داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عذاب وجدان زن متاهل

سلام
من یه زن متاهل هستم که یه دختر کوچیک دارم.از یه خانواده متوسط هستم و قبل از همسرم با کسی رابطه نداشتم.تو سن 20 سالگی یه ازدواج سنتی کردم.همسرم مرد خوبیه ولی با هم رابطه ی عاشقانه و حتی دوستانه ای نداریم.همیشه کمبود عشقو حس کردم و دنبال کسی بودم که بتونم دوسش داشته باشم.خاطره ی من برمیگرده به یک سال پیش که مشکلاتم با همسرم خیلی زیاد شده بود.یه روز صبح که داشتم میرفتم دکتر برای دخترم،منتظر تاکسی بودم که یه آقای جوون جلوی پام نگه داشت.
به قدری محترمانه ازم خواست که منو که دخترم هم تو بغلم بود برسونه که نتونستم نه بگم و سوار شدم.کمی با هم صحبت کردیم.خیلی متین و مودب بود.در کل ازش خوشم اومده بود و یکم شیطون شده بودم.به مقصدم رسیدم و خواستم پیاده شم و تو دلم خدا خدا میکردم که شمارشو بده یا منتظرم بمونه که همینطورم شدو گفت که منتظرم میمونه منم کمی ناز کردم و اخر قبول کردم.کارم زیاد طول نکشید و زودبرگشتم پیشش.تو راه بازم بیشتر حرف زدیمو آشناتر شدیم.دست آخرم شمارشو بهم دادورفتیم.
من الان 8 ساله که ازدواج کردم و هرگز خطایی ازم سر نزده بود.خیلی با خودم کلنجار رفتم که باهاش تماس بگیرم یا نه ولی اینکارو کردم.باهاش تماس گرفتم و رابطه ی پنهانیم شروع شد.خیلی مراقب بودم که کسی متوجه نشه و چون با همسرم مشکل داشتم به خودم دلداری میدادم که حق منم هست که کسی رو داشته باشم که منو بفهمه.
کم کم صمیمی شدیم وبا هم بیرون میرفتیم ولی هر بار که با هم بودیم من دلهره ی اینو داشتم که کسی منو ببینه.بهم پیشنهاد داد که توی خونش با هم باشیم.با اینکه میترسیدم ولی قبول کردم .اولین بار رفتم خونش و مثل همیشه متین و اروم بود.ازم پذیرایی کرد و یکم صحبت کردیم و تلویزیون نگاه کردیم.کمی گذشت تا اینکه سنگینی نگاهشو روی خودم حس کردم.بهش نگاه کردم ،دیدم زل زده به چشمام،دستمو گرفتو بوسید،یه نگاه معنی دار به لبام کردو بعد کمی جلوتر اومد.تو چشماش خیلی چیزارو میشد دید،مهربونی،نیاز،شهوت،علاقه والتماس…
من زیاد به قول معروف هات نیستم ولی تو این موقعیت کشش زیادی حس میکردم و اینکه باید حال همسرمو بگیرم،این بود که تسلیم شدمو یه عشق بازیه با احساس باهاش داشتم .خیلی شیرین لبامو میبوسیدو نرم میخورد زبونشو توی دهنم و روی لبام حرکت میداد،با دستاش بدنمو لمس میکرد،انگشتاشو لای موهام میبرد و با بوسه های عمیقش از خود بیخود شده بودم.
کم کم لباسمو بالا کشیدو از روی سوتین با سینه هام بازی میکرد…نفسم بند اومده بود،یه نفس عمیق کشیدم که یهو بلندم کردو برد توی اتاق خواب روی تخت خوابوندم،سوتینمو باز کرد و با ولع سینه هامو خورد،من هیچکاری نمیکردم فقط خودمو دراختیارش گذاشته بودم،لباسش هنوز تنش بود ولی با همون لباس هم میشد گرما رو حس کرد،کم کم دستاشو برد پایین و شلوارمو باز کرد،دستشو برد تو شرتم با انگشتاش خیلی نرم بین پاهامو نوازش میداد،تو آستانه ی ارضا شدن بودم که چهره دخترم اومد جلوی چشمامو از جام بلند شدم و کنار زدمش ،بهش گفتم نمیخوام ادامه بدیم،خواست بغلم کنه ولی من نذاشتم ،گریه ام گرفت …از خودم خجالت میکشیدم…حال خوبی نداشتم،اونم ناراحت شده بود و همش عذرخواهی میکرد.فکر نمیکردم که بتونه تو اون حالت خودشو کنترل کنه ولی کرد، من از تخت بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم و خواستم که برم ولی بهم اجازه نداد و خودش منو رسوند.
فردای اون روز با هم تلفنی حرف زدیم و بهش گفتم نمیخوام ادامه بدم ،اونم با رفتار همیشگیش قبول کرد و هیچوقت اذیتم نکرد چون شماره ی اصلیمو داشت و من میترسیدم که بخواد باز زنگ بزنه
الان تنها چیزی که کمی باعث میشه خودمو گول بزنم و از عذاب وجدانم کم کنه اینه که سکس کامل نداشتیم
خاطره ام زیاد سکسی نیست ولی موضوعیه که ذهنمو خیلی درگیر میکنه،به این فکر میکنم که اگر مجرد بودم خودمو تسلیم محض میکردم…دوسش داشتم ولی…
نظرتون برام مهمه،لطفا نظر بدید ولی فحش نه

نوشته: سارا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها