داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستی با خانم متاهل

سلام به همه دوستان عزیز وقتتون بخیر من مسعودم 34 سالمه و درواقع الآن مجردم ساکن تهرانم و با خانواده زندگی میکنیم این خاطره ای که میخوام بنویسم مدتی هست که واسم اتفاق افتاده و رفته رفته داره شکل پررنگ تری بخودش میگیره راستی من شغلم پخش مواد غذایی و مواد بهداشتی و بعضی وسایل خرازی به سوپرمارکتها و گالری هاست.

یه روز که تو شهران کارم به اتمام رسیده بود و میخواستم بیام سمت منزل یه خانمی گفت آقا دربست میرید؟ گفتم کجا تشریف میبرید ؟ گفت میرم سمت افسریه کمی کار دارم دوباره برمیگردم اینجا گفتم بفرمائید و جلو نشست تو ماشین هم یه سری وسایل داشتم و ازجمله یکبسته ازاین عطرای جیبی که همیشه جلوی ماشینم دارم خلاصه سر حرفو بازکرد و گفت ببخشید اینا ادکلن هستن؟ گفتم بله عزیز قابل نداره استند عطر را آوردم گفتم میتونید تست کنید بانو ناگفته نماند که خانمه 32 ساله بود و از نظر چهره ای سفید و تپل ازون زنایی که آدم دوسداره فقط بذاره تو طاقچه نگاش کنه و فقط دوسداره جز خوردن و مکیدن و لیسیدن کار دیگه ای باهاش نکنه خلاصه اینکه چندتا از عطرها را درشونا بازکرد و بو کرد من چندتا از عطرها را که کنار گذاشته بودم تو داشبورت آوردم بیرون و گفتم اینا تستر هستن و میتونید بخودتون هم بزنید ازاونجایی که خانم بسبار مودب و باکلاسی بود اول دیدم خجالت میکشه که خودم گفتم دستتونا بیارید و آستینشو زدم بالا چندتا پس از یکی از ادکلنها زدم رو ساعدش بعد با دست خودم روش مالیدم و گفتم بو کنید به همین شکل چندتاشو تست کردم روش و هردفعه با یک بهانه ای میمالیدمش بعد یهو گفت بوی ادکلن خودم میاد ؟ بهش نزدیک شدم و بو کردم گفتم بله خانم مال خودتون ایفوریاست و چون جزء عطرهای شیرین هست ماندگاری خوبی هم داره خانمه کاپشن پوشیده بود اما دکمه هاش باز بود بخاطر همین از زیر قشنگ برجستگی سینه هاش خودنمایی میکرد شلوارشم لی بود اما قشنگ رونای بزرگش آدمو هوسی میکرد خلاصه اونروز کلی باهم از هر دری گفتیم و مفصل گپ زدیم اولش گفته بود نوروزی هستم و فاز سرسنگینی و متانت گرفته بود اما بعد که یکبار تلفنش زنگ خوردش از حرفاش متوجه شدم اسمش ساراست و متاهل درحین اینکه باهم حرف میزدیم من هرزگاهی دس به کیرم میزدم و متوجه میشدم که اونم بعضا زیرچشمی نگاه میکنه البته اینم بگم سه چهارتایی ازاین ادکلنهای جیبی ما هم خرید و تو ماشین بابتش تو دستگاه پوزم کارت کشید وقتی رسیدیم افسریه رفت کاراشو کرد و یه ربع بیست دقیقه ای کشید تا دوباره اومد نشست تو ماشین گفتش از بیرون اومدم تو ماشین چقد گرم تر شد که گفتم بخاری را زیاد کردم خانم گفتم اگه میخواید کاپشن را دربیارید تا راحت تر باشید اونم یه لبخند موذیانه زد و درآوردش تو مسیر که میرفتیم من کمی باهاش صمیمی تر حرف میزدم و از هربهانه ای ازجمله وسایل از تو داشبورت برداشتن و دنده عوض کردن و … استفاده میکردم تا بتونم یه جایی از بدنشو لمس کنم دیگه واقعا حشری شده بودم و قشنگ برجستگی کیرم که سیخ شده بود مشخص بود و شک نداشتم که سارا هم متوجه شده بود حالم بده

خلاصه اونروز با کلی مقدمه چینی و کلی حرف توانستم شماره اش را بگیرم و اونم شماره مو سیو کرد و باهم خداحافظی کردیم چندروزی گذشت که ازقضا فرداش یه کار دادگاهی داشتم و سه چهار روز وقتمو گرفته بود که فعلا فراموش کرده بودم که یهو دیدم تو واتساپ یه شماره نا آشنا با رایتل بهم پیام داده و دوساعتی بود که از پیام دادنش گذشته بود جواب دادم که گفتش خوبین من سارا هستم و این شماره واتساپم هستش و عکس یه ادکلن واسم فرستاد و گفتش اصل این کار هرقیمتی باشه میخوام منم چون پاساژ منصور سمت بازار کویتیها دوستان برندفروس خوبی دارم واسش پیدا کردم و خلاصه همه اینها و چت کردن و تماسها و دیدارها دست به دست هن داد که من روز به روز به سارای عزیزم نزدیکتر بشم خلاصه سرتونا درد نیارم یه مدت گذشت تا متوجه شدم شوهرش سر یه تصادفی خونه نشین شده و ضمن اینکه یدونه پاش قطع شده مشکلات جنسی هم داره خلاصه با سارا قرارگذاشتیم من یه جوری با شوهرش در ارتباط باشم و بواسطه همین بتوانم رفت و آمدم را باهاشون زیاد کنم

یه روزی به شماره شوهرش که سارا بهم داده بود پیام دادم باعرض سلام فروش انواع عطر و ادکلن هر برندی که شما بخواید اصل و کپی و ایرانی بنده درخدمتم که انفاقا بلافاصله به گوشیم زنگ زد و گفتش من دنبال ادکلن مکسی اصل هستم که اتفاقا خودم یدونه ازش آکبندش را داشتم و بهش گفتم تشریف بیارید ببرید و بعد که باهم بیشتر حرف زدیم و اینا بهم گفتش من خونه نشینم و فعلا تا یه مدتی امکان رفت و آمد ندارم که من باهاش صمیمی تر شدم و اتفاقا فردای همونروز بردم شهران و چونکه بیشتر باهم حرف زده بودیم تعارف زد رفتم بالا که واااااااای خدای من دیدم سارا تاپ و شلوار پوشیده و موهاشم قشنگ بازه و همه این فعل و انفعالات موجب شده من به این خانواده نزدیک و نزدیکتر بشم و البته بگم اینم فهمیدم که اول تو دولت آباد ساکن بودن اما چون به حمیدرضا ارث پدری و به سارا هم ارث از پدربزرگش رسیده بود تو دوسال اخیر حسابی وضعشون خوب شده و چون حمیدرضا از اول مشکل داشت بچه دار هم نشدند تا الآن که خدمت شما هستم فعلا یه بار تو خونشون که شوهرش حمام رفته بود حسابی توانستم سارا جونمو بغلش کنم و یه لب و بوس اساسی باهم رفتیم و بالاخره توانستم بوی بدن سارای عزیزم که قدش 1/65 و وزنش تقریبا 60 هست و خانم تپل و گوشتی و خوشمزه ای هست را استشمام کنم دوستان خوبم اونایی که از سرحسادت و دس به کیر و خایه که فحش و ناسزا به همه داستان نویسها میدند را محل نمیدم و کاری به نظرات آنها ندارم اما عزیزانی که لطف میکنن و نظرات خوبی میدند تشویقم میکنند که ادامه این داستان که قراره واسم انفاق بیوفته و داستانهای دیگه ام براتون بنویسم باتشکر مسعود کنم و به آرزوی خودم برسم.

نوشته: مسعود تهرانی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها