفت بیا میدون تجریش منم رفتم میدون نیم ساعت از زمان قرار گذشت هیچ عکسی هم ازش ندیده بودم فقط صدا تا اینکه یه ماشین فوق العاده گرون مشکی اومد اونور خیابون و بهم پیام داد که بیا من اون ماشینم رفتم با استرس و لرزش دست و پا در رو زد و سوار ماشین شدم مثل بید میلرزیدم سلامم کج و کوله کردم یه دختر جوون با چشمای مشکی که بعد از برداشتن عینک دودیش متوجه شدم بینی کشیده عملی و لباسای سیاه شیک خیلی جذبه داشت و من هرچی سعی میکردم از خیابون و این چیزا سر صحبتو باز کنم با جواب سردش میرید تو حالم رفت حرکت کرد به سمت لواسون گفت آماده ای؟ مطمئنی فکراتو کردی گفتم بله بانو حتی اسمشم نمیدونستم و بهمم نگفت وارد لواسون که شدیم یه چشم بند بهم داد و گفت اینو بزن و بخواب نباید جایی رو ببینی منم زدم و لم دادم طبق حرفش به صندلی بعد ده دقیقه وارد یه جایی شد که صدای شن میمومد و بعد درو باز کردن و ایستاد گفت پیاده شو موبایل و ایناتو بذار تو ماشین میدونستم هرچی هست دزد نیست هیچ دزدی با ماشین میلیاردی گوشی سامسونگ سه میلیونی نمیدزده همه چیمو گذاشتم تو ماشین و وارد یه حیات بزرگ شدم یه دختر دیگه اونجا بود که دوست خانم بود نگام کرد و با خانم خندیدن اونم سانتال مانتال بود صدای سگ میومد هوا یکم سرد بود و یه یارو کچل هم اونور وایساده بود که با اشاره ی خانم رفت از در بیرون و منو خانم و دوستش موندیم رفتیم جلو تر یه ماشین مدل بالای دیگه ولی مقاوم تر و محکم تر اونجا بود از سپر یه قلاده آویزون بود خانم بهم گفت لخت شو با ترس لباسامو در آوردم گفت شرتتم در بیرون اونم در آوردم با دوستش خندیدن بهم خانم گفت زانو بزن زدم اومد قلادمو بست به پشت ماشین بهم گفت چنتا چیز یادت باشه اگه دستت با دولت بخوره و بخوای تحریکش کنی پامو تا آخر رو گاز فشار میدم گفتم خانم گردنم خرد میشه که خندید و گفت میدوونم بهت رحم نمیکنم حواستو جمع کن نشستن با دستشون پشت ماشین بلند بلند میخندیدن و گفتن آماده ای حیوون گفتم بله تو دلم گفتم چه غلطی کردم اما ماشین حرکت کرد تن تن چهار دستو پا میدویدم با سرعت کمی میرفت خانم باهاش میرفتم مشکلی نبود از ماشین آشغال های خوراکی رو میریختن بیرون خانم از پشت فرمون گفت با دهن برشون دار اومدم بردارم یهو گاااز داد مجبور شدم تن تن چهاردستو پا برم سرعتش زیاد شده بود تند تند میرفتن و منو نگاه میکردن سرعت زیاد تر شد دستام درد گرفت داد زدم بانو خسته شدم گفتن خفه شو را بیا حیوون و گاز میدادن دستام داشت از درد میشکست کمرمم درد میکرد حالمم بد شده بود گاز میداد و هرچی خواهش میکردم و عرق میریختم میخندیدن بلند بلند دستام داشتن میشکست نگه داشت ماشینو گفت حیوون میخوام عر عر کنی وقتی دنبالم میای گفتم نمیتونم و خوابیدم خانم گفت خوابیدی اوکی گاز داد شدید صورتمو سرم یکم به زمین کشیده شد جیغ زدم و گریه کردم سرم و صورتم زخم شده بود خانم گفت حرومزاده راه بیا با گریه گفتم چشم تن تن راه میومدم و خانم گاز میداد من از درد دست و پا داشتم میمردم و اون دوتا دختر هی قهقهه میزدن صد بار میگفتم به خودم عجب گهی خوردم کاشکی جون سالم به در ببرم دستام واقعا توان دیگه نداشت خالی میکرد و هی میفتادم بعد نزدیک نیم ساعت چهل دقیقه خانم نگه داشت اومدن دوتایی بالا سرم دراز بودم و داشتم میمردم خانم کفشش رو گذاشت رو سرم و گفت چطور بود لت و پارت کردم خوب تحقیرت کردم تا عمر داری کسی مثل من نمیتونه لت و پارت کنه دوست خانم بوتشو مالید به زخمام گفت دهنشو سرویس کردیا خانمم گفت آره یه پاکت از کیفش در آورد بهم داد گفت بگیر برو خرج خودت کن کسی بهت گیر نده تو خونه اون مرده کچله اومد سوار ماشینم کرد چشم بند رو بهم داد گوشی و وسایلمو و داد گفت بخواب تا بهت بگم بعد نیم ساعت گفت بلند شو بلند شدم و منو تو خیابون پیاده کرد از درد دست داشتم میمرد حتی نتونستم پاکتو باز کنم گوشه پاکتو نگاه کردم پونصد تومن پول بود با اون همه خونه و ماشین میلیاردی با این جراحات و دست درد پونصد تومن فقط بهم داده بود رفتم خونه شانس آوردم مادرم اینا خونه مادر بزرگم بودم رفتم خونه دوش گرفتم لباسای پاره رو دور انداختم رفتم تو اتاق درو بستم و خوابیدم صبحش بلند شدم از درد بدن مخصوصا دستام داشتم میمردم تا دو هفته وضع بدنم داغون بود به خانوادمم گفتم از پشت وانت با دوستام شوخی کردیم پریدم پایین اکانت فیک خانم بلاکم کرده بود این خاطره واقعی دردناک و عجیب من از بی دی اس ام بود

نوشته: افشین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها