داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عاشق مهسا همسایه ولی به اشتباه

سلام میخوام داستان براتون بگم کاملا واقعی
سلام اسمم علی وقتی ۱۶ سالم بود تو کوچمون یه خانواده جدید ساکن شدن که دوتا دختر داشت یه دختر ۷ ۸ ساله با یه دختر ۱۳ ساله که اسمش مهسا بود من از روزی که اومدن عاشقش شدم . این خاطره واسه سال ۸۶ ایناست . خلاصه من مدرسه میرفتم . به عشق دیدن مهسا ساعت ۷ صبح پا میشدم بعد میرفتم حیاط از سوراخ در کوچه دید میزدم تا مهسا بیاد بره مدرسه تا میدیدم اومده همین که رد میشد منم در باز میکردم دنبالش میرفتم تا مسیر مدرسه فرق کنه میرفتم مدرسه بعد تعطیلی همین برنامه . روی صحبت کردن نداشتم کارم شده بود فکر کردن به مهسا دنبالش رفتن . یروز رفیقم که پرو بود تازه ایرانسل خریده بودم با گوشی ساده شمارمو نوشتم کاغذ دادم رفیقم که از مدرسه تعطیل شده بودیم گفتم ببر بده بهش روم نمیشه من . رفیقم رفت بعد چند دقیقه اومد بهش گفتم چی شد گفت گفتم واسه اون همسایه تونه خندید گرفت و رفت . بعد ۱ ساعت نشده اومدم خونه ناهار میخوردیم دیدم پیام اومده دقیق نوشتش یادم نیست فقط یادم خنده مسخره کرده بود سر کم رویم اینا . دو سه تا پیام رد بدل شد گفت من گوشی ندارم گوشی بابام اس نده اینا .پیام بازیا تک و توک بود چون گوشی نداشت بعد تو پس کوچه قرار اینا بود در حد بوس فقط که یروز خانواده اش بو برده بودن نمیدونم از کجا . داشتم مدرسه میاومدم خونه دیدم مامانش دم درمونه داره مامانم حرف میزنه بعد من سلام کردم رفتم خونه دیدم بعد چند دقیقه‌ای مامانم اومد داد بیداد که دختر مردم فلان این حرفا منم ترسیده بودم دیگه مهسا کمرنگ شده بود ولی باز هم میدیدم خنده اینا تا من ۱۸ سالم شد رفتم خدمت و اومدم .از خدمت اومدم شنیدم عروسی کرده مهسا رفته اصفهان پسره بچه اونجاست منم عصابم خورد شده بود حسرت میخوردم فقط . درگیر زندگی بودم که ۲۵ ۲۶ سالم بود . یروز فوتبال حساسی بود رفیقم که همسایمونه زنگ زد بیا خونه ما فوتبال ببینیم در اومدم برم سمت خونشون دیدم یه ماشین شاستی دم دره یه دختره داره عکس میگیره بعد رفتم زنگ رفیقم زدم تا بیاد دم در گفتم این کیه گفت ابجی مهسا دیگه بزرگ شده پشام ریخته بود انقدر بزرگ شده بود بعد رفیقم گفت فالورمه اینا گفتم اینستاشو بده بعد منم فالو کردمش . شب دیدم فالو تایید کرده پیام دادم خوب دم در ما پارک کردی عکس میگیریا گفت شما خودمو معرفی کردم شناخت کمی صحبت کردیمو گفت مهسا طلاق گرفته ۱ سالی برگشته کرج تنها زندگی میکنه با دخترش منم گفتم واقعا اینستا شماره یه چیزی داری گفت بهم علی مهسا دیگه اون مهسا نیست فراموشش کن من حرفشو کاش گوش میدادم ولی خریت کردم گفتم نه من عاشقشم واقعا دوسش داشتم اون با اسرار ای دی اینستاشو داد . منم فالو کردم بعد چند روز فالو تایید کرد . استوری میزاشت جواب میدادم ولی میخوند جواب نمیداد یروز پی ام دادم من نشناختی مهسا بعد چند مین گفت شما ؟ گفتم علی عشق بچگی فلان بعد کلی سوال اینا شناخت کلی حال احوال . من گفتم هنوز عاشقتم حاضرم باهات ازدواج کنم کار زندگیمم دارم اینا گفت علی من بچه دارم چی داری میگی گفتم من اوکی تو فکراتو کن . فرداش پی ام داد شمارمو خواست زنگ زد قرار گذاشت یه کافه رفتم سر قرار دیدم اون مهسا کجا این کجا مهسا تتو زده بود لب ژل زده بود کلن پلنگ کرده بود خودشو تریپش همه چیش با اون مهسا که ۱۰ سال پیش خوشگل معصوم بود فرق کرده بود خجالت میکشیدم ازش باز گفتم چقدر عوض شدی اینا بعد کلی صحبت اوکی داد بهم گفت اشنا بشیم با هم یه مدت بعد ازدواج کنیم قبدل کردم . یکی دوماه گدشت دیدم دیر پیام جواب میده بعد قراراش کمه داشتم ازیت میشدم از دستش . رفتم محلشون نزدیک محل ما بود یکی دوتا رفیق داشتم بهشون گفتم امار این دختره برام بگیرین اینم خونش . بعد چند روز امار رسید با چندتا پسره خراب شده بود اون مهسا منم مثل شکست خورده ها زنگ زدم کلی بارش کردم قطع کردم . بعد اس میداد هی چی شده گفتم الکی بهش با چند نفری دیدمت خلاصه رابطه خراب شد . رفتیم پی زندگیمون . ۱ ۲ سالی گذشت یه شماره بهم زنگ زد گفت علی گفتم شما گفتم مهسام داشت گریه میکرد گفت بیا فلان جا رفتم تو ادرسی داده بود رفتم داخل خوته دیدم خونه خالی گفتم اینجا چیکار میکنی گفت اون قبلیه دادم این اجاره کردم وسیله ها الان ماشین میاره کمکم میکنی . گفتم سر کار میرم گفت نرو لطفا کارتم دارم منم با بدبختی مرخصی گرفتم بعد سیگار میکشیدم تا ماشین اومد وسیله ها خالی کردیم با کارگرا و رفتن . بعد گفتم چته گریه میکنی گفت علی همه پسرا نامردن چرا . توضیحی نداد قشنگ ولی فهمیدم اومدن سکس کردن رفتن هیچی بهش ندادن مهسا مونده بود با بدهیاش . گفت گوشیم یه سری طلا دارم برام بفروش ولی کم دارم داری ۴ ۵ ملیون خودت بزاری منم گریه دیدم اون عشق بهش باعث شد همه چی فراموش کنم گفتم میدم ولی دیگه با خودن باش گفت قبول فرداش رفتم فروختم پول گداشتم روش بدهیا مهسا دادیم . گدشت یه شب پیام داد بیا اینجا هنوز وسیله ها بزرگ نچیدم کمکم کن رفتم خونه اشون کمک تابستونم بود . وسیله کمک کردیم شام خوردیم بهم گفت عرق دارم میخوری گفتم اره بلند خندید گفت تو روت نمیشد حرف بزنی عرق خور شدی حالا . گفتم توام بهت نمیخورد اینجوری بشی اینا. بعد شروع کردیم خوردن عرق هی تتلو میزاشت مثل ببل باهاش میخوند انقدر گوش داده بود بلد شده بود . مست شده بودیم قشنگ گفت جارو بندازیم بخوابیم توام سر کار میری علی گفتم اوکی رفتیم تو رخت خواب بعد چند مین یهو دست خودم نبود لبشو بوس کردم گفت چرا این کارو کردی گفتم دیگه بعد ۱۰ ۱۲ سال عاشقم بوس نکنمت خندید چند دقیقه گدشت گفت علی بوسم کن باز بوسش کردم دیگه چسبوندم رو لبش محکم میخوردم لب که ژل زده بود دافی کرده بود خودشو همینجور میخوردم دستم انداختم دور گردنش همو میخوردیم بعد شروع کردم لخت کردنش دیدم پاهاش شکمش سینه تتو زده پلنگی کرده بود خودشو مثل فیلم سوپرا حشرم هزار برابر شده بود . بعد لخت کامل کردم شروع کردن سینه خوردن بدن لیس زدن . رفتم سمت کوسش خوردن یه ۱۰ دقیقه خوردم بعد گفت بسه علی بکن تو فقط منم لخت شدم سر کیرمو گذاشتم دم کوسش کردم تو تند تند عقب جلو میکردم بعد ۱۰ دقیقه جفتمون با هم ارضا شدیم ابم ریختم رو شکمش . بعد رفتم دسمال اوردم تمیز کردم پاشد رفت حموم اومد با هم سيگار کشیدیم خوابیدیم . دیگه هفته ۲ ۳ بار این جریان داشتیم تا باز دیدم کمرنگه پیگیر شدم باز مچشو با یکی دیگه گرفتم منم باز کات کردم مهسا دختری شده بود نمیتونست پایبند باشه ۲ ماهی با کسی میموند و میرفت سمت کسی دیگه . بعد با بدهی برمیگشت من راحت ۳۰ ۴۰ ملیون کمک کردم دیدم نه نمیشه کلن ولش کردم دیگه نفهمیدم چی شد چه میکنه کجاست . تو این سال ها با دخترا دیگه رابطه داشتم ولی هیچ کس مثل مهسا دوس ندارم حیف که خراب شد
این داستان کاملا واقعی گفتم داستان دوس داشتن من بدونین

نوشته: علی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها