داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

میدونست دست نخورده ام ولی…

سلام
همین اول میگم داستانم سکسی نیست فقط چون کسی نمیدونه میخوام اینجا بگم تا ببینم و بدونم هنوزم کسی هست که فقط یه دخترو متهم نکنه؟!.من کتابی نمینویسم به زبونه عامیانه مینویسم تا کاملا حسمو منتقل کنم. تا پیش دانشگاهی حتی واسه سرگرمی اجازه نمیدادم پسری وارد زندگیم بشه اما درسم که تموم شد حس تنهایی بدی بهم دست داد از طرفی خانواده ام بهم فشار میاوردن منظورم از لحاظ به بلوغ رسیدن و چپ نرو راست نرو بودن بود.خوب منم دلم یه تغییر میخواست دلم دوست داشتن میخواست.میرفتم کتابخونه واسه کنکور درس بخونم یه موبایل فروشی بود سر رام چند باری واسه گوشیم رفته بودم متوجه شدم حسی بهم داره چند روز بعد دوستم شمارشو داد گفت ازم خواسته بهش بزنگم منم واسه اولین بار دلم لرزیده بود.
یادمه اولین اس ام اسی که دادم دستام یخ کرده بود.تنها اشتباهم این بود که بهش گفتم تو اولین کسی هستی که قبول کردم باهاش باشم.اولش باور نمیکرد اما بعد از روی سادگیم فهمید.

بیرون میرفتیم جالب بود تازگی و ترس قشنگی داشت اما خیلی کم حرف بود گفتم چرا بیرون خیلی سردی گفت راحت نیست.بهم گفت اگه بهم اعتماد داری بریم خونه ی دوستم منم اون موقع اصلا نمیفهمیدم معنی خونه چیه.گفتم باشه اعتماد دارم بهت.دعوتم کرد رفتم دوستشم بود.بعد از چایی خوردن گفت بریم تو اتاق بحرفیم.رفتم هنوزم نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته.رو تخت دراز کشید منم لبه تخت نشستم دستشو انداخت دور کمرم گفتم نکن محسن نگفتم من به محرمو نامحرمی حساسم(تا اون روز دستمم نمیذاشتم بگیره)گوش نکرد یهو دیدم چشای درشتش قرمز شده ترسیدم به زور لبمو بوسید التماسش کردم ولم کنه اما هرچی تقلا میکردم بدترو حریص تر میشد.به زور لباسامو در می آورد یه خواهر چهار ساله داشت همش قسم میدادم جونه اون ولم کنه ولی سگ شده بود منم لاغر اندامم زورشو نداشتم.لاله ی گوشمو که بوسید یه لحظه حشری شدم اما گفتم خدایا خودت کمکم کن نمیذاشت جیغ بزنم میگفت دوستش بفهمه من نخواسته اومدم میاد تو اتاق و بهم نزدیک میشه خیلی ترسیده بودم اخرش دید خیلی دستو پا میزنم خودشو ارضا کرد با پشتمو ولم کرد. با گریه لباس پوشیدمو درو باز کردمو رفتم دوستش گفت بی خدافظی منم فقط میگفتم خدا نبخشتتون… دست خورده شدم منی که کسی دستمم نگرفته بود تمومه باورمام خراب شد فرو ریختم…خدا میدونه چه حالی داشتم از خودم متنفر بودم…5

ساله میگذره ازون روز الان شدم 23 ساله ولی هنوزم نمیتونم ببخشمش.نمیدونم باور میکنین یا نه میخواین فحش بدین یا بگین کلید اسراره.ولی دوسال بعد بهم زنگ زد گفت ببخشمش چند وقت بعد از اون روز تصادف کرده الانم تو پاش پلاتینه به گفته ی خودش آه دل من بود… حس میکنم آینده ندارم با اینکه بلایی سرم نیومد ولی پیش خودم درده بدی میکشم همیشه دلم میخواست فقط اونی که تو زندگیمه بهم دست بزنه… اگه کسایی که سنشون کمه و داستانمو میخونن ازشون خواهش میکنم نزارن کسی بهشون نزدیک بشه چند سال بعد حالتون میشه حال الانه من

نوشته: مریم_تهی از احساس

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها