داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

جرأت حقیقت با دختر خاله

این داستان برای تابستونه امساله که من دوست نداشتم تعریف کنم ولی به اصرار دوستم اومدم تعریف کنم
من اسمم سعیده ۱۶ سالمه
یه دختر خاله دارم اسمش رهاس
رها دوسال از من بزرگ تره و از بچگی باهم هم بازی بودیم
تا جایی که یادم میاد همیشه خونه مادربزرگم با رها
اون میومد خونه ما منم میرفتم خونه اونا ولی از وقتی که به سن ۱۲ یا ۱۳ سال رسیدیم رفت اومدمون کم شد
اون اولا خیلی مذهبی بود چون ما تو یه خانواده مذهبی هستیم و چادر سر میکرد ولی بعد چند سال حجاب رو کنار گذاشت
یه تیپ لش داره و عاشق هودیه اکثرا همینطوریه
یه سینه های خوش فرم ولی نچندان باسن بزرگ
من وقتی فهمیدم که قضیه سکسو این چیزا رو می‌تونه باهم راحت تر بودیم
ما به ماه یه بار شایدم کم تر همدیگه رو میدیم
تا اینکه تابستون امسال (۱۴۰۱) رفتیم خونه مادربزرگم که تو نوشهره
حدود سه چهار روز اونجا بودیم و باید برمیگشتیم تهران چون پدر مادرامون سرکار میرفتن
گفتم که برم بهش بگم بمونیم اینجا یه هفته
تا بهش گفتم گفت من کلاس زبان دارمو از این چیزا که خالم اومد گفت حالا میخوای بمون گفتش آخه مامان نمیتونم میدونستم میخاد بپیچونه خالم گفت بمون با سعید ما یه چند روز دیگه میایم دنبالتون هم عزیز (به مادربزرگم میگم عزیز) تنها نیست هم خودت آبو هوا عوض میکنی از خالم اصرار از رها انکار تا تسلیم شد و خانواده هامون رفتن
ما دو سه روز خوش گذروندیم می‌رفتیم دریا بیرون اینا همیشه دنبال فرصت بودم یه کاری کنم حداقل بوسش کنم
مادربزرگم همیشه می‌رفت جلو در و با همسایه ها صحبت میکرد
منم هم آنتن نداشتم و حوصلم سررفته بود به رها گفتم بیا بریم حکم بازی کنیم گفت حالشو ندارم (اون همیشه سرش تو گوشیه)
گفتم بریم بیرون گفت بزار بعد از ظهر
گفتم اوفففففف چیکار کنیم پس گفت فعلا هیچی (اینم بگم که ما تو اتاقی تقریبا ۱۲ متری با دوتا تختیم )
یکم دراز کشیدم و تو فکر فرو رفتم و یهو گفتم یه فکری بیا جرعت حقیقت بازی کنیم گفت قبوله ولی بدون حد و مرز (منم از خدا خواسته )
شروع کردیم افتاد سمت اون گفتم ج ح (مخفف جرعت حقیقت) که گفت حقیقت گفتم تاحالا رل داشتی
گفت آره (یکم دلم خالی شد و غمناک شدم )
دوباره افتاد سمت اون یه نیش خند زدم گفتم ج ح گفت ج
گفتم برو بیرون داد بزن من خرم
گفت رشته اینجا آبرو داریم گفتم پس یه ماچ رو لپم قرمز شد
سریع اومد قضیه رو تموم کنه که بوسم کنه منم زرنگ بازی در آوردم سرمو چرخوندم کنج لبمو بوس کرد گفت خیلی کثافتی با خنده اومد بازی رو تموم کنه که گفتم خودت گفتی بدون حد و مرز
اونم از غرورش برگشت به بازی چرخوندیم افتاد به من و حقیقت رو انتخاب کردم گفت جق میزنی منم که گفتم الان بگم آره احساس بدی پیدا می‌کنه اگه بگم نه باور نمیکنه گفتم آره سه وعده در روز
گفت بدون شوخی گفتم آره میزنم نه که خودت نمیزنی
دوباره و چرخوندیم افتاد دوباره سمت اون گفتم لباس بالا تنه رو در بیار
یکم خجالت کشید ولی در آورد سوتینو دیدم ولی بعدش گفت سعید می‌دونم دنبال چی هستی من مخالفتی ندارم
یه لحظه جا خوردم
و فقط پریدم در رو قفل کردم یه بوسش کردمو سوتینو در آوردم یه سینه بلوری داشت دوباره بوسش کردم کیرم داشت شرتمو پاره میکرد
شلوارو در آوردم اونم گفت فکر میکردم بزرگ تر باشه گفتم همینم بکنم تو دردت میاد گفت به امتحانش می ارزه
شلوارشو در آورد یه کص بی مو داشت انگار میدونست قراره سکس داشته باشه و آماده بود
کیرمو مالیدم رو کص ولی تو نکردم و کردم تو کونش یه آخی گفت گفتم آروم الان همه میفهمن
همینطوری تلمبه زدم دردش میومد ولی حال میکرد
من چون چند راند نمی‌تونستم و اصن حال نمی‌کردم یکم که تلمبه زدم براش خوردم و جق زدم و دوباره کردم تو کونش تلمبه زدم
گفت سعید بکن تو کصم گفت پردت پاره میشه گفت خودم قبلا پاره کردم منم از خدا خواسته کردمو کردمو کردم
تا خسته شدیم گفت من دوست داشتم یه روز باهات سکس داشته باشم ولی خجالت می‌کشیدم من یه زدم تو سینش گفتم دیونه اینم آرزو من بود ولی میترسیدم
ما الان باهم رلیم و چند بار از اون موقع به بعد سکس کردیم

نوشته: سعید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها