داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

مرگ خوشبختی (۱)

یک حقیقت هرچند ممکن است هیچوقت رخ ندهد. اما چنانچه رخ دهد وقوع آن یک واقعیت محسوب می شود!

قسمت اول

دقایقی بود که بارش‌ باران پاییزی آغاز شده بود؛هوا تقریبا سرد بود؛برگ های زرد کف خیابان و تعدادی هم بر سر شاخه ها.
بوی نم باران فضای خیابان را پر کرده بود
خیابان ها شلوغ بود.

من نیز یکی از عابران حاضر در خیابان بودم؛
بی هدف و بی مقصد؛تنها میدانستم روحیاتم مرا میبرند جایی که میخواهند.

اما من با همه فرق داشتم؛افکارم با همه فرق میکرد؛تفاوت من با سایر آدم ها را حتی میشد از لباس های به تنم تشخیص داد.

دوباره وارد آن گالری شدم؛برای بار سوم
مثل همیشه تعدادی آدم روبروی تابلوها مانده بودند و یا نگاه میکردند یا صحبت و اظهار نظر

اینبار خیره به تابلویی بودم که جز سیاه و سفید رنگی در آن نبود؛دستان نقاش در کنار هنرش تصویر زیبایی را خلق کرده بود…
آن مرد قد بلند عینکی هم مثل دو بار قبل در گالری حضور داشت
محو تماشای تابلو بودم که صدایی پشت سرم گفت
+سکوت چشمان؛اسم این تابلو سکوت چشمان هست؛نیما این تابلو رو شیش ماه روش کار کرد تا بالاخره تموم شد و هیچ وقت از فلسفه و معنیش چیزی به کسی نگفت و فقط این اسم رو براش انتخاب کرد
_اوهوم؛زیباست

همان مرد قد بلند عینکی بود

+معلومه به نقاشی علاقه مندین؛من فرزین از دوستان نیما هستم؛و کمک میکنم به برگزاری گالری هاش و خوشحالم که چند بار شما رو اینجا میبینم
_بله همینطوره؛آقای بهنود خودشون تشریف ندارن؟
+تا کمی دیگه باید سر و کلش پیدا شه؛شما بقیه تابلو هارو نگاه کنید

از گفتگو با این مرد حس خوبی نداشتم؛با نگاه های به دور از شرافتش مرا آزار میداد
کمی در گالری گشتم تا اینکه نیما بهنود یعنی نقاش این آثار سر و کله اش پیدا شد.
همه به سمتش رفتند و هر کس سوالی داشت و تعدادی هم بودند که امضا یا عکس میخواستند

من از دور نظاره گر بودم و کمی که خلوت تر شد جلو رفتم

نیما بهنود مردی سی و دو یا سه ساله بود و چندان قد بلند نبود اما چهره کاریزماتیکی داشت
جذبه ای در نگاهش موج میزد و میشد از نگاهش به استعداد و قریحه ی درونش پی برد

+سلام
_سلام خوش آمدید بفرمایید
+من صداقتی هستم؛آناهیتا صداقتی
_درخدمتم سرکار خانم
+مدتیه چندین نقاش رو دنبال میکنم و به آثار و گالری هاشون سر میزنم و به این نتیجه رسیدم که شما برای کاری که من درنظر دارم مناسب هستین
_چه کاری؟
+من میخوام شما پرتره ای از چهره ی خودم رو طراحی کنین و مبلغ و هزینش هم برام مهم نیست و هر چقدر باشه پرداخت میکنم
_خانم محترم من که عکاس نیستم بیام از شما عکس بگیرم؛من یه هنرمندم؛کار هایی که توی این گالری میبیینید همه و همه زمان زیادی روش کار شده؛چندین سال از عمرم رو من صرف این کار کردم
+فکر نمیکنم بخشی از صحبت های من توهین آمیز بوده باشه جناب بهنود؛من فقط خواستم یه پرتره از خودم به دست یه آدم هنرمند و توانا کشیده بشه و به همه ی این چیز هایی که گفتید هم واقفم و ارزش کار شما رو میدونم.
+شرمنده من فعلا مدتی باید استراحت کنم.

کارت ویزیت شرکت را از کیفم بیرون آوردم و به او دادم و گفتم:من مدیر هولدینگ صداقتی هستم و چنانچه نظرتون تغییری کرد یا قصد داشتید صحبت کنیم درباره ی این موضوع میتونین تشریف بیارین دفتر من یا تماس بگیرین
+بله حتما باعث افتخاره

هولدینگ من یا به عبارت بهتر هولدینگی که پدرم برای من و البته برادرم اشکان به جا گذاشت مجموعه ای از چند شرکت ریز و درشت بود که به امر واردات و صادرات مشغول بود و هولدینگ صداقتی سرچشمه آنها محسوب میشد.

از گالری خارج شدم و به خانه برگشتم
چند ماه از مرگ پدرم میگذشت؛در این چند ماه توانسته بودم به عنوان مدیر جدید بر مسند قدرت شرکت سوار شوم و اوضاع را تحت کنترل خویش بگیرم و برادرم اشکان هم که علاقه ای به شرکت و امورش نداشت به عیاشی خود مشغول بود و پولش را میگرفت

صبح اول وقت به شرکت رفتم و طبق معمول سر و کله ی جمال زاده مدیر فروش و بازاریابی شرکت پیدا شد
از وقتی من مدیر شدم و فهمیده بود چند وقتیست متارکه کردم بیشتر و بیشتر دور من میپلکید

+سلام خانم صبحتون بخیر خسته نباشید
_سلام اقای جمال زاده
+خانم یه شرکت سوئدی پیدا کردم که داروی کمیابی که برای سرطان میخواستیم رو داره و قیمت خوبی هم گفته و اگه اجازه بدین هرچه سریعتر مذاکره کنیم باهاشون و حاضره تعداد بالایی برای ما ارسال کنه
_باشه تو جلسه هیئت مدیره دربارش صحبت میکنیم

علاقه ای به شرکت در جلسات نداشتم چون پیمان هم در جلسات حضور داشت
پیمان همسر سابق من و مدیر یکی از شرکت های زیر مجموعه بود

دو سال قبل:

پیمان مثل همیشه برای سالگرد ازدواجمان مرا سورپرایز کرد
یک شب به یاد ماندنی باب میلم همانگونه که میخواستم؛

آخر شب در اتاق خوابمان؛زیپ لباسم را پیمان از پشت باز کرد و بوسه هایش گردن من و کمرم را در بر میگرفت
لب های داغش مثل گدازه آهن به بدن من میچسبید
آه پیمان…

به سمتش برگشتم و جواب بوسه هایش رو با قرار دادن لبهایم بر لبهایش دادم

لب هایش رو با قدرت بین لبهایم گرفته بودم و میمکیدم
صدای بوسه هایمان هم قابل شنیدن بود
دستانم دورش حلقه بود و لب هایمان بهم گره خورده بود
در همان حال روی تخت افتادیم و پیمان روی من افتاد و حالا من لخت و عریان زیر بدن سنگین پیمان بودم.

انباری از باروت در من بود که با جرقه پیمان شعله ور و در حال انفجار بود.

لباس های پیمان را از تنش بیرون آوردم و حالا دیدم حرارت پیمان از من بیشتر است
با بوسه و زبانش مسیری طی کرد تا به سینه من رسید

ااااخ پیمان ااااااه
پیمان سینه های من را میخورد و با دستان مردانه اش میمالید
همه جوره در محاصره پیمان بودم و تسیلم اراده اش

زبان پیمان باز به مسیر خود ادامه داد تا به ناف و پایین تنه ام رسید
حالا پیمان به نقطه دلخواه من رسیده بود

پاهایم را حدالامکان باز کرد و زبان داغش را در کص داغ تر من فرو کرد
+اااااهههههه پیمااااان اااااااهههه

پیمان بلد بود چطور با لب و زبانش با کص من بازی کند تا دیوانه ام کند
یکی از انگشتانش را با فرو کردن در دهانم خیس کرد و وارد کصم کرد و به لیس زدن کص خیس من ادامه داد

+جااااانم پیماااان جاااااان اااااهههه
پیمان هم از ناله های من به وجد آمده بود
+جاااان عشق منننننن

بلند شد و کیر خوش استایلش را که حسابی مرا غرق در لذت میکرد را بین سینه های من قرار داد و چون سینه های نسبتا بزرگی دارم این کار هم به من هم به پیمان لذت میبخشید

+جاااان کیر کلفتت لای پستونامه ااااخ
_ارررره

نوبت به خوردن این شاهکار رسید؛کیر پیمان را میگویم
پیمان علاقه داشت زانو بزنم و برایش ساک بزنم

من هم زود این ژست را به خود گرفتم و پیمان کیرش را راهی دهانم کرد

+ااااهههه جااااان دهنتم مثل کصت داغه

عق میزدم و پیمان وحشیانه تر کیرش را در دهان من فرو میکرد

مرا بلند کرد و در آغوش گرفت و سوار بر کیر خود کرد و چون ورزشکار بود به راحتی این کار را انجام میداد

+اااااهههه پییییماااان پارررره شدممم اااهه
_جااااااان چقد داغ و تنگه
+ااااخ تاااا ته تو کصمهههه

پیمان تلمبه میزد و کیرش کص من را فتح کرده بود
+اااخخخخ پییییمان یوااااشتر
پیمان گوشش بدهکار نبود

مرا روی تخت انداخت و پاهای من را روی شانه اش انداخت و کیرش یکبار دیگر به کص من هجوم برد و پیمان اینبار با ارامش تلمبه میزد و من آن حس که میخواستم را به دست آورده بودم

+ارررره همییینه ااااهههه اااههههه
_ اااخ دووووست داریییی عشققققم
+اررره بززززن قربون کیررررت برم ااااههه

هر از گاهی بیرون میکشید و مجددا کیرش رو سرجاش برمیگردوند
آخ که چقدر بلد بود چطور حالم را خوب کند

+پاشو داگی استایل کن آنا

پیمان مرا آنا صدا میزد

سریع اطاعت امر کردم و پیمان کیرش را لای کصم میمالید
+ااااخخخ بکن پیمااان بکنننن دیگه
_هیییس عجله نکنننن

آرام آرام کیرش را وارد کصم کرد و با در دست گرفتن باسن و پهلو هایم تلمبه های وحشتناک میزد و صدای برخورد بدن هایمان بهم صدای دلنشینی را خلق کرده بود

+ااااایییی پیمااااان ااااههههه اههههههه جاااااان
_ااااااخ چه کصییییی داااری عشقممم
+اااااخخ اااااخ

لرزیدم و ارضا شدم…
پیمان بیرون کشید و کصم را با همه آبش لیس زد
دوباره گاییدن من را از نو آغاز کرد و بعد از دقایقی این آب پیمان بود که کصم را سیراب میکرد…

زمان حال:

وارد اتاق جلسه شدم و صحبت درباره وارد داروی کمیاب سرطان را شروع کردیم
پیمان که با من مخالف بود همیشه اینبار هم زود به حرف آمد
+اخه چرا ما باید یه دارویی رو که فعلا مجوز مصرف تو چهارتا کشور درست و حسابی رو نگرفته وارد کنیم و چند میلیون دلار ریسک رو قبول کنیم شاید شرکتای ایرانی حاضر به خریدش نشدن
_شما دخالت نکن آقای خسروی من به عنوان مدیر هولدینگ ترجیح میدم این دارو رو وارد کنم

جلسه با جر و بحث های من و پیمان تمام شد و به اتاق‌ برگشتم که تلفن به صدا درآمد

+بله بفرمایید
_خانم؛آقای خسروی میخوان تشریف‌ بیارن داخل
+باشه بگو بیاد داخل

ادامه دارد…

نوشته: ANABELL

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها