داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

زن متاهل و دانشجوی پزشکی (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

قبل از هرچیزی راجع به داستان قبلی بگم که من بار اولم بود داستان مینوشتم و خب به یه سری از جزئیات توجه نداشتم شاید فکر نمیکردم مهم باشه مثل اینکه من اونو به مدرسه دخترش رسوندم که کتابای سال جدیدشو بگیره کسی باهامون نبود یا بچه هایی که داشت از شوهر اولش بودن و این بار دومی بود که ازدواج کرده.
فقط اینک اگه واقعا اینم دوس نداشتین واس نظراتتون احترام قائلم و دیگه نمینویسم هرچند سعی میکنم این دقیق تر باشه

بعد اون قضیه که پیش اومد اصلن حالم خوب نبود.چن ساعت بعد اینکه قرصا رو داده بودم بخوره لرز شدیدی واسش پیش اومده بود و طبق اون پیامایی که خوندم و هیچوقت جواب ندادم مث مرده شده بود اونم تنهای تنها.حس گهی نسبت به خودم داشتم و فقط میگفتم چرا حواسم نبود که اصن بریزم توش و گفتم هرچقدم تحریک شم هیچوقت اینکارو تکرار نمیکنم.
یه مدت همینجوری گذشت.بازم مشغول بیمارستانو کاراموزی بودم و هرازگاهی با دخترا بیرون میرفتم اما ارتباط خاصی نداشتم.تو پیج اینستاگرامم به پیج چند تا از این دخترایی که میشناختم سر میزدمو از تو فالوراش خوشگلای پیجشونو فالو میکردم اما چون پیجم خصوصی بود وتازه بازش کرده بودم شبیه پیج فیک بود و استوری یا پستی توش نبود.یه روز که همینجوری تو پیج اونایی که میشناختم میگشتم یه خانومیو دیدم که رو پیجش متاهل زده و پیجش فالور زیادی داشت و حس میکردم فالو کنم اکسپت میکنه منم باز کرمم گرفت و خودمو توجیه کردم که من کاری نمیخام بکنم همینجور فقط فالو میکنم داشته باشمش و اونم اکسپت کرد.
چند روز که گذشت دیدم این خانوم انگار اشنای همون کسیه که میشناسمش واس همین گفتم حتی ریپلای نکنم که بگه بهش و دوباره تو فالورای این مشغول گشتن بودم که فهمیدم اکثرا خانومای پیجش متاهلن.
منم ریکوست دادم چن تاشون و تو دایرکت پیام دادم که ببینم کسی جواب میده یانه.شب که گوشیمو چک کردم دیدم یکیشون جواب داده.منم همینجور خاستم حرف زدنو باهاش ادامه بدم واس همین اومدمو گفتم که من پزشکی میخونم و دانشجو اینجامو خوشم ازت اومده و از این حرفا.اونم واس پیجم فک میکرد کسی منو فرستاده امتحانش کنم واس همینم گفت من متاهلم مزاحم نشین خداحافظ
حدود یک هفته گذشت.چتم باهاشو که نگاه کردم دیدم پی اماشو پاک کرده منم گفتم مشکلی پیش اومده؟گفت تویی که فرستادن از من اتو بگیری باید بگی.گفتم اینجور نیس و فهمیدم مشکلش اعتماده.منم کارتمو واسش فرستادم و به همه چی قسم خوردم که از سمت کسی نیستم اما باور نمیکرد و میگفت به شوهرم میگم.منم ازش خاستم که ببینه منو و اگه اون نبودم اصن نیاد.یکم گذشت و گفت باشه فردا غروب بیا به این ادرس
اصلن نمیدونستم دارم چیکار میکنم.نمیفهمیدم من که یه بار از زن متاهل پشیمون شدم چرا دارم باز همون کارو تکرار میکنم اما انگار اراده ای نداشتم.غروب شد و اونجا رفتم.تمام تنم داش میلرزید که اگه به شوهرش گفته باشه چی؟اگه با اون بیاد چی؟اگه بلایی سرم بیارن چی؟از ماشینم مجبور بودم پایین بیام که منو ببینه از دور.از بس پام میلرزید نتونستم سرپا وایسم و تکیه دادم به دیوار که فقط نیفتم که دیدم انگار اومده و تنهاس.سلام کردمو سوار ماشین شد و عقب نشست و گفت برو از اینجا.پاهام واقعا توان نداشت خیلی استرس داشتم و فقط گاز دادم که از اون کوچه ها بگذرم.
یکم که گذشتو اروم شدم سعی کردم حرف بزنم و گفتم حالا حل شد؟و واس اطمینان کارتمم دادم که ببینه اونم گفت نه مشکلی نیس.گفتم کجا بریم گفت سمت ازادراه خوبه خلوته.یه جا بغل ازاد راه وایسادم که بیاد جلو بشینه و دور زدم که چن دیقه باهاش حرف بزنم.واقعا خوشگل بود یه چیزی که حتی الانم دارم بهش فکر میکنم تپش قلب میگیرم.لبای برجسته و خندون،پوست سبزه و چشای درشتی که نمیشد ازش چشم برداشت.شرو کرد به حرف زدنو گفت که من یه پسر ۶ ساله دارم و ۸ ساله که ازدواج کردم اما شوهرمو دوس ندارم و سه سال پیشم با یکی شیش ماه دوست بودم که خیلی دروغ گفته بهم و‌ نتونستم ببخشم.منم گفتم خیلی ادم بیشعوری بوده من اصلن اهل دروغ نیستم حتی اگه به ضررم باشه!
همینجور چند دور زدیم و هوا داشت تاریک میشد که گفت منو برگردون.منم گفتم میشه دستاتو بگیرم گفت اره و همونجا که سوار شد رسوندمش و موقع پیاده شدن پیشونیشو بوسیدم.
شب که برگشتم دیدم با خطش پیام داد و گفت من شوهرم نگهبان پارکه و یه روز درمیان شیفته اگه خاستی اون روزا میتونیم همو ببینیم منم گفتم باشه پس فردا میبینمت.
تمام فکرو ذکرم شده بود مکان!چیزی ک تو دوستای کونی دورم اون روز پیدا نمیشد اما نمیخاستم اینو از دست بدم.تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که اطراف شهر یه جای خلوت ببرمش و ببینم چی پیش میاد واس همینم بهش گفتم که فردا بریم فلان قسمت دور بزنیم گفت باشه صبش میام
صب باز مجبور شدم بیمارستانو بپیچونم که به این برسم.دیگ واقعا هیچی نمیفهمیدم و حشریت رو من سوار شده بود.همونجا رفتم دنبالش و دیدم چه تیپی زده.بوی ادکلنش داشت همونجا ارضام میکرد حس میکردم از چشمام میخاد اسپرم خارج شه.سریع از اون قسمت خارج شدمو رفتم اونجایی که میدونستم کسی نیس
تو اون جاده یه جاده خاکی پیدا کردمو زدم توش گفت کجا میری گفتم اینجا خلوته الان کسی نیس راحتیم.یه مزرعه بلال بود و کسی اونجا نبود منم ی گوشش پارک کردمو ماشینو خاموش کردم.نمیدونستم‌ چطور نزدیک شم واسه همین گفتم یکم راه بریم گفت باشه.دستشو گرفتمو همونجا یکم قدم زدیم و من بغلش کردم.دیدم چیزی نگفت منم صورتشو نگا کردمو لباشو بوسیدم.اینقد نرم بود که‌ انگار داشتم پنبه رو میبوسیدم ادامه دادم ب بوسیدنش که دیدم بعد کمی اونم همراهی کرد.گفتم بریم تو ماشین گفت باشه
سوار عقب ماشین شدیم و شرو کردم به لب گرفتن ازش.دیگ هیچی نمیفهمیدم مث دیوونه ها فقط لباشو میبوسیدم و رفتم سمت گردنش که دیدم دستمو فشار داد.منم سینشو از رو مانتو گرفتمو مالیدم دیدم که دستمو پس نکشید منم دکمشو وا کردمو بدون اینک نگا چشاش کنم لباسشو بالا زدم و سوتینشو همینجوری کشیدم پایین و سینه هاشو خوردم.حال اون از من بدتر شده بود و فقط نفس نفس میزنه .منم فقط میخاستم هرجوری شده زودتر بکنمش و طاقتم سر اومده بود اما خاستم جوری باشه که بعدا اگ خاستم بازم بتونم بیارمش
شروع کردم ب باز کردن دکمه شلوارش و اصلن نگاش نمیکردم که یهو بگه نکن.اروم رو عقب ماشین درازش کردم کفشاشو دراوردم و شلوارشو تا نصفه کشیدم پایین.دیدم شرتش خیس خیس شده و چسبیده به کسش. فقط میدونم اینقد حشری بودم ک اونو سریع دراوردمو بدون فکر کردن زبونمو گذاشتم رو کصشو شروع کردم به خوردن.زبونمو میچرخوندم دور چوچولش و هربار زبونمو تا ته تو میبردم توش .به حدی حالش بدشده بود ک بعد چن دیقه خوردن دستمو گرفت گفت نکن شدم.منم بلند شدم و نشستم رو صندلیو شلوارمو کشیدم پایین و‌دستشو گذاشتم روش که دیدم خودش شرو کرد به خوردنش.همون وقت منم به نفس نفس افتادم.سرشو لیس میزد و کامل تو دهنش‌ گذاشته بودش انگار خیلی وقته کیر ندیده.جوری تا ته میخوردش که دوس داشتم اون تیکه زندگیمو ضبط کنم و همیشه نگاش کنم.تند تند داشت میخوردش و خیس خیسش کرده بود.چون میترسیدم ابم بیاد بلندش کردم و کاری کردم یکم زمان بگذره واس همین شلوارمو تا زانو پایین دادم و گفتم تو شلوارتو درار و بعد بشین روش.
لحظه ای که نشست روش مطمئن بودم یکی دوماهی هست که اصلن دست نخورده چیزی توش نرفته.به حدی تنگ بود که همش تو نمیرفت و کم کم با بالا پایین کردن داخلش میکرد.منم تحمل نداشتم تو بغلم گرفتمش و بلند شدم و همشو باهم یهو تا ته جا دادم توش و یه اه کشید منم همونجور بی حرکت موندم.دیدم لباشو داره فشار میده و چشاشو بسته منم اروم اروم درمیاوردم و باز تو میکردم.تند تندش کردم و فقط کیرم خیس خیس شده بود اما بازم میخاستم و در میاوردمش و باز تا ته میکردم توش.حس کردم که قراره ابم بیاد وایسادم یکم اما فک میکرد خسته شدم و اون بالا پایین پایین میکرد.کون بزرگ سفیدش همش میرفت بالا و پایین انگار اون لحظه همه دنیا رو داشتم.اونم اصلن چیزیو نمیفهمید فقط چشاشو بسته بود و کیرمو تو کسش میچرخوند.یهو حس کردم صدای چیزی میاد نگا کردم دیدم ی تراکتور داره نزدیک میشه،انگار ته زمینا بودو من ندیده بودمش و داشت میومد.اصلن اراده ای نداشتم ک بگم ادامه نده همینجور حالمو بدترش میکرد. کیرم خیس خیس بود و اونم تند تند بالا پایین میرفت ک یهو ابم اومد و ریخت توش.اون لحظه تازه به خودم اومدم و بهش گفتم یکی داره میاد بیا پایین. اون دیوثم از دور دیده بودمون و اومد کنارمون وایساد و گفت چه خبره؟گفتم با نامزدم اومدم اینجا مشکلیه؟گفت من با بچم تو تراکتور بودیم نامزد بازیاتو ببر جای دیگه گفتم باشه میرم الان گفت همین الان برو گفتم تا تو نری نمیرم.این کسکشم میدید وضعمونو اما نمیرفت.به هر زوری بود رفت و لباس پوشیدیم‌ اما نمیدونست که من ابم اومده.گفت میخای بخورمش تا بیاد؟گفتم نه ولش کن بریم گفت اخه اذیت میشی گفتم عیبی نداره
رسوندمش و برگشتیم خونه اما جرات اینک بگم ریختم توشو نداشتم نمیشدم بهش قرص بدم چون میترسیدم شوهرش از عوارضش بفهمه و یه جورایی کار از کار گذشته بود.
واس همینم تنها کاری که کردم بلاک کردنش بود.از همه جا پیام داد ک چی شده ببخشید امروز بد شد و چیکار کردم که جواب نمیدی اما منم ترسیدم بچه ای انداخته باشم واس همونم فقط بلاک کردم و دیگ خبری ازش ندارم

نوشته: احسان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها