داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

چالش ارباب و برده (۱)

سلام به همه امیدوارم خوش باشین
قبل از اینکه بریم سراغ داستان باید بگم که این داستان محتویات فوت فتیشی و ارباب برده ای داره پس اگه به اینها گرایشی نداری دلیلی نداره بخونی
داستان از اونجایی شروع میشه که دایی و زن دایی من میخواستن به سفر کاری برن و تنها دخترشون و فرزندشون رو سپردن به ما
از خودم بگم من سپهر هستم و این داستان برای زمانیه که ۱۳ ساله بودم
خواهر و برادری هم ندارم و تک فرزندم مثل مائده دختر دایی ام که اونم تک فرزند بود
تابستون بود و مدارس هم تعطیل
سفر کاری اونا تقریبا یه ماهی طول می کشید
کلا رابطه منو مائده هم خیلی خوب بود و خیلی با هم خوب بودیم البته اون ۳ سال ازم بزرگتر بود و اون زمان ۱۶ ساله بود
یه روز که پدر و مادرم بیرون سر کار بودن و منو مائده تنها بودیم ، تصمیم گرفتیم بازی کنیم . مائده جرات حقیقت رو پیشنهاد داد و منم گفتم باش
اون روی گوشیش بازی جرات حقیقت داشت که گردونه ای بود
بعد از چند باری که حقیقت رو انتخاب کردم و اونم سوال های چرت پرسید مجبور شدم جرات انتخاب کنم و مائده گردونه رو چرخوند
گردونه که ایستاد نوشته بود چالش ارباب برده !
من تعجب کردم و گفتم این چه چالشیه و مائده که انگار بلد بود اینو برام توضیح داد کامل این جریانو
اولش مخالف بودم اما مائده اصرار کرد و گفت فقط یه بازیه و یه روز طول می‌کشه عیبی نداره و منم قبول کردم
قرار شد اسم من نوکر باشه و اسم مائده هم ارباب
شروع که شد اولین دستورش این بود :

نوکر ببین چقدر خونه کثیفه ! سریع جاروبرقی رو بردار تمیز کن خونه رو
یکم مکث کردم که
مگه با تو نیستم

باشه مائده الان انجام میدم

چی گفتی؟ مائده چیه دیگه مگه یادت رفته من کیم ؟ من ارباب توعم .

لامصب خیلی توی نقشش فرو رفته بود

چشم ارباب الان تمیز می کنم

حالا شد
آقا رفتم جاروبرقی رو برداشتم شروع کردم به تمیز کاری و کل خونه رو برق انداختم
خوبه حالا بریم سراغ کار بعدی

ارباب نمیشه یکم استراحت بدید

حرف اضافی نباشه خب حالا ظرفارو بشور

اما ارباب من تا حالا ظرفارو نشستم خیلی بلد نیستم

کاری نداره که حالا یاد میگیری

چشم هرچی شما بگید

آفرین نوکر خوب
رفتم و کل ظرف هارو شستم و برگشتم پیشش

ارباب ظرف ها شسته شد

خوبه حالا می‌خوام برای کارایی که کردی بهت جایزه بدم

خیلی ممنون ارباب جایزه چیه؟؟

اجازه میدم پاهام رو که خیلی خسته شدن ماساژ بدی
اینو که گفت پشمام ریخت فک میکردم جایزه واقعی میده

آخه ارباب …

آخه نداره ، تو داری به پاهای زیبا و مقدس من توهین می کنی؟؟

نه ارباب چرا باید اینکارو کنم ، پاهاتون رو بیارین جلو تا ماساژو شروع کنم
پاهاشو آورد جلو و خواستم که شروع کنم یه دفعه گفت :

قبل از شروع پاهامو بو کن ببین بو میده یا نه

چی ارباب ؟ پاهاتون رو بو کنم ؟؟؟

اره دیگه مگه کری یالا بوشون کن

اما ارباب

اما نداره دارم بهت میگم بو کن

منم بو کردم پاهاشو و انصافا خیلی بو میداد

خب چجوری بود بو میداد یا نه ؟؟(با خنده)

بله ارباب بو میداد خیلی هم بو میداد

خب بوش چجوری بود؟
خواستم بگم بد ولی گفتم الان تنبیهم می‌کنه و گفتم :

خوب بود ارباب

خوبه میبینم داری راه میفتیا
خب حالا ماساژ رو شروع کن قشنگ پاهامو بمال که خیلی خستن

تقریبا بیست دقیقه ماساژ دادم که یهو زنگ در به صدا در اومد و دیدم مامانمه
سریع خودمونو جمع و جور کردیم و درو باز کردم و مامانم اومد توی خونه
سلام کردیم بهش و اونم به مائده گفت : خب عمه
جان خوش گذشته تا الان بهت
مائده هم یه خنده ای رو به من کرد و گفت : بله عمه تا الان واقعا خیلی خوش گذشته و با سپهر خیلی بازی کردیم و خوش گذروندیم
مامانم هم گفت : خب خداروشکر خوبه که بهت خوش گذشته
بعد یه نگاه به خونه کرد و گفت : به به خونه چه تمیز شده
مائده گفت : بله عمه جان شما که نبودید منو سپهر تصمیم گرفتیم کار های شما رو انجام بدیم ، من ظرفارو شستم و سپهر خونه رو تمیز کرد
مامانم که خیلی خوشحال شده بود گفت : باریکلا به تو عمه جان و همینطور آفرین به تو سپهر خیلی کار خوبی کردید
و بعد رفت سمت آشپزخونه تا شام رو درست کنه
منم رفت سمت تلویزیون و فوتبال دیدم و مائده هم با گوشیش بود تا اینکه شب شد و شام خوردیم یکم حرف زدیم هممون تا اینکه نوبت خواب شد
و مامانم بهم گفت که مائده این چند وقتی که خونه ماست باید پیش تو بخوابه
منم گفتم باش
موقع خواب که شد اتاقم یه تخت داشت و خواستم برم روی تخت بخوابم که مائده گفت :

فراموش کردی که من ارباب توام

مائده امروز تموم شده منم دیگه نوکرت نیستم

باشه عیب نداره چطوره منم به بابا و مامانت بگم که امروز برده من بودی و پاهامو بو کردی و ماساژ دادی ، نظرت چیه ؟
فک نمی‌کردم مائده اینجوری باشه ، انگار واقعا دوست داشت من نوکرش باشم

خیلی نامردی مائده ، باشه قبول فقط تا کی باید بردت باشم ؟

تا هر وقت که من تشخیص بدم در ضمن مائده غلطه ، ارباب درسته

باشه ارباب

خوبه حالا بیا جلو و به خاطر اینکه هنوز خدمتکار من هستی جایزه دریافت کن

من جایزه های تورو دوست ندارم

چی گفتی نوکر ؟؟؟

هیچی ببخشید

خوبه حالا بیا جلوتر
رفتم و نزدیک پاهاش شدم و گفت :
از امشب تا هر زمانی که نوکر منی ، باید قبل خواب پاهام رو ببوسی و ازشون تشکر کنی فهمیدی ؟؟

این دیگه چجور کاریه آخه ارباب

همین که گفتم تو نوکر منی و وظیفه داری هر چی میگم عمل کنی یالا شروع کن
منم که دیگه چاره ای نداشتم اومدم جلو
خب اول پای راستم
روی پای راستشو یه بوسه کوچیک زدم
ببین نشد دیگه باید درست و حسابی باشه فهمیدی نوکر ؟

چشم ارباب
دوباره پای راستشو بوسه زدم اینبار محکم تر و بعد پای چپش رو آورد جلو و روی پای چپش هم بوسه زدم و گفتم :
خب ارباب کارمو انجام دادم میتونم برم بخوابم ؟؟

کجا با این عجله ؟ حالا که عجله داری میگم باید روی هر پامو ۳۰ بار ببوسی !

۳۰ بار ارباب؟! زیاده خیلی

حرف نزن من اینجا تشخیص میدم چی زیاده چی کم همین که گفتم

باشه ارباب
روی پای چپشو ۳۰ بار و روی پای راستش رو هم ۳۰ بار بوسیدم
خب ارباب دیگه کاری ندارید باهام ؟

چرا هنوز مونده ، حالا می‌خوام که کف پاهام رو ببوسی !

ارباب اجازه بدید اینو نپذیرم آخه کف پا کثیفه من مریض میشم

چند بار باید بگم که روی حرف من حرف نزن ، عجب نوکر حرف گوش نکنی هستی ! بعدشم کف پاهای من زیبا ، تمیز و مقدس هستن و اصلا مریض نمیشی

یه نگاه به کف پاش کردم و راست می‌گفت واقعا تمیز بود و به همین خاطر قبول کردم

همون ۳۰ بار؟

اره شروع کن
کار بوسیدن کف پاهاش رو به اتمام رسوندم

ارباب اجازه خواب هست ؟

نه هنوز ، از پاهام تشکر کن که اجازه دادن ببوسیشون

چی باید بگم ؟

بگو ممنونم پاهای مقدس و زیبای ارباب مائده که اجازه دادید ببوسمتون
همین جمله رو گفتم و اونم گفت بخواب که باهات کار دارم حالا حالا ها

یه جورایی هم ترسیدم و هم دوست داشتم ادامه بدم ! نمی‌دونم چرا ولی در خدمت مائده بودن حس بدی نداشت واسم آخه واقعا دختر زیبایی بود
خوابیدیم و از فردا بردگی من برای مائده بیشتر و بیشتر شد
اگه غلط املایی یا غلط نگارشی داشتم عذر می‌خوام به هر حال من نویسنده نیستم
اگه دیدم استقبال کرده بودین از داستان ادامشو براتون می‌نویسم
ادامه دارد …
نوشته: سپهر

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها