داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

خانمی که ادعا میکرد ولی …

سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه
خاطره ای که می‌نویسم کاملا واقعی هست بدون هیچ اغراق و زیاده گویی
چند تا خاطره هست در رابطه با خودم و افرادی که باهاشون سکس داشتم.امیدوارم لذت ببرید
اولین خاطره:
من اسمم پیمان هست و ۳۱ سالمه و ساکن زاهدان.قدم ۱۸۳ و وزنم ۸۶ و اندازه آلتم ۱۶ یا ۱۷ سانت.و ورزشکارم.از لحاظ مالی هم اوضاع خوبی دارم.
قضیه برمیگرده به تقریبا ۷ ماه قبل که من تو یکی از این سایتهای همسریابی ثبت نام کردم و به چند نفری پیام دادم.
یه سه یا چهار نفر جواب دادن که فقط یکیشون نظرم رو جلب کرد.
توی جوابم نوشته بود که از مردهایی که زن دارن و دوباره دنبال رابطه با یه نفر دیگه هستن متنفرم و از این چیزا.منم واسش نوشتم که من مجردم و زن ندارم.یه دو سه روزی گذشت دیدم آیدی تلگرامش رو واسم توی پیام خصوصی سایت فرستاده بود.منم بهش پیام دادم توی تلگرام و خلاصه قرار شد همو ببینیم.
قرار گذاشتیم واسه ساعتای ۷ عصر.آدرس رو فرستاد و منم رفتم دنبالش.قبل از اون اصلا از هم عکسی واسه همدیگه نفرستاده بودیم.رسیدم و بهش پیام دادم که با فلان مدل ماشین و فلان رنگ اومدم.
درب ماشین باز شد و یه خانم جیگر نشست کنارم و گفت حرکت کن بریم.
خلاصه رفتیم یه جای خلوت. تا اون جا سکوت محض بینمون حاکم بود . توقف کردم و شروع کردیم به صحبت.یکم که از هم گفتیم یه چیزی گفت که جا خوردم.گفت که قبلاً ازدواج کرده و یه دختر ۳ ساله داره و دو ماهی میشه که طلاق گرفته.
من جا خوردم ولی خب در این مواقع ما مردها خیلی بدمون هم نمیاد که با یه مطلقه در ارتباط باشیم.
بهم گفت که نمیتونم بهت قول ازدواج بدم ولی میتونم باهات دوست باشم.
منم گفتم عیبی نداره هر طور شما مایلید.
گفت چه نوع دوستی و رابطه ای میخواهی؟
منم گفتم کامل باشه.
گفت کامل یعنی چی؟
گفتم خودتون میدونید.
خندید و گفت باشه فقط باید بهم یه قول بدی
گفتم چه قولی؟
گفت وقتی با من وارد رابطه شدی اصلا منو ترک نکنی
منم گفتم چشم مگه دیوونه ام که ترکت کنم.
خلاصه رسوندمش همون جایی که سوار شده بود.و گفت یه چند روزی کار داره و تلفنی باهام در ارتباط هست.
این دوست عزیز من اسمش سحر هست.۳۴ سالشه.قدش تقریبا ۱۶۰ و وزنش ۷۵.یکم تپل و گوشتی.
سینه‌های درشت.خودش می‌گفت ۸۵ هست ولی به نظر من ۹۵ بود.
خلاصه یه شب بهم پیام داد که فردا ظهر یه جایی رو اوکی کن.منم خواستم ببینم چقدر پایه هست گفتم جایی ندارم.
گفت عیبی نداره میریم تو بیابون.
گفتم شوخی کردم حله.فردا ظهر میام دنبالت.
رفتم دنبالش و رفتیم خونه مجردی خودم.
رسیدیم یکم استرس داشت و همش قفل درب رو نگاه میکرد که محکم هست و یه وقت کسی نیاد.چون طبقه همکف آپارتمان بودیم.
گفتم خیالت راحت کسی نمیاد منم درب رو محکم کردم
اومدم نشست کنارم و شروع کرد رژ لبش رو دوباره به زدن روی لبهای نازش.
گفت خیلی زیاد علاقه داره به لب گرفتن
منم حسابی ازش لب گرفتم.لبهام با رژ لبش سرخ شده بود.
بهم گفت دوست داره هر کدوممون لباس های اون یکی رو در بیاره.
خلاصه لباسهای همو در آوردیم و لخت منو تو آغوشش گرفت.حسابی داغ بود و شهوتی.
بهم گفت کم نیاری.
گفتم خیالت راحت کم آوردن تو کار من نیست
گفت شما مردها ادعا زیاد میکنید
گفتم حالا میبینی
گفت اصلا مراعات منو نکن دوست دارم یکم خشن باشی
منم گفتم چشم
شروع کرد کیرمو به ساک زدن.خدایی حرفه ای بود
منم یکم سینه هاشو مکیدم و لیس زدم و بعدش انگشتمو کردم تو کوسش
خیس خیس بود و داغ
بهم گفت پیمان شروع کن دیگه طاقت ندارم
منم دراز کشوندمش روی زمین و کیرمو مالوندم به کوسش
بعدش آروم فرو کردم توش یه ناله کرد و گفت وایی پیمان جان کیر خیلی خوبه شروع کن به تلمبه زدن
منم شروع کردم به تلمبه زدن واییییی سینه هاش چه با حال میلرزید
و منم گاهی ازش لب میگرفتم و گاهی سینه هاشو میمالوندم و میمکیدم و همش در حال تلمبه زدن بودم تو کوسش.کیرمو حسابی خیس کرده بود آب کوسش
بعد از یه ۱۰ دقیقه‌ای جامون رو عوض کردیم و من دراز کشیدم و سحر جون سوار کیرم شد و شروع کرد به بالا و پایین شدن
منم سینه هاشو فشار میدادم و گاهی یه چک میزدم روی سینه هاش
یه ۵ دقیقه سوار کیرم بود گفت دیگه نمیتونه گفتم بیا پس همون حالت قبل
دوباره دراز کشید و من شروع کردم به گاییدن خوشگل خانم
داشت آبم میومد گفتم سحر جان چه کار کنم؟
گفت بریز داخل بعداً قرص میخورم
منم همه آبمو ریختم توی کوس سحر جان.
توی همون حالت کنارش دراز کشیدم و شروع کردم کوسش رو به مالیدن.حسابی مالیدم و ناله میکرد تا این که دستم خیس شد و دیدم ارضا شد.دستمو بردم روی سینه هاش خدای من نوکش چقدر سفت شده بود.
گفتم سحر جان دوباره بریم؟
گفت چی؟مگه میتونی؟
گفتم عزیزم دوباره من آماده ام.نکنه تو کم آوردی؟
گفت نه اتفاقا فکر نمی‌کردم با اون آب کیری که خالی کردی دوباره توان داشته باشی
گفتم توان دارم بریم؟
گفت بریم
دوباره شروع کردم به گاییدن سحر جان
یه ۳۰ دقیقه ای طول کشید
کوسش حسابی آب انداخته بود و سینه هاش سفت شده بود.فهمیدم دوباره ارضا شده.گفت پیمان دمت گرم.امروز حسابی بهم حال دادی.
گفتم سحر جان داره آبم میاد.گفت ایندفعه بریز روی شکم و سینه هام
گفتم چشم.کیرمو در آوردم و آبمو خالی کردم روی سینه ها و شکمش
گفت لعنتی چرا آب کیرت این قدر زیاده؟
گفتم چون من ورزش میکنم و کمرم همیشه فعاله.خندید و گفت حالا خواهیم دید
خلاصه بلند شد و رفت دستشویی و بعدش منم رفتم.اومد که لباساشو بپوشه گفتم سحر یه بار دیگه بریم؟
گفت نه تو رو خدا دیگه توان ندارم.
گفتم همین بود که ادعا میکردی
گفت بابا تو کمرت از آهنه.چیه پمپ آب وصل داری و خندید
گفت خدایی فکر میکردم که تو هم مثل شوهرم زود تموم بشه کارت ولی دهنمو سرویس کردی.
گفتم خوشت میاد؟
گفت عاشقشم.همیشه منو همین طوری بگا.
گفتم چشم
خلاصه اون روز رسوندمش و یه عالمه پیام تشکر واسم فرستاد
این دوستان اولین خاطره بود.ادامه اش باشه واسه بعد

نوشته: پیمان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها